از غصه‌ی تلگراف تا شادی استخاره

حقيقتش که اين داستان فيلترينگ اصولأ داستان خنده‌داری شده. يعني جنگ بر عليه تکنولوژی‌ست که به هيچ جايي هم نمي‌رسد و دقيقأ برای همين هم هست که آدم بايد مثل باقي قضايای مرتبط مثل راديو و تلويزيون و کتاب و موسيقي و ماهواره به آن نگاه کند.

در اين سه دهه‌ی گذشته که مثلأ موسيقي بزن و برقصي ممنوع بوده که کسي توی جشن‌ها با نوحه‌ی آهنگران که نرقصيده؟ اتفاقأ برعکس شده و راه همين موسيقي‌های لس آنجلسي به سينه زني‌ها و زنجيرزني‌های محرم و تقليد از صدای خوانندگانشان در راديو و تلويزيون کشيده شده.

انصافأ خودتان قضاوت کنيد که چه وقت يک آدمي ‌خواسته مثلأ کتاب‌های صادق هدايت را بخرد و نتوانسته؟ چه کسي خواسته تلويزيون ماهواره‌ای يا فيلم تازه اکران شده ببيند و نتوانسته؟ اصلأ بعد از سي سال که مدام مردم را برای چهارشنبه سوری کتک زدند حالا که دارند خودشان مراسم برگزار مي‌کنند.

خوب اين‌ اتفاقات حرف زدن درباره‌ی افسانه‌های قديمي نيستند، همين حالا دارند رخ مي‌دهند.

مي‌دانيد وبلاگ نويسي و انتشار نظرات متفاوت با حکومت جمهوری اسلامي در سايت‌ها درست مثل مظاهر ديگر فرهنگي‌ست که از اين طرف فيلترشان مي‌کنند ملت هم از آن طرف فيلترشکن دارند. از اين طرف کتاب را ممنوع مي‌کنند از آن طرف ملت زيراکس کتاب را مي‌خرند. ارگ و تنبک را ممنوع مي‌کنند مردم همين‌ها را مي‌برند توی سينه زني. و تازه که بعد خود حکومت مي‌بيند دارد از قافله عقب مي‌افتد و با سرعت دو برابر همه را انجام مي‌دهد.

وقتي همين آدمي‌ که دستور فيلتر شدن مي‌دهد خودش وبلاگ نويسي مي‌کند يعني همين که ده نمکي شلمچه هم مي‌رود جشنواره‌ی کن، درست مثل مخلمباف توبه‌ نصوح. درست مثل ابطحي که حالا يادش افتاده که سر صف کلاس اول‌شان که يک کسي ترانه‌ی آمنه آغاسي را خوانده و کتک خورده، آن کتک زدن خيلي هم منتج به رشد اسلام نشده. خوب ناراحت چه چيزی هستيد؟

از من مي‌شنويد همين حضرات يک روزی چکمه هم توليد کنند و رايگان مي‌دهند به مردم، يک جايي هم توی احاديث يک چيزی شبيه به ذوالقرنين برای چکمه پيدا مي‌کنند که اصولأ اگر تبرج نداشتيم پس مناره‌های مساجد هم نبودند.

جمهوری اسلامي نماينده‌ی لايه‌ی متعصب جامعه‌ی ماست، که وجود دارد و نمي‌شود چشم‌مان را به ديدن‌شان ببنديم. همه‌ جای ديگر دنيا هم هستند منتها زمينه‌ی بروز پيدا نمي‌کنند چون جامعه به اندازه‌ی کافي رشد فکری کرده که به اين‌ها مجال عرض‌ اندام اجتماعي‌ ندهند. و نکته‌ی از مو نازک‌ترش اين است که دقيقأ آدم بايد متوجه باشد که همه‌ی لايه‌های جامعه با هم حرکت نمي‌کنند.

آدم وبلاگ نويس و اهل نوشتن غصه نمي‌خورد که حيف که ديگر تلگراف نداريم، خوب که نگاه کند مي‌بيند استخاره هم اينترنتي شده؟

نظرات

پست‌های پرطرفدار