ذبيح الله منصوری، شهرنوش پارسي پور

دو تا کتاب درباره‌ی تاريخ علم و تاريخ مهندسي در ايران هست که هر دوشان نوشته‌ی دکتر مهدی فرشاد هستند. دکتر فرشاد هم محقق بسيار خوبي‌ست و مي‌شود گفت به گردن تمام اهل تحقيق در تاريخ علم حق دارد، جدا از اين که همه از او به نيکي ياد مي‌کنند.

منتها يک ايراد خيلي جدی که اهل تاريخ علم به کتاب‌های دکتر فرشاد دارند و اشکال به جايي هم هست اين است که ايران دوستي ايشان مقدم است بر تاريخ علم و همين شده که در تمام کتاب‌های ايشان مرتب آدم بايد حواسش باشد که کجای داستان دارد به سمت ايراني شدن مي‌غلتد. خيلي هم کار سختي نيست که خودتان اين را در لابلای کتاب‌های دکتر فرشاد پيدا کنيد. همه چيز در نظر ايشان از ايران نشأت گرفته و آدم کم‌کم که مي‌خواند و مي‌رود جلو مي‌بينيد بخشي از داستان برآمده از سند نيست بلکه برآمده از علائق ايشان است.

همين را در کتاب‌های ذبيح الله منصوری مي‌بينيد که از خودش داستان درآورده درباره‌ی سينوهه و خواجه‌ی تاجدار و همينطور بي حساب و کتاب به هر جايي که علاقه داشته سرک کشيده. همين را باز در ترجمه‌های رضا رهگذر از کتاب‌های عزيز نسين مي‌بينيد که اصلأ بعضي کتاب‌های توی بازار ايران نوشته‌ی خود رضا رهگذر هستند و روح عزيز نسين هم از نوشتن‌شان باخبر نيست.

خوب اين روحيه‌ی بي سند حرف زدن و همينطور روی هوا اظهار نظر کردن تبديل شده است به معضل بزرگ جامعه‌ی ما که رد پايش را خيلي زياد در رفتارهای جمعي و فردی هم مي‌بينيد. کافي‌ست آدم حواسش به حرف زدنش نباشد يا در يک جمعي جو گير بشود آنوقت مدام درباره‌ی "همه" اظهار نظر مي‌کند. بعد هم که مي‌گوييد سندش کجاست داد و هوار است که شما اصلأ روحيه‌تان به بحث کردن نمي‌خورد. يعني يا آدم بايد مدام جنگ و مرافعه کند يا بگويد خوب شما حرف خودت را بزن من هم فکر خودم را دارم.

حالا يک نمونه‌اش را همين امروز ديدم که باز حيفم آمد دست کم برای دوستانم که لابد رودرواسي دارند با بعضي نويسندگان نگويم. مسئوليتش هم با خودم است.

خانم شهرنوش پارسي پور يک چيزی نوشته‌اند در سايت راديو زمانه که از سر تا ته بي مأخذ است و اگر فرض را بر شوخي بگيرم مي‌توانم بگويم اين همشهری بنده يک چيزی نوشته‌اند که از فردای روز هر آدمي که بخواهد سند بدهد دست مردم که اين اهل خوزستان يا مي‌زنند و مي‌رقصند يا لاف دولا پهنا مي‌آيند همين نوشته‌ی خانم پارسي پور کفايت مي‌کند.

نوشته‌اند که "من رویم را زیاد مى‌کنم و ادعا مى‌کنم که خط اولیه را زنان باید به ‌وجود آورده باشند". آخر ايشان به چه حسابي روی‌شان را زياد مي‌کنند و از اين ادعاها مي‌کنند؟ سند ادعای‌شان هم اين است که "‌اسطوره‌هاى باقى‌مانده از این دوران نشان مى‌دهند که خط باید در دست زنان بوده باشد". يعني خانم پارسي پور دارند توی بيابان برای يک عده باديه نشين هزار سال پيش حرف مي‌زنند؟ يکي از اين اسطوره‌ها را بفرمايند که ما خواننده‌های نوشته ببينيم چطور اين ادعای ايشان اثبات شده؟ اين جور مدعاهای بي پايه‌ای که ايشان فرموده‌اند "‌بعدها در این باره بیشتر صحبت خواهم کرد و البته امیدوارم مدارکى به دست بدهم که این ادعا قابل قبول باشد" نه برای مقام زنان، اگر ايشان دارند مثلأ از مقام‌شان دفاع مي‌کنند خوب است، و نه برای جامعه‌ی ايراني ما که بدون سند و مدرک حرف زدن توی آن سکه‌ی رايج است.

يعني واقعأ ايشان با اين مدل نوشتن‌شان دارند طنز مي‌نويسند؟ خودشان نوشته‌اند که "به هرحال اگر این حرف درست باشد به نظر مى‌رسد که در مقطع جا به جایى عصر مادرتبارى به پدرسالارى، مردان در یک قیام دست‌جمعى زنان را به‌کلى از آموختن محروم کرده‌اند، و زنان نویسنده به شدت تنبیه شده‌اند". انصافأ اين‌ها در شأن انتشار در يک رسانه‌‌‌ست که "به هر حال اگر درست باشد"؟

آنوقت همه به مهران مديری انتقاد مي‌کنند که چرا اهل مثلأ کتاب و روشنگری را دست مي‌اندازد. خوب اين يک نمونه‌اش.

از قرار که ما از دست مشکلات ذبيح الله منصوری‌وار نوشتن خلاصي نداريم چون حالا خانم پارسي پور دارند بعد از دو دهه با عزمي راسخ راه ايشان را ادامه مي‌دهند.

نظرات

پست‌های پرطرفدار