آقای پلنگ صورتي، آقای مريخي محبوب من، و باقي قضايا
همين روزهاست که اينجانب يک جشنوارهی سينمايي کن در همين دانشگاه خودمان برگزار کنم. کاملأ شدنيست چون همهی بازيگران مطرح سينما حضور بهم رساندهاند و چپ و راست هم دارد سوژهی توليد فيلمهای بلند و کوتاه از آسمان ميبارد.
دو نمونهاش را که مال همين امروز هستند مينويسم که بدانيد.
اول اين که اوضاع آزمايشگاه ما همينطور نزده موجب رقص است، حالا اخيرأ يک پايکوبي اساسي هم تويش گير کرده. تازگيها معلوم شده اين همکار سريلانکاييمان اساسأ از توابع مريخ آمده. خبر داريد که خانمها از ونوس آمدهاند، آقايان جميعأ از مريخ، بلکه هم از دورترش؟ حالا اين آقای دکتر سريلانکايي ما خود خود بخشدار يکي از توابع مريخ است چون حتي ما آدمهای معمولي مريخ هم نميتوانيم بفهميم ايشان چه حرفي ميزند. با آقای پلنگ در عرض دو دقيقه نتيجه گرفتيم که همين جنابي که عرض کردم ناگزير بايد اسمش مريخي باشد.
آقای مريخي محبوب من 7 سال ژاپن بوده، قبل از بخشدار شدنش، در نتيجه گواهينامهی رانندگي ژاپن دارد. سيستم رانندگي اينجا و ژاپن هم يک جور است يعني فرمان ماشين سمت راست است. خوب يعني اين مريخي جان مشکلي در رانندگي ندارد و ادارهی صدور گواهينامه هم مشکلي در صدور گواهينامه برای ايشان ندارد.
خوب آدم عاقل ميرود گواهينامه ميگيرد ديگر! آمده به من و پلنگ ميگويد ادارهی راهنمايي و اينها به من گفته که ميتواني گواهينامهی 5 ساله بگيری. گفتيم چه خوب. گفت نه من نميخواهم اين همه طولانيمدتش را بگيرم. گفتيم خوب برو يک ساله بگير. ميگويد خبر نداريد راهي هست که بشود شش ماههاش را گرفت؟ آقای پلنگ گفت چرا حالا شش ماهه؟ مريخي محبوب من اعلام کرد شايد تا آن موقع نرخها ارزان شد. خوشبختانه يک خندهی مليحي هم فرمودند و امکان اين که من و پلنگ از زور خنده بيفتيم روی زمين فراهم شد.
يعني با اين وضعيت ايشان دارد ميزند برای شهرداری پايتخت مريخ. به قول پلنگ، ايشان احتمالأ توی خانهشان خبری از يخچال نيست و در نتيجه هر روز سر و ته اوضاع را با يک يخدان يخ هم ميآورد. نتيجهی نجومياش هم احتمالأ اين است که يک سيارهای فيمابين مريخ و زمين هنوز کشف نشده باقي مانده که به طور دست و پا شکسته ثابت ميکند لااقل ما ممکن است از آنجا آمده باشيم، که فيالواقع دلمان نسوزد. يعني انصافأ ما با ايشان همشهری باشيم خيلي ديگر افتضاح است.
حالا منبعد مراسم پايکوبي در آزمايشگاه با صرف شيريني و شربت در حضور مريخي محبوب من برقرار است، تشريف بياوريد حتمأ.
اين از اين.
امروز عصر هم يک جلوهی ديگری از جشنوارهی کن ارائه شده در همين محل پايکوبي.
عصر يک صدای آژير خفيفي آمد. آقای پلنگ گفت اين صدای چيه؟ گفتم به نظرم موبايل يکي از همين خودمانيها باشد. خوب ايشان خوشبختانه قانع نشد و رفت دنبال صدا. معلوم شد صدا از طبقهی بالاييست و هيچ آدمي هم آنجا نيست.
پلنگ آقا بدو آمد به دفتر نگهباني دانشگاه زنگ زد که زنگ خطر محل نيتروژن مايع دارد صدا ميکند و خودتان را برسانيد اينجا. حالا آدرس را داده به آن طرف، آن آدم آن طرفي از قرار وودی آلن دانشگاه بوده و سر صحنهی فيلم هم بوده. به پلنگ گفته بود اسم شما چيست که بدانيم چه کسي زنگ ميزند؟ حالا آژير هم صدا ميکند. پلنگ هم که دو متر اسم فرانسوی دارد که فقط دو تا حرفش خوانده ميشود. هي ميگويد پلنگ، طرف هم هي عوضي ميگويد کلنگ؟ اين ميگويد پ ل ن گ، باز آن طرف يک دری وری ديگری جواب ميدهد. چهار بار هي آقای پلنگ اسمش را گفت و وودی آلن قسمت نگهباني عوضي نوشت. دست آخر پلنگ آقا گفت اسم من جان اسميت است حالا منبع نيتروژن مايع دارد ميترکد اگر مايليد يک فکری بکنيد.
يک نيم ساعتي طول کشيد تا وودی آلن به داد منبع فوق الذکر رسيد.
به قول پلنگ فقط اين که طبقهی بالايي روی سر آدم خراب بشود ناگزير ميکند آدم را که زنگ بزند هي بگويد پلنگ هي آنها بگويند کلنگ. يعني به فرمودهی ايشان اگر طبقهی پاييني يک بلايي سرش بيايد از آنجا به پايين خراب ميشود و ما بالاييها همينطور معلق ميمانيم توی هوا. حالا خاطرتان که هست که همين آقای پلنگ صورتي مسئول آتش نشاني ساختمان هم هستند که؟
من هي ميگويم اوضاع همينطور نزده موجب رقص است شما باورتان نميشود.
دو نمونهاش را که مال همين امروز هستند مينويسم که بدانيد.
اول اين که اوضاع آزمايشگاه ما همينطور نزده موجب رقص است، حالا اخيرأ يک پايکوبي اساسي هم تويش گير کرده. تازگيها معلوم شده اين همکار سريلانکاييمان اساسأ از توابع مريخ آمده. خبر داريد که خانمها از ونوس آمدهاند، آقايان جميعأ از مريخ، بلکه هم از دورترش؟ حالا اين آقای دکتر سريلانکايي ما خود خود بخشدار يکي از توابع مريخ است چون حتي ما آدمهای معمولي مريخ هم نميتوانيم بفهميم ايشان چه حرفي ميزند. با آقای پلنگ در عرض دو دقيقه نتيجه گرفتيم که همين جنابي که عرض کردم ناگزير بايد اسمش مريخي باشد.
آقای مريخي محبوب من 7 سال ژاپن بوده، قبل از بخشدار شدنش، در نتيجه گواهينامهی رانندگي ژاپن دارد. سيستم رانندگي اينجا و ژاپن هم يک جور است يعني فرمان ماشين سمت راست است. خوب يعني اين مريخي جان مشکلي در رانندگي ندارد و ادارهی صدور گواهينامه هم مشکلي در صدور گواهينامه برای ايشان ندارد.
خوب آدم عاقل ميرود گواهينامه ميگيرد ديگر! آمده به من و پلنگ ميگويد ادارهی راهنمايي و اينها به من گفته که ميتواني گواهينامهی 5 ساله بگيری. گفتيم چه خوب. گفت نه من نميخواهم اين همه طولانيمدتش را بگيرم. گفتيم خوب برو يک ساله بگير. ميگويد خبر نداريد راهي هست که بشود شش ماههاش را گرفت؟ آقای پلنگ گفت چرا حالا شش ماهه؟ مريخي محبوب من اعلام کرد شايد تا آن موقع نرخها ارزان شد. خوشبختانه يک خندهی مليحي هم فرمودند و امکان اين که من و پلنگ از زور خنده بيفتيم روی زمين فراهم شد.
يعني با اين وضعيت ايشان دارد ميزند برای شهرداری پايتخت مريخ. به قول پلنگ، ايشان احتمالأ توی خانهشان خبری از يخچال نيست و در نتيجه هر روز سر و ته اوضاع را با يک يخدان يخ هم ميآورد. نتيجهی نجومياش هم احتمالأ اين است که يک سيارهای فيمابين مريخ و زمين هنوز کشف نشده باقي مانده که به طور دست و پا شکسته ثابت ميکند لااقل ما ممکن است از آنجا آمده باشيم، که فيالواقع دلمان نسوزد. يعني انصافأ ما با ايشان همشهری باشيم خيلي ديگر افتضاح است.
حالا منبعد مراسم پايکوبي در آزمايشگاه با صرف شيريني و شربت در حضور مريخي محبوب من برقرار است، تشريف بياوريد حتمأ.
اين از اين.
امروز عصر هم يک جلوهی ديگری از جشنوارهی کن ارائه شده در همين محل پايکوبي.
عصر يک صدای آژير خفيفي آمد. آقای پلنگ گفت اين صدای چيه؟ گفتم به نظرم موبايل يکي از همين خودمانيها باشد. خوب ايشان خوشبختانه قانع نشد و رفت دنبال صدا. معلوم شد صدا از طبقهی بالاييست و هيچ آدمي هم آنجا نيست.
پلنگ آقا بدو آمد به دفتر نگهباني دانشگاه زنگ زد که زنگ خطر محل نيتروژن مايع دارد صدا ميکند و خودتان را برسانيد اينجا. حالا آدرس را داده به آن طرف، آن آدم آن طرفي از قرار وودی آلن دانشگاه بوده و سر صحنهی فيلم هم بوده. به پلنگ گفته بود اسم شما چيست که بدانيم چه کسي زنگ ميزند؟ حالا آژير هم صدا ميکند. پلنگ هم که دو متر اسم فرانسوی دارد که فقط دو تا حرفش خوانده ميشود. هي ميگويد پلنگ، طرف هم هي عوضي ميگويد کلنگ؟ اين ميگويد پ ل ن گ، باز آن طرف يک دری وری ديگری جواب ميدهد. چهار بار هي آقای پلنگ اسمش را گفت و وودی آلن قسمت نگهباني عوضي نوشت. دست آخر پلنگ آقا گفت اسم من جان اسميت است حالا منبع نيتروژن مايع دارد ميترکد اگر مايليد يک فکری بکنيد.
يک نيم ساعتي طول کشيد تا وودی آلن به داد منبع فوق الذکر رسيد.
به قول پلنگ فقط اين که طبقهی بالايي روی سر آدم خراب بشود ناگزير ميکند آدم را که زنگ بزند هي بگويد پلنگ هي آنها بگويند کلنگ. يعني به فرمودهی ايشان اگر طبقهی پاييني يک بلايي سرش بيايد از آنجا به پايين خراب ميشود و ما بالاييها همينطور معلق ميمانيم توی هوا. حالا خاطرتان که هست که همين آقای پلنگ صورتي مسئول آتش نشاني ساختمان هم هستند که؟
من هي ميگويم اوضاع همينطور نزده موجب رقص است شما باورتان نميشود.
نظرات