کارمن، دن کيشوت، مارسو و يک غافلگيری

روز شنبه ظهر آقای پلنگ زنگ زد که يک بليت اضافه دارم مي‌آيي عصر برويم کارهای جديد هنرجويان مرکز رقص توماس ديکسون را ببينيم؟ گفتم بهتر از اين نمي‌شود که در معيت پلنگ برويم مرکز مورد نظر. البته طبع هنری پلنگ همتا ندارد و چشم بسته مي‌شود به انتخاب‌های موسيقي و اصولأ هنری‌اش اعتماد کرد. حالا البته گاهي از زير دستش هم درمي‌رود ولي ‌اصولأ که من هميشه از پيشنهادهای موسيقي‌اش در اتاق کارمان استقبال مي‌کنم.

جدا از اين، يک موضوع غافلگير کننده هم بود که مي‌نويسم درباره‌اش، شما هم غافلگير مي‌شويد.

رفتيم مرکز ديکسون و خيلي جای علاقمندان برنامه‌های هنری خالي بود. دوربين هم برده بودم منتها نه دوربين درست و حسابي بنابراين عکس‌هايي که گرفتم خيلي عالي نيستند ولي مي‌شود نگاه‌شان کرد.

و اما برنامه‌ شامل اين‌ها بود:

اول که رقصندگان همان توی صحنه داشتند خودشان را برای برنامه آماده مي‌کردند و تمرينات‌شان را مي‌شد ديد. کار جالبي بود که قبل از برنامه بشود هنرمندان را ديد که چطور خودشان را برای کار هنری آماده مي‌کنند. حدود يک ربعي تا مردم آمدند و نشستند رقصندگان پسر و دختر حرکات رقص باله را تمرين مي‌کردند با راهنمايي معلم رقص. يک پيانيست هم قطعات موسيقي تمريني را اجرا مي‌کرد.

بعد وسايل تمرين را جمع کردند و رئيس مرکز آمد که توضيح بدهد در مورد بخش اول برنامه که يک بخش از اپرای کارمن بود. کارمن را دو بار و با دو روايت اجرا کردند. اولين اجرا مربوط بود اصل قطعه که اثر ژرژ بيزه است و البته خيلي فرانسوی مآب و نه آنقدرها با سبک کولي‌ها. مي‌دانيد که اصلأ کارمن کولي بوده و بعضي اجراهای کارمن به آثار اسپانيايي نزديک مي‌شوند.

رئيس مرکز هم اصلأ فرانسوی بود و آخر برنامه هم با پلنگ رفتيم برای قدرداني و پلنگ و رئيس دو نفری با هم زدند به کانال فرانسه. در واقع تم اصلي کارها اجرای آثار فرانسوی يا به روايت فرانسوی‌ها بود. با کلي ‌توضيحات رئيس مرکز درباره‌ی هر قطعه که درک بهتری از برنامه به مخاطب مي‌داد.


قسمت دوم برنامه عبارت بود از اجرای يک رقص و موسيقي با وسايل خيلي عجيب و غريب مثل کيسه نايلکس و چوب و بشکه‌ی خالي آب به عنوان سازهای موسيقي و يک رقص ترکيبي از رقص پاپ و باله. خيلي اجرای بديعي بود، بخصوص سر و صداهايي که از کيسه نايلکس‌ها درمي‌آوردند و درست مثل ساز عمل مي‌کرد. شب که آمدم خانه با چند تا کيسه نايلکس امتحان کردم ديدم مي‌شود بعضي ريتم‌ها را اجرا کرد. خودتان امتحان کنيد متوجه مي‌شويد کار جالبي‌ست. درست مثل اين که دست‌های‌تان را به هم بسابيد يا کف بزنيد، همه را با کيسه نايلکس که انجام مي‌دهيد صداها دو سه برابر و همراه با هارموني از آب درمي‌آيند.

قسمت بعدی برنامه اجرای يک رقص با الهام از کارهای پانتوميم مارسل مارسو بود. يک پسر چيني‌الاصل با يک پسر و يک دختر استراليايي برنامه را اجرا کردند و مي‌شود گفت پسر چيني ده برابر بهتر از آن دوتای ديگر بود. اين را پلنگ آقا هم تأييد مي‌کرد که به هر حال کارهای مارسو که فرانسوی هم بود را بهتر از من مي‌شناسد. يک دختری هم کنار ما نشسته بود که دوست همان دختر رقصنده بود و آخر برنامه داشت خودش را مي‌کشت از تشويق و داد زدن. واقعأ کار جالبي بود.


قسمت چهارم برنامه يک اپيزود از دن کيشوت بود که جالب بود ولي واقعأ خيلي اسپانيايي از آب درنيامده بود. آقای پلنگ هم خفه‌ام کرد که چقدر عکس مي‌گيری. در نتيجه نشد از اين قسمت عکس بگيرم.

و اما قسمت آخر برنامه که به نظرم بهترين و جذاب‌ترين بخش برنامه بود اجرای خلاصه شده‌ی کارمن بود. با لباس‌ و آرايش کولي‌وار. جدأ اجرای دقيق و جذابي بود. خوب دليل اين که مي‌گويم دقيق بود اين است که من اجرای کارمن را توسط گروه‌های حرفه‌ای ديده بودم و وقتي‌ مقايسه مي‌کنم با کارهای هنرجويان مي‌توانم به عنوان يک تماشاگر تفاوت‌ها را بفهمم. مردم حدود ده دقيقه اين اجرای آخر را تشويق کردند که حق‌شان بود واقعأ. سه بار آمدند روی صحنه به مناسبت همين تشويق‌ کردن‌های مداوم.


و اما آن موضوع غافلگير کننده.

دم در دو تا بروشور دادند درباره‌ی برنامه‌های بعدی مرکز. داشتم بورشورها را نگاه مي‌کردم توجهم جلب شد به حاشيه‌های بروشور. ببينيد خودتان:

سياه مشق خطاطي ايراني‌ با حروف ص و ج است. عربي هم نيست چون رسم‌الخط عربي اين مدلي‌ نيست. دقيقأ سياه مشق خطاطي خودمان است که يک جاهايي مثل نقاشي‌خط شده. هيچ جای بروشور هم ننوشته بودند که طراحش چه کسي‌ست. ضمن اين که هيچ اثری از آثار موسيقي يا رقص ايراني قرار نيست در آن مرکز اجرا بشود. لابد طرح را از جايي کپي کرده‌اند. خيلي جالب بود خلاصه که آدم برود ناغافل خطاطي ايراني را روی حاشيه‌ی بروشور يک مدرسه‌ی رقص استراليايي ببيند.

نظرات

پست‌های پرطرفدار