دمپايي پاره ... آزمايشگاه ... مي‌خريييييم

خيلي سال پيش در يک شهری- که اسمش را نمي‌برم که به کسي برنخورد- رفته بودم تنها سينمای همان شهر. اوج بلاتکليفي بود که يک جوری وقتم بگذرد و هيچ چاره‌ای به ذهنم نرسيد جز رفتن به سينما.

اسم فيلم "نگاه شيطاني" بود. خيلي دقيق همه قسمت‌های فيلم يادم هست از بس که دو سه روز بعدش به ياد اتفاقات بعد از فيلم مي‌خنديدم.

داستان فيلم عبارت بود از اين که يک آدمي دچار يک نيروی عجيب و غريب مخربي بود که به هر چيزی نگاه مي‌کرد خرابي به بار مي‌آورد. اصلأ هم شوخي و اين‌ها با هيچ کسي نداشت. به هواپيما نگاه مي‌کرد منفجر مي‌شد، به ساختمان نگاه مي‌کرد خراب مي‌شد. با آميزاد نگاه مي‌کرد مي‌ترکاندش. يک فاجعه‌ای بود خلاصه.

همراه مردم که از سينما آمديم بيرون، حدود ده دوازده نفر ايستاده‌ بودند خيره به دور و اطراف نگاه مي‌کردند. يک ساختمان بلند کنار سينما بود که چند نفرشان در حال زورآزمايي بودند که بلکه ساختمان را بياورند پايين. ماشين و ويترين مغازه‌های اطراف و همه محل زورآزمايي بودند. دو نفر هم که اوج داستان بودند چون ايستاده بودند به شکم همديگر زل زده بودند که مثلأ شکم طرف مقابل را بترکانند.

البته تا من ايستاده بودم که هيچ خبری نشد. بلکه بعدأ چشم و چار چند نفرشان از زور زدن درد گرفته باشد.

حالا امروز سر کلاس آزمايشگاه يک اتفاق خيلي خنده‌دار فيلمي افتاد.

يک گروه از دانشجوهای دختر هندی هستند که يک پسر هندی هم من باب اتفاق توی‌ گروه‌شان هست. اين‌ها انگار به هم چسبيده‌اند. هر کاری مي‌کنيم که بلاخره يکي دو تای‌شان بروند توی يک گروه ديگری رضايت نمي‌دهند. همينطور با هم مي‌آيند و با هم مي‌روند.

توی آزمايشگاه چند تا ستون هست که اصلأ مربوط به کل ساختمان هستند و يکي دو جا را هم برای لوازم آزمايشگاه جدا کرده‌اند ولي منعي برای رفت و آمد به آنجا نيست.

امروز در يک حرکت غافلگيرانه‌ی سينمايي سه تا از دخترهای همان گروه با همان پسرشان يک آهنگي مي‌خواندند و از قرار اين آهنگ با رقص دستجمعي ‌هم همراه بود. ظاهرأ هيچ چاره‌ی ملي-ميهني نداشتند که بعد از خواندن آهنگ رقصش را هم انجام بدهند. وسايل آزمايشگاه هم توی دست‌شان.

ديده‌ايد که رقص‌های‌شان هم لاجرم بايد پشت درخت و ستون و اين‌ها باشد ديگر. اصلأ حواس‌شان رفته بود به آواز خواندن و انگار نه انگار که آزمايشگاه آمده‌اند. دو فقره همه‌شان مثل قايم باشک بازی از پشت ستون‌های توی آزمايشگاه برای هم ناز و عشوه کردند و بعد که آهنگ بسلامتي تمام شد برگشتند سر کار و زندگي‌شان.

چون بر خلاف انتظارشان همه‌ی دانشجويان ديگر حواس‌شان به اين‌ها بود بعد که برنامه‌شان تمام شد همگي يک دست مفصل هم برای اين گروه چهار نفره زدند. احتمالأ برای نمره دادن بايد يک نمره هم بابت اجرای زنده‌ی رقص هندی بدهم بهشان.

يعني واقعأ اگر امروز يک کارگردان هندی از طرف‌های آزمايشگاه رد مي‌شد اين سوژه‌ی رقص در آزمايشگاه را چهار روز بعد مي‌گذاشت توی يکي از فيلم‌هايش.

يعني کلاس آزمايشگاهي داريم ها!

نظرات

پست‌های پرطرفدار