هفت روز هفته

روز اول. چه چيزی باعث مي‌شود دولت نظامي برمه اجازه ندهد هيچ کمکي به مردم توفان زده‌ی اين کشور بشود؟ خوب هر آدم معمولي همين سؤال را از خودش مي‌پرسد ديگر! خوب به نظرم جواب اين سؤال را بايد در رسانه‌های تحت کنترل دولت نظامي برمه پيدا کرد. برمه از سال 1962 تا به حال گرفتار نظامي‌ها‌يي‌ست که برعليه دولت غير نظامي "تاکين نو" کودتا کردند و اسم برمه را هم به اسم قديمي‌اش يعني ميانمار تغيير دادند. اما تازه از سال 1992 اوضاع چند پله بدتر هم شده چون يک نظامي‌ ديگر به نام "تان شو" با يک کودتای بدون خونريزی قدرت را در دست گرفت و همين جناب است که الان اجازه نمي‌دهد کمک‌های بين‌المللي وارد برمه بشوند. تصويری که رسانه‌های رسمي برمه از اين کشور در طول سال‌های گذشته ارائه داده‌اند اين است که همه حال‌شان خوب است و فقط يک آدم ناراضي دارند به نام آنگ سان سوچي که او هم در خانه‌ی خودش دارد زندگي‌ مي‌کند. منتها سال گذشته و بعد از راهپيمايي اعتراضي راهبان بودايي بر عليه دولت که به شدت سرکوب شد دولت نظامي برمه يک راهپيمايي حمايت آميز از خودش به راه انداخت و رسانه‌های دولتي هم خيلي با آب و تاب اعلام کردند که مردم خيلي طرفدار دولت هستند اما بعد معلوم شد که برای ارائه‌ی چنين تصويری به هر کدام از راهپيمايي کنندگان کمتر از يک دلار داده‌اند. در نتيجه مردم برمه در چنبره‌ی خبرهايي هستند که اوضاع داخل را عنقريب رو به بهشت و اوضاع بيرون از کشور را مثل جهنم اعلام مي‌کنند. خيلي جالب‌‌ترش هم اين است که حکومت نظامي برمه خودش را خيلي حافظ دين بودا مي‌داند به طوری که استخدام غير بودايي‌ها در ادارات دولتي برمه تقريبأ محال است. منتهای مراتب ميان بودای نظامي‌ها با بودای اهلش تفاوت از زمين تا آسمان است. حالا حکومت نظامي برمه با کنترل کمک‌های خارجي مي‌خواهد به مردم توفان زده‌ی برمه بگويد که آن بيرون هم اوضاع خراب است و اگر شما از صدقه‌ی سر بودا چيز کمي برای خوردن داريد باقي مردم دنيا همين را هم ندارند. خاطر مبارک‌تان که هست که يک وقتي يک جاهای ديگر دنيا هم کوپني شده بود که؟ همين اوضاع است که صدای همه را درآورده و کم‌کم ارسال کمک از طريق هواپيما دارد مطرح مي‌شود. خلاصه که حکومت يک کشور که توآمان هم نظامي باشد و هم مذهبي يعني اين که دو تا بلا همزمان به سر يک ملت آمده.

روز دوم. حالا آدم به خودش مي‌گويد اين که ابطحي به حرف‌های امام زماني احمدی نژاد ايراد مي‌گيرد را چقدرش را خودش باور مي‌کند که قابل ايراد گرفتن نيست. يعني اين همه سال ايشان در حکومت بوده و مدام شعار داده‌اند که تا انقلاب مهدی نهضت ادامه دارد اين را که ديگر احمدی نژاد نگفته بوده که؟ همين خود جناب خودشان در رسانه‌ها مدام پخش مي‌کردند. البته خوبي اين حرف‌ها که مي‌گويد احمدی نژاد حرف کدام روحانيون رو باور کرده اين است که حالا آدم حرف هيچ دسته‌ای‌شان را تحويل نمي‌گيرد.

روز سوم. پليس ايالت نيو ساوث ولز که مرکزش شهر سيدني‌ست، صاحب يک خانه‌ای را بازداشت کرده، منتهای مراتب به نظر مي‌رسد بايد به جناب صاحبخانه جايزه هم مي‌دادند. چرا؟ آهان ... همينش جالب است. خانه‌ی صاحبخانه مورد نظر 6 اتاق خوابه بوده و ايشان هم برداشته تمام اتاق‌های خانه را تبديل کرده به مزرعه‌ی کشاورزی. خوب جايزه دارد ديگر! ولي از قرار خود ايشان به خودشان جايزه داده‌اند چون به جای سبزی توی اتاق‌ها ماری جوانا کاشته. حساب کرده‌اند که با برداشت محصولي که حضرت‌شان کاشته‌اند حدود يک ميليون دلار عايدات نصيبش مي‌شده. لابد ديده تا بيايند جايزه بدهند طبق معمول بايد دويست تا فرم پر کند لاجرم حالا چه کاری‌ست خودم جايزه مي‌دهم به خودم. پليس اعلام کرده که اتاق‌ها همه تهويه داشته‌اند که منجر به توليد محصول خوب مي‌شده. اتفاقأ همين تهويه هم کار داده دست صاحبخانه چون دو سه روزی همسايه‌ها مرتب بوهای عجيب و غريب به مشام‌شان مي‌رسيده و ديگر فضولي امان‌شان را بريده بوده و زنگ زده‌اند به پليس که سبز کشمير ما، يا ما رو ببر به خونه‌شون يا بيا به خونه‌ی ما. پليس هم آمده خانه‌ی همسايه‌ها و ديده که چه بويي راه افتاده خانه‌ی در و همسايه. در نتيجه حمله کرده‌اند به خانه‌ی آقای فلاحت پيشه و زده‌اند توی کشت و زرع محلي‌شان. کشاورز مورد نظر هم الان دارند آب خنک مي‌نوشند.‌

روز چهارم. يک نفر از دوستان اهل رسانه هست که مدت‌هاست وبلاگش را رها کرده به امان خدا. نشان به آن نشان که فونت بلاگ چرخانش مدت‌هاست يک سری حروف درهم و برهم نشان مي‌دهد. باز نگوييد ايراد بيخود مي‌گيرم ها! اين که کوزه‌گر از کوزه‌ شکسته آب مي‌خورد مال اين موارد نيست.

روز پنجم. يک مدل تازه‌ای برای اعتراضات اجتماعي در استراليا به راه افتاده که از قرار دارد فراگير هم مي‌شود. ماه گذشته رانندگان تاکسي دست به اعتراض بر عليه دولت زده بودند و پيراهن‌های‌شان را درآوردند که نشان بدهند مي‌توانند قانون تاکسيراني را که رانندگان را مؤظف به پوشيدن لباس مخصوص مي‌کند ناديده بگيرند. حالا ديروز تعداد زيادی از بازنشستگان و سالمندان در ملبورن در اعتراض به بودجه‌ی دولت و بخصوص قوانين مالياتي جديد تظاهرات کردند و همان وسط خيابان لباس‌های‌شان را درآوردند و با لباس زير توی خيابان راه افتادند. از قراری که رسانه‌ها خبر داده‌اند برای مدت 15 دقيقه عبور و مرور در يکي از شلوغ‌ترين چهارراه‌های ملبورن را مختل کرده بودند. البته هيچ کسي نمي‌تواند به آدمي که با لباس زير در خيابان راه مي‌رود حرفي بزند ولي پيام چنين کاری به دولت اين است که مردم آنقدر اهرم فشار دارند که اگر لازم بشود تمام جامعه را به هم بريزند. فکر کنيد در حالي که مقامات شهری از وضع شلوار پوشيدن نوجوان‌ها به ستوه آمده‌اند يک باره باقي ملت هم با لباس زير راه بيفتند توی خيابان. خوب ناگفته پیداست که اگر مردم يک روزی چنين تصميمي بگيرند حسابي دولت را زمينگير مي‌کنند و اين اتفاقي‌ست که در دهه‌ی 1970 افتاده بود. در واقع مقاومت‌ از طريق نفي مظاهر اجتماعي سابقه‌ی قدرتمندی در استراليا دارد و بخشي از فرهنگ مردم اين کشور است. مثلأ پابرهنه راه رفتن يا مو و ريش خيلي بلند داشتن همراه با زندگي بدون تلفن و تلويزيون و حتي برق هنوز در بين استراليايي‌ها پرطرفدار است. بنابراين دست کشيدن از خدمات عمومي آنقدرها هم دور از تصور مردم نيست و همين اگر فراگير بشود مي‌تواند خسارت قابل توجهي به دولت بزند. جالبش اين است که يک باره دولت متوجه بشود که گروه‌های مرجع اجتماعي مثل سالمندان از اين کارها مي‌کنند آنوقت تکليف جوان‌ها معلوم است. خلاصه که اعتراض اجتماعي از طريق لباس تازگي‌ها دارد جامعه‌ی استراليايي را برمي‌دارد.

روز ششم. اين هفته اعلام شد که يکي از موفق‌ترين مديران اقتصادی استراليا يک خانم 52 ساله‌‌ای‌ست که 10 سال پيش به اين کشور مهاجرت کرده. اسم ايشان Gail Kellyو اصلأ اهل افريقای جنوبي‌ست. خوب ايشان آن اوايل کار در کشور خودش معلم تاريخ بود اما تصميم مي‌گيرد برود MBA بخواند و نه ماه بعد از فارغ التحصيلي‌اش اولين بچه‌اش به دنيا مي‌آيد. کارش را در يک شرکت مسکن شروع مي‌کند و بعد از سه سال هم يک سه قلو به دنيا مي‌آورد. منتهای مراتب به قول خودش اين چهار تا بچه که هيچ، اصولأ اگر چهل تا بچه هم داشت باز بايد به هدفي که داشته می‌رسيده و سه قلوهايش که نه ساله مي‌شوند همراه با همسرش به استراليا مهاجرت مي‌کنند. ديروز که روزنامه‌ها درباره‌ی زندگي او نوشته بودند چند نفری از صاحبان صنايع گفته بودند که اسم او را بگذارند خانم اراده. خوب Gail حالا رئيس بانک Westpac است و قبل از آن رئيس موسسه‌ی مالي St George بوده. حقوق ايشان عبارت است از 7 ميليون دلار به عنوان قبول شغل و سالي 11 ميليون دلار به صورت نقد و سهام. خوب البته يک 40 ميليون دلار سهام هم از کار قبلي‌اش دارد. بنابراين زندگي‌اش چندان هم بد نيست. ولي ايشان 4 ساعت در شبانه روز مي‌خوابد و همکارانش درباره‌‌اش مي‌گويند مثل اژدها در برابر ناملايمات قوی‌ست. خوب همين که اينجور آدم‌ها وجود دارند باعث مي‌شود آدم‌های اهل اراده با خودشان بگويند بايد راه افتاد و به هدف رسيد. فکرش را بکنيد آدم سه قلو داشته باشد و اين همه اراده!

و روز هفتم. خوب اين هم عکس يک کيک پنير و توت فرنگي که يکي از خوانندگان وبلاگ- سهيلا- فرستاده. چون اين روز هفتم مربوط به امور دنيوی‌ست بنابراين توجه‌تان را جلب مي‌کنم به يک کيکي که اساسأ قيافه‌اش مي‌خورد که خيلي حرفه‌ای پخته شده. عکس بفرستيد اگر کيک و شيريني مي‌پزيد. خدا را خوش نمي‌آيد درس کيک پزی‌ام بخورد به ديوار!!

نظرات

پست‌های پرطرفدار