نويسنده ميهمان: علياصغر رمضانپور
يک ايراني خوش در ايروان
نزديک به دويست ايراني ساکن در ايروان به ديدن "يک ايراني خوشحال"- در نمايشامهای با نام تقصير- به تالار نمايش مرکز هنرهای معاصر ارمنستان آمده بودند. يک ايراني خوشحال- نامي که قهرمان ماجرا بر خود مينهد- ماجرای يک خانواده دو نفره ايراني را بازگو ميکند که در ايروان زندگي ميکنند. ديگر از بگير و ببندها و بخور و نخورها و بپوش و نپوشهای آقا بالاسرهای با عمامه خبری نيست اما مثل اين که زندگي به همين آساني هم نيست. کوله بار ناديدني از عادتها و باورها و رفتارها و آموختهها و نياموختهها بر دوش تکتک ما از ايران به ايروان آمده است و گويي چارديواری اختياری هم ما را رها نميکند.
نزديک به دويست ايراني ساکن در ايروان به ديدن "يک ايراني خوشحال"- در نمايشامهای با نام تقصير- به تالار نمايش مرکز هنرهای معاصر ارمنستان آمده بودند. يک ايراني خوشحال- نامي که قهرمان ماجرا بر خود مينهد- ماجرای يک خانواده دو نفره ايراني را بازگو ميکند که در ايروان زندگي ميکنند. ديگر از بگير و ببندها و بخور و نخورها و بپوش و نپوشهای آقا بالاسرهای با عمامه خبری نيست اما مثل اين که زندگي به همين آساني هم نيست. کوله بار ناديدني از عادتها و باورها و رفتارها و آموختهها و نياموختهها بر دوش تکتک ما از ايران به ايروان آمده است و گويي چارديواری اختياری هم ما را رها نميکند.
زن دانشجو است و حال بايد يک خانه را اداره کند اما هنوز از دغدغههای دختری در جستجوی آزادیهای اوليه برای پرداختن به زيورها و آرايههای خود رها نشده است. همان که در فرهنگ پدرسالار به آن ميگويند قر و فر. دختری که هميشه آزادی خود را در بيرون از خانه جستجو ميکند. مرد هم يک هنرمند نوگراست از همانها که پای کامپيوتر و اينترنت بيکار ماندهاند و باز هم به تعبير فرهنگي خانه پدری: بيعار. اما با غيرت مردانه فراوان. دوران خوش دوست دختر و دوست پسر بودن تمام شده و حالا بايد در جامعهای زندگي کنيم که هيچ گونه توانايي برای پيوند با آن و توان گرفتن از آن را نداريم و چون سلول تنها ماندهايم. تنها يادها و البته ترسهای خانه پدری که در خويشتن کاویهای انزوای پس از مناقشههای زن و شوهر زنده ميشود ما را از خستگي و تنهايي رها ميکند. اما با اين حال ما باز هم ميکوشيم در آرزوی يک ايراني خوشحال بودن بتوانيم افسون غربت را تحمل کنيم.
نمايشنامه را علي انصاری نوشته و خود در آن بازی کرده است که در سه سال گذشته در ايروان هنر ميخواند. در تهران هم گرافيک خوانده است. علي در گرد آوردن ايرانيان و به ويژه جواناني که بيشتر دانشجو هستند موفق بوده است. طنزهای ساده اما آشنای او برای مخاطب ايراني آشنا است و تحمل نقد او بر رفتار جوانان ايراني را برای آنها راحت ميکند. در لابلای شوخيهای او يک شوخي آشنا برای ارمنيهايي که ميزبان ايرانيها هستند هم ديده ميشود: ارمني حرف زدن ايرانيها که يک جور طنز تلويزيوني شده است در ارمنستان. نتيجه يک شب جمعه خوب بود که هنوز ايرانيها آن را بيشتر از شب تعطيل رسمي قبول ميکنند با همه آدابش.
هنگامي که از تالار نمايش خارج ميشوی نميتواني خود را از هجوم تلخ اين باور رها کني که آزادی برگزاری آثار هنری چه فضای پرباری را ميسازد که اين جوانان در خانه خود از آن محروم هستند و در پهنهای ديگر بايد زندگي را تجربه کنند اما اين نويد را هم ميدهد که بچههای ايراني هر جا باشند ميتوانند راههای زندگي را خودشان بسازند. اينجا در ارمنستان اين امکان وجود دارد که گروههای هنری و به ويژه گروههای دانشجويي به طور رايگان آثار خود را در تالارهای حرفهای و مناسب برگزار کنند و مردم هم به رايگان از آن ديدن کنند.
من برای همايون که آزادنويس عزيزی است چند تا از عکسهای آب نکشيده خودم را هم فرستادهام. عکسهايي از صحنههای اجرا و عکسي از جمع بچههای ايراني پس از اجرا و نمايي از ورودی مرکز هنرهای معاصر ارمنستان.
علي اصغر رمضانپور
نظرات