آب گرم صورتي
هيچ اتفاقي بدتر از اين نيست که آدم با يک پلنگ صورتي برای مسابقهی واليبال ساحلي در يک تيم باشد. بدتر هم البته ميشود، يعني همين الان شده. پلنگ صورتي کاپيتان تيم است. همين را کم داشتيم! لابد اطراف زمين بازی هم مملو از تماشاچي ميشود. همين از همه چيز ترسناکتر است.
آقای پلنگ صورتي دو هفته پيش اعلام کرد که خيلي دلش برای دوست دختر سابقش در فرانسه تنگ شده. يک حرفهايي هم زد که آدم را ياد سعيد دايي جان ناپلئون ميانداخت. گفتم خوب حالا؟ گفت خوب حالا من بايد بروم يک دوست دختر پيدا کنم. البته حالا بروم يعني همين که مينويسم.
درست وقتي که شانس بعد از مدتها ميآيد در خانهی پلنگ را ميزند خودش نيست و ميخورد به در بسته.
مثلأ؟
مثلأ، اول هفته داشتم ميرفتم يک ساختمان ديگری توی دانشگاه ديدم يک دختری دارد تلفني به زبان فرانسه حرف ميزند. يک چند دقيقهای معطل ماندم تا حرف زدنش تمام شد بعد گفتم شما فرانسوی هستيد؟ گفت بله. گفتم چند نفريد؟ گفت شما چند نفريد؟
خيلي فرانسهاش قوی بود. خيلي بيشتر از انتظارم!
گفتم منظورم دقيقتر اين است که يکيتان پيش ما جا مانده و خيلي خدا پدرتان را بيامرزد اگر يک احوالپرسي کنيد از ايشان. گفت همين الان با او احوالپرسي ميکنم. خوب من هم شمارهی آقای پلنگ را گرفتم و گوشي را دادم دست دختر مورد نظر. حالا جنابشان همين دقيقه که شانس دارد با دست و سر و پا ميکوبد به در ناغافل غيبش زده. سه بار شماره را گرفتم بلکه صدای تلفنش را بشنود که نشنيد. فکر کردم رفته توی آزمايشگاه. گفتم اگر ميشود تو شمارهات را بده او زنگ بزند. خوب، شمارهاش را داد.
حالا که آمدم ميبينم پلنگ دراز به دراز افتاده وسط اتاق و يک مقاله گرفته دستش به خواندن. ميگويم خيلي وقت است اينجايي؟ ميگويد يکساعتي ميشود. گفتم پس چرا جواب تلفنت را ندادی؟ گفت ديدم حالا باز لابد از شرکت برق کار دارند که فردا پس فردا آب گرم خانهات را قطع ميکنيم گفتم گور پدرتان که قطع ميکنيد ميآيم دانشگاه حمام ميکنم. اين يک فقره هم اضافه شده است البته به گرفتاریهای ايشان. يعني توی چادر زندگي کند يا توی هتل هيلتون همهاش يک جور است.
گفتم آدم حسابي يک دختر خيلي فرانسوی اصل و نسب دار ديدم، به تو زنگ زديم که آشنا بشويد، اقلأ شمارهی روی موبايلت را ميديدی بعد برنميداشتي! ميگويند عقل يکي پاره سنگ برميدارد يعني همين پلنگ. با دردسر رضايت داده که زنگ بزند به دختر مورد نظر. گفتم اگر الان زنگ نزني ديگر مطلقأ به من مربوط نيست و عنقريب است که اسمت را به جای سعيد بگذارم پوری فشفشو.
خلاصه که زنگ زد و قرار است يکي از همين روزها دعوت بشود به يک ميهماني فرانسوی که بلکه با يک نفر دوست بشود. خيلي البته چشمم آب نميخورد چون درست شبيه به همين گندی که زده برای آب گرم خانهاش حتمأ يک گندی هم آنجا ميزند و دست آخر مجبور ميشود با يک انگليسا دوست بشود.
شرکت برق زنگ زده به همين ايشان که شما داريد به طور غير قانوني از آب گرم استفاده ميکنيد. خانهی تازه ساز در بهترين جای شهر اجاره کرده آنوقت گفتهاند آب گرم خانهات غير قانونيست! همه ماندهايم که چه کار کرده توی آن فرم اشتراک!
يک هفته جنابشان هر روز سي بار زنگ ميزد که من بايد چکار کنم که آب خانهام قانوني بشود؟ منتها همان بار اول گندش را زد.
بار اول که زنگ زده بود توی تعطيلات آخر هفته بوده. در واقع جمعه شب رفته ديده برايش پيام گذاشتهاند روی تلفن خانهاش که آب گرم شما غير قانونيست. يک گندی زد که هنوز همه داريم ميخنديم. ترسيده که نکند شب برود حمام مثلأ آب قطع بشود. صبح از خواب بيدار شده و زنگ زده به شمارهی اضطراری که يک مشکل آبي برای خانهی من پيش آمده و من ميخواهم بروم حمام ميترسم آب قطع بشود. ميگويند حالا وصل ميکنيم به قسمت مربوطه. وصل کردهاند به قسمت عمليات شبکه. آن کسي که آن طرف خط بوده گفته حالا آدرس بده بياييم محل را ببينيم. آقای دکتر پلنگ صورتي هم يک کلمه نپرسيده که بياييم محل را ببينيم يعني چه؟ آدرس داده و چند دقيقه بعد زنگ خانهاش را زدهاند. رفته در را باز کرده ديده با يک ماشين حفاری و چند تا بيل و کلنگ به دست آمدهاند جلوی در خانهاش که پس کجاست؟ گفته توی حمام. گفتند آدم حسابي محل خرابي که بابتش زنگ زدی کجاست؟ گفته همين توی حمام. ظاهرأ مأموران سازمان آب را فرستاده بودند که لولهی آب ترکيدگي دارد برويد درستش کنيد. از قرار مأموران شرکت آب از زور خنده پس افتاده بودهاند. ما هم يک هفته است که پس افتادهايم.
خلاصه که همين شده که حالا انگار سازمان برق که مسئول آب گرم خانههاست به آقای پلنگ محل نميگذارد. کاشف به عمل آمده که در فرمي که پر کرده بوده آن قسمت آب گرم را علامت نزده که معنياش ميشود گور بابای آب گرم من با آب سرد حمام ميکنم.
خيلي هم گند را ادامه داده چون رفته است برای لجبازی با شرکت برق با آب سرد حمام کرده. شانس نداشتن يعني اين، دقيقأ همين هفته دمای هوا به طور ناگهاني رسيد به 10 درجه بالای صفر. صبح که آمد آزمايشگاه مثل اين بود که برق سه فاز به او وصل کرده باشند. موهايش سيخ شده بود.
از روز دوشنبه تا الان دو تا جعبه دستمال کاغذی مصرف کرده از زور عطسه.
آقای پلنگ صورتي دو هفته پيش اعلام کرد که خيلي دلش برای دوست دختر سابقش در فرانسه تنگ شده. يک حرفهايي هم زد که آدم را ياد سعيد دايي جان ناپلئون ميانداخت. گفتم خوب حالا؟ گفت خوب حالا من بايد بروم يک دوست دختر پيدا کنم. البته حالا بروم يعني همين که مينويسم.
درست وقتي که شانس بعد از مدتها ميآيد در خانهی پلنگ را ميزند خودش نيست و ميخورد به در بسته.
مثلأ؟
مثلأ، اول هفته داشتم ميرفتم يک ساختمان ديگری توی دانشگاه ديدم يک دختری دارد تلفني به زبان فرانسه حرف ميزند. يک چند دقيقهای معطل ماندم تا حرف زدنش تمام شد بعد گفتم شما فرانسوی هستيد؟ گفت بله. گفتم چند نفريد؟ گفت شما چند نفريد؟
خيلي فرانسهاش قوی بود. خيلي بيشتر از انتظارم!
گفتم منظورم دقيقتر اين است که يکيتان پيش ما جا مانده و خيلي خدا پدرتان را بيامرزد اگر يک احوالپرسي کنيد از ايشان. گفت همين الان با او احوالپرسي ميکنم. خوب من هم شمارهی آقای پلنگ را گرفتم و گوشي را دادم دست دختر مورد نظر. حالا جنابشان همين دقيقه که شانس دارد با دست و سر و پا ميکوبد به در ناغافل غيبش زده. سه بار شماره را گرفتم بلکه صدای تلفنش را بشنود که نشنيد. فکر کردم رفته توی آزمايشگاه. گفتم اگر ميشود تو شمارهات را بده او زنگ بزند. خوب، شمارهاش را داد.
حالا که آمدم ميبينم پلنگ دراز به دراز افتاده وسط اتاق و يک مقاله گرفته دستش به خواندن. ميگويم خيلي وقت است اينجايي؟ ميگويد يکساعتي ميشود. گفتم پس چرا جواب تلفنت را ندادی؟ گفت ديدم حالا باز لابد از شرکت برق کار دارند که فردا پس فردا آب گرم خانهات را قطع ميکنيم گفتم گور پدرتان که قطع ميکنيد ميآيم دانشگاه حمام ميکنم. اين يک فقره هم اضافه شده است البته به گرفتاریهای ايشان. يعني توی چادر زندگي کند يا توی هتل هيلتون همهاش يک جور است.
گفتم آدم حسابي يک دختر خيلي فرانسوی اصل و نسب دار ديدم، به تو زنگ زديم که آشنا بشويد، اقلأ شمارهی روی موبايلت را ميديدی بعد برنميداشتي! ميگويند عقل يکي پاره سنگ برميدارد يعني همين پلنگ. با دردسر رضايت داده که زنگ بزند به دختر مورد نظر. گفتم اگر الان زنگ نزني ديگر مطلقأ به من مربوط نيست و عنقريب است که اسمت را به جای سعيد بگذارم پوری فشفشو.
خلاصه که زنگ زد و قرار است يکي از همين روزها دعوت بشود به يک ميهماني فرانسوی که بلکه با يک نفر دوست بشود. خيلي البته چشمم آب نميخورد چون درست شبيه به همين گندی که زده برای آب گرم خانهاش حتمأ يک گندی هم آنجا ميزند و دست آخر مجبور ميشود با يک انگليسا دوست بشود.
شرکت برق زنگ زده به همين ايشان که شما داريد به طور غير قانوني از آب گرم استفاده ميکنيد. خانهی تازه ساز در بهترين جای شهر اجاره کرده آنوقت گفتهاند آب گرم خانهات غير قانونيست! همه ماندهايم که چه کار کرده توی آن فرم اشتراک!
يک هفته جنابشان هر روز سي بار زنگ ميزد که من بايد چکار کنم که آب خانهام قانوني بشود؟ منتها همان بار اول گندش را زد.
بار اول که زنگ زده بود توی تعطيلات آخر هفته بوده. در واقع جمعه شب رفته ديده برايش پيام گذاشتهاند روی تلفن خانهاش که آب گرم شما غير قانونيست. يک گندی زد که هنوز همه داريم ميخنديم. ترسيده که نکند شب برود حمام مثلأ آب قطع بشود. صبح از خواب بيدار شده و زنگ زده به شمارهی اضطراری که يک مشکل آبي برای خانهی من پيش آمده و من ميخواهم بروم حمام ميترسم آب قطع بشود. ميگويند حالا وصل ميکنيم به قسمت مربوطه. وصل کردهاند به قسمت عمليات شبکه. آن کسي که آن طرف خط بوده گفته حالا آدرس بده بياييم محل را ببينيم. آقای دکتر پلنگ صورتي هم يک کلمه نپرسيده که بياييم محل را ببينيم يعني چه؟ آدرس داده و چند دقيقه بعد زنگ خانهاش را زدهاند. رفته در را باز کرده ديده با يک ماشين حفاری و چند تا بيل و کلنگ به دست آمدهاند جلوی در خانهاش که پس کجاست؟ گفته توی حمام. گفتند آدم حسابي محل خرابي که بابتش زنگ زدی کجاست؟ گفته همين توی حمام. ظاهرأ مأموران سازمان آب را فرستاده بودند که لولهی آب ترکيدگي دارد برويد درستش کنيد. از قرار مأموران شرکت آب از زور خنده پس افتاده بودهاند. ما هم يک هفته است که پس افتادهايم.
خلاصه که همين شده که حالا انگار سازمان برق که مسئول آب گرم خانههاست به آقای پلنگ محل نميگذارد. کاشف به عمل آمده که در فرمي که پر کرده بوده آن قسمت آب گرم را علامت نزده که معنياش ميشود گور بابای آب گرم من با آب سرد حمام ميکنم.
خيلي هم گند را ادامه داده چون رفته است برای لجبازی با شرکت برق با آب سرد حمام کرده. شانس نداشتن يعني اين، دقيقأ همين هفته دمای هوا به طور ناگهاني رسيد به 10 درجه بالای صفر. صبح که آمد آزمايشگاه مثل اين بود که برق سه فاز به او وصل کرده باشند. موهايش سيخ شده بود.
از روز دوشنبه تا الان دو تا جعبه دستمال کاغذی مصرف کرده از زور عطسه.
نظرات