چيانگ مای

امروز رفته بودم يکي دو تا از موزه‌های دانشگاه کار داشتم با موزه‌دارهايشان از جمله رفتم موزه‌ی مردم شناسي. خيلي جاهای جالبي بودند، کلي هم عکس گرفتم

توی همان موزه‌ی مردم شناسي يک وسيله‌ی موسيقي عجيب و غريب ديدم که اصلأ متعلق بوده به قبيله‌ی دور افتاده‌ چيانگ مای در شمال تائيلند که هم مرز است با برمه سابق يا ميانمار فعلي. اين شمال تائيلند جای عجيبي‌ست چون هنوز که هنوز است گاهي خبر مي‌دهند که مثلأ يک قبيله‌ای از آدم‌های بومي که ارتباطشان با دنيا قطع بوده آنجا پيدا شده

البته اين وضعيت تقريبأ همه جای آسيای جنوبشرقي هست چون جنگل‌های باراني‌اش به راحتي قابل دسترس نيستند و مواد غذايي هم درشان زياد است بنابراين کسي اگر سال‌ها آنجا باشد ککش هم نمي‌گزد که سال‌هاست پايش را بيرون نگذاشته از منطقه. آدم ياد حافظ خودمان مي‌افتد که از بس که هوای شيراز خوب بوده آنوقت‌ها همه‌ی زندگي‌اش را همانجا گذرانده

خلاصه اين که از موزه‌دار پرسيدم صدای اين ساز چطوری‌ست رفت يک سي دی آورد و صدايش را شنيديم. با وجود اين که يک ساز بادی است اما جنس صدايش خيلي شبيه بود به صدای يک ساز سيمي. سوراخ‌های ساز که هر کاری کردم نشد با دوربينم عکس خوبي ازشان بگيرم خيلي بي تناسب روی لوله‌ها‌ی متفاوت قرار گرفته بودند. در واقع نحوه‌ی انگشت گذاری روی سوراخ‌ها برای شنيدن نت‌ها هم خيلی تمرين مي‌خواسته

معمولأ سازهای غير غربي حتي ساده‌ترين‌شان هم که فقط دو اکتاو را مي‌زنند قادرند نت‌‌های کروماتيک را بزنند که در واقع يک گام کامل است. معني‌اش اين است که مثلأ وقتي به پيانو نگاه مي‌کنيد بايد همه‌ی کليدهای سفيد و سياه را بزنيد که بشود گام کروماتيک که دوازده تا هستند، به کليدهای سياه مي‌گويند دی‌يِز و بِمُل که فاصله‌شان با کليدهای سفيد قبلي يا بعدی‌شان نيم پرده‌ست. سازهای ايراني مثل تار و سه تار اين‌ها را مي‌زنند. علاوه بر اين‌ها سازهای غير غربي اصولأ نت‌های ريزتر را هم مي‌زنند که يک چهارم پرده هستند و مثلأ اسم‌شان در سازهای ايراني سُری و کُرُن است، حالا اگر اهل تحقيق بيشتر هستيد کارهای مرحوم دکتر برکشلي را بايد بخوانيد که خيلي هم روی کتاب موسيقي الکبير فارابي کار کرده بودند

معمولأ نت‌های سازهای محلي بايد خيلي به صدای غير تخصصي خواننده‌های محلي نزديک مي‌شده که خواننده و نوازنده بتوانند با هم يک قطعه‌ای را اجرا کنند در حالي که حالا خواننده‌ها بايد آنقدر تمرين کنند که صداي‌شان شبيه به سازهای موسيقي بشود. بنابراين نوازنده‌های آن سازهای محلي و قديمي بايد خيلي مهارت مي‌داشته‌اند در نوازندگي با مثلأ تار و تنبور يا آن فلوتي که من ديدم که ساز را به صدای خواننده نزديک کنند. البته آدم‌های متخصص در موسيقي خيلي حرف‌های دقيق‌تری مي‌توانند بزنند نسبت به اين‌هايي که من نوشتم

به هر حال ساز تائيلندی عجيب و غريبي بود

نظرات

پست‌های پرطرفدار