دربارهی يک نظر
ميخواهم محتاطانه يک بخشي از يک نظر خيلي مناقشهبرانگيز را به زعم خودم تأئيد کنم. اين را هم اضافه ميکنم که نظرم نه وحي منزل است برای خودم و ديگران، و نه اصراری دارم که اگر کسي قبولش نکند مثلأ دارد به کسي خدمت ميکند يا خيانت. نقد هم که آزاد است
امروز دو تا از دوستانم از يک کنفرانس يک هفتهای در روسيه برگشته بودند و رفته بودم ببينمشان. استراليايي هستند و مثل ما که از دور نشانه گيری ميکنيم و بعد هزار تا نظر ميپرانيم که دو تايش هم با دقت نيست اينها از بس که از کودکي يادشان دادهاند که دقيق نگاه کنند بنابراين در کل بيطرفانهتر از ما به وقايع نگاه ميکنند. هر دوی اين آدمها دکتر هستند در رشتهی علوم اعصاب
از نگاه اينها کشور روسيه عبارت از اين که ميشود هر جای خيابان ايستاد و قضای حاجت کرد و اتفاقأ اگر يک جايي درخت هم باشد بهتر است چون در دستشوييها نميشود دستمال پيدا کرد ولي اقلأ در کنار درختها اين اميد وجود دارد که ممکن است چند تا برگ درخت افتاده باشد
دربارهی آب آشاميدني هم نظرشان اين بود که آب رودخانه احتمالأ تميزتر است چون يکيشان از آب لولهکشي خورده بود و ترتيب معدهاش داده شده و بعدأ روسهای ميهماندار گفته بودند آب لولهکشي را نخوريد چون از بس که لولهها ترکيدگي دارند هر چيزی از محيط اطراف لولهها وارد سيستم آبرساني شهری ميشود و در مجموع آبها آلوده هستند
همه چيز ارزان و بيکيفيت است. در واقع کيفيت را بايد بر حسب نگاه روسها اندازه گرفت. زبان انگليسي اصلأ تعطيل است. هتلي که بهشان داده بودند اينها را به اين نتيجه رسانده که کمپهای آخر هفتهشان در چادر راحتي بيشتری دارد تا هتلي که به ميهمانان کنفرانس دادهاند. از دنيای خارج از روسيه فقط سه نفر توانسته بودند ويزا بگيرند، اين دو نفر که از استراليا رفته بودند و يک ميهمان از آلمان. سخنرانيها به زبان روسي بوده ولي متن انگليسي هم بعضيهاشان تهيه کرده بودند که اين سه نفر ميتوانستند بفهمند جريان از چيست. ويزا گرفتنشان دو ماه طول کشيد که من خودم اين را ديدم چون ميدانستم که دارند از طريق دانشگاه اقدام ميکنند. اما ميتوانيد ودکا بنوشيد تا خرخره و تا جايي که ميگفتند تفريح جوانهايشان هم همين مسابقهی ودکا نوشيدن تا خرخره است. و خيلي حرفهای ديگر که مهمترينش اين است که مردمي که ديده بودند ميگفتهاند قانوني در کار نيست و قبلأ هر مکافاتي که با کمونيزم شوروی داشتيم اقلأ قانونشان بهتر از اين بيقانوني بود
حالا آن بخشي از نظری که من مدتهاست دارم دربارهاش فکر ميکنم و امروز دارم مينويسمش. اما اول اين را مينويسم که نسبتم را با کل داستان بدانيد. بعيد ميدانم نسلي از بين ايرانيها به بدبختي که نسل ما افتاد افتاده باشد، نسلي که در زمان وقوع انقلاب پانزده ساله بوديم و تازه داشتيم ميفهميديم دنيای دور برمان چيست. يک گروه از اين نسل در ميدان جنگ کشته شدند، يک گروه در زندانها کشته شدند، يک گروه که توانستند بروند از کشور و اصلأ داستانشان کاملأ متفاوت با مابقيست و يک گروه هم که من هم تویشان بودم ماندند در ايران و هزار بدبختي روزگار را کشيدند و آخرش هم هر جايي که هستند دارند از زور عصبيت ميان واقعيت و ايدهآل دائم قرص و دوا ميبندند به معدهشان. دربارهی نسلهای بعدی و قبلي ميشود کتاب نوشت که چه فرقهايي با اين نسل ما دارند
حرفم اين است که جمهوری اسلامي فعلي اگر با برنامه اصلاح نشود يا اين که نيرويي از بيرون آن را از هم بپاشد و ما آدمها نتوانيم برای خودمان و کشورمان برنامهای بر حسب مقتضيات اجتماعيمان درست کنيم وضعمان صد مرتبه بدتر از روسيه ميشود. گمانم از خيلي جاهای ديگر دنيا هم بدتر ميشود. هرگز به وضعيت اروپا نميرسيم و امريکايي شدن هم که اصلأ بافت اجتماعياش بر مهاجرت است جزو محالات است
آن بخش و نه همهی نظری که ميخواهم تأئيدش کنم، فعلأ، نظر حسين درخشان است که ميگويد بايد از خر براندازی آمد پائين. من با وجود احترام خيلي زيادی که برای کنجکاویهای روزنامهنگارانهی حسين قائلم اما هرگز با همهی نظراتش موافق نيستم ولي در اين ميان اين نظرش را درست ميدانم که برانداختن نظام فعلي سياسي ايران بدون اينکه اصلأ بدانيم بعدش چي ميخواهيم ما را به نابودی کامل ميکشاند نميشود نظر کساني را که سالهاست بيرون از ايران دارند زندگيميکنند و به هر دليل سالهاست ايران را نديدهاند بگذاريم محور و همه دور آنها بچرخيم. اتفاقأ ايران دارد تغيير ميکند و خيلي هم زياد و با سرعت. تغييراتش هم برگشت ناپذير است. يکي از دوستانم که يک ماهيست رفته برای يک سفر کوتاه به ايران هر بار که برايم مينويسد چه چيزهايي را در خيابان و محيط خصوصي ديده من بيشتر باورم ميشود که تغييرات دارد رخ ميدهد، اما وقت ميگيرد ناگزير. ببينيد الان هم ميشود از ايران آمد بيرون مثلأ برای درس خواندن يا زندگي کردن اما نبايد مشکل ايران را در همين ديد که چرا نميشود توی خيابانهای ايران مثل غرب کافه تريا و نوشابه الکلي فروشي راه انداخت. ميدانم مشکل گروهي از جوانهای فعلي همين است اما ماها گاهي از اين غربيها هم غربيتر ميشويم درست مثل توی ايران که بعضيها از خدا هم حزباللهيتر ميشوند
مشکل ايران در اين است که بعضيها ميخواهند با زور اصلاحش کنند، درست شبيه همانهايي که سالهاست ميخواهند با زور دوباره مسلمانمان کنند. اين دو گروه در واقع دو روی يک سکه هستند که اگر سکه را به دست بگيريد و بيتدازيدش بالا به هر حال روی يکي از طرفهايش مينشيند. به نظر من اصلأ داستان را بايد از سکه به دست گرفتن دور کرد. هر دو گروه از متن جامعه دور افتادهاند و تن دادن به راه حلشان به فرو ريختن تمام پايههای تازه قوام گرفتهی مطالبهی حقوق اجتماعي منجر ميشود
يادآوریام نکنيد که الان اعتياد دارد بيداد ميکند يا هر جای دنيا يک نوشابهی الکلي تازه بسازند فردايش سر چهارراههای ايران ميفروشندش. ميدانم بهتر از شما. من هم مجبور شدهام برای يک کار اداری مسخره سر کيسه را شل کنم. اما اينها را بايد مثل گرههای يک تور در هم تنيده باز کرد. با يک قيچي ميشود اصلأ همهی تور را با هم پاره کرد و متوجه نبود که خيلي آدمها با حوصله سرگرم باز کردن بعضي گرههای بزرگ بودند. اين تور پاره را جمع ميکنيم و باز يک تور نوی ديگر پهن ميکنيم، بعد هم از خودمان ميپرسيم آيا ما دوباره داريم چرخ چاه را از نو ميسازيم؟
يک تغييرش را که من هميشه از آن حيرت کردهام برايتان ميگويم که بدانيد. يکي از بستگان ما خانوادهی خيلي مذهبيای هستند، از قديم هم مذهبي بودند آنقدر که دختر پنج شش سالهشان هم بي روسری نميماند. من از زور معذب بودن با اين وضعيتي که بايد هي برای هر ديد و بازديد خانوادگي خودشان را جمع و جور کنند نميرفتم خانهشان. خيلي مؤدبانه هم به يکي از پسرانشان توضيح دادم که من فکر ميکنم وقتي ميآيم خانهتان از زندگي عادی ميافتيد و راحت نيستم، هر وقت خواستيم همديگر را ببينيم ميرويم بيرون. اين هم قد نداد که ما با هم بيرون هم برويم و تبديل شد به حال و احوال کردن با تلفن و من اينها را نديدم
يک وقت خبر دادند که يکي از دختران خانوادهشان ميخواهد عروسي کند و دعوتمان کردند برای مراسم عروسي ديگر نميشد نرفت. من پيش خودم گفتم بهتر است يک پيراهني بپوشم که بدون کراوات هم با کت و شلوار مناسب باشد، يک چيزی شبيه به پسرهای خودشان که ديده بودم. پوشيدم و رفتيم. خدا ميداند که در مقابل اينها شده بودم مثل اين کوليها. يک کراواتهايي زده بودند از بزرگ تا کوچک که قيمتشان به اندازهی کت و شلوار من بود، بسيار هم شيک و تميز. همه اصلاح کرده و خوش عطر و بو. خوب بود که من به خودم گلاب نزده بودم محض احتياط
خودشان ميگفتند که همه از دختر و پسرشان فلان باشگاه ورزشي ميروند و شنا کردن، و سونا گرفتنشان از نان شب واجبتر است. خدا ميداند که قبل از انقلاب من هر وقت به پسرهایشان ميگقتم من رفته بودم مسابقهی شنا انگار گفته باشم من لخت و عور رفتهام وسط ميدان ايستادهام. اين تغيير را بايد ديد و اجازه داد همين تغييرات آرام اما مؤثر به تغييرات اجتماعي بزرگتر منجر بشود که دارد ميشود آخوندهای ايران دارند اينترنت را فيلتر ميکنند و واتيکان هنوز گرفتار روشهای جلوگيری از بارداریست. خودتان ببينيد کدامشان دارند با پدیدههای جديدتر سر و کله ميزنند
نبايد در دام حرکتهای نسنجيدهی براندازی افتاد. بايد راه درست اصلاح شدن حکومت را پيدا کرد که انصافأ برای ما ايرانيهای تيزبين اما تنبل کار سختيست يادتان باشد که من هم متعلق به همان نسلي هستم که همهی جوانيام بابت گرفتاریهای انقلاب هدر شد و اگر بنا بود به دنبال انتقام کشيدن برای عمر خودم هم باشم بايد به ساقط شدن حکومت بيشتر علاقمند ميبودم، اما راهش اين نيست. وقتي گره را باز ميکنيد ديگر بازش کردهايد و مواظبيد که کسي نيايد دوباره گرهاش بزند. به اين ميگويند حقوق اجتماعي، هميني که همه دنبالش هستيم
همهی اينها بعلاوهی اين که معتقدم حسين هم عليرغم تيزبينياش گاهي به تلهی ناديده گرفتن بديهيات ميشود و زود نتيجه ميگيرد مثل نتيجهاش دربارهی حرفهای جهانبگلو و گنجي و عبادی
امروز دو تا از دوستانم از يک کنفرانس يک هفتهای در روسيه برگشته بودند و رفته بودم ببينمشان. استراليايي هستند و مثل ما که از دور نشانه گيری ميکنيم و بعد هزار تا نظر ميپرانيم که دو تايش هم با دقت نيست اينها از بس که از کودکي يادشان دادهاند که دقيق نگاه کنند بنابراين در کل بيطرفانهتر از ما به وقايع نگاه ميکنند. هر دوی اين آدمها دکتر هستند در رشتهی علوم اعصاب
از نگاه اينها کشور روسيه عبارت از اين که ميشود هر جای خيابان ايستاد و قضای حاجت کرد و اتفاقأ اگر يک جايي درخت هم باشد بهتر است چون در دستشوييها نميشود دستمال پيدا کرد ولي اقلأ در کنار درختها اين اميد وجود دارد که ممکن است چند تا برگ درخت افتاده باشد
دربارهی آب آشاميدني هم نظرشان اين بود که آب رودخانه احتمالأ تميزتر است چون يکيشان از آب لولهکشي خورده بود و ترتيب معدهاش داده شده و بعدأ روسهای ميهماندار گفته بودند آب لولهکشي را نخوريد چون از بس که لولهها ترکيدگي دارند هر چيزی از محيط اطراف لولهها وارد سيستم آبرساني شهری ميشود و در مجموع آبها آلوده هستند
همه چيز ارزان و بيکيفيت است. در واقع کيفيت را بايد بر حسب نگاه روسها اندازه گرفت. زبان انگليسي اصلأ تعطيل است. هتلي که بهشان داده بودند اينها را به اين نتيجه رسانده که کمپهای آخر هفتهشان در چادر راحتي بيشتری دارد تا هتلي که به ميهمانان کنفرانس دادهاند. از دنيای خارج از روسيه فقط سه نفر توانسته بودند ويزا بگيرند، اين دو نفر که از استراليا رفته بودند و يک ميهمان از آلمان. سخنرانيها به زبان روسي بوده ولي متن انگليسي هم بعضيهاشان تهيه کرده بودند که اين سه نفر ميتوانستند بفهمند جريان از چيست. ويزا گرفتنشان دو ماه طول کشيد که من خودم اين را ديدم چون ميدانستم که دارند از طريق دانشگاه اقدام ميکنند. اما ميتوانيد ودکا بنوشيد تا خرخره و تا جايي که ميگفتند تفريح جوانهايشان هم همين مسابقهی ودکا نوشيدن تا خرخره است. و خيلي حرفهای ديگر که مهمترينش اين است که مردمي که ديده بودند ميگفتهاند قانوني در کار نيست و قبلأ هر مکافاتي که با کمونيزم شوروی داشتيم اقلأ قانونشان بهتر از اين بيقانوني بود
حالا آن بخشي از نظری که من مدتهاست دارم دربارهاش فکر ميکنم و امروز دارم مينويسمش. اما اول اين را مينويسم که نسبتم را با کل داستان بدانيد. بعيد ميدانم نسلي از بين ايرانيها به بدبختي که نسل ما افتاد افتاده باشد، نسلي که در زمان وقوع انقلاب پانزده ساله بوديم و تازه داشتيم ميفهميديم دنيای دور برمان چيست. يک گروه از اين نسل در ميدان جنگ کشته شدند، يک گروه در زندانها کشته شدند، يک گروه که توانستند بروند از کشور و اصلأ داستانشان کاملأ متفاوت با مابقيست و يک گروه هم که من هم تویشان بودم ماندند در ايران و هزار بدبختي روزگار را کشيدند و آخرش هم هر جايي که هستند دارند از زور عصبيت ميان واقعيت و ايدهآل دائم قرص و دوا ميبندند به معدهشان. دربارهی نسلهای بعدی و قبلي ميشود کتاب نوشت که چه فرقهايي با اين نسل ما دارند
حرفم اين است که جمهوری اسلامي فعلي اگر با برنامه اصلاح نشود يا اين که نيرويي از بيرون آن را از هم بپاشد و ما آدمها نتوانيم برای خودمان و کشورمان برنامهای بر حسب مقتضيات اجتماعيمان درست کنيم وضعمان صد مرتبه بدتر از روسيه ميشود. گمانم از خيلي جاهای ديگر دنيا هم بدتر ميشود. هرگز به وضعيت اروپا نميرسيم و امريکايي شدن هم که اصلأ بافت اجتماعياش بر مهاجرت است جزو محالات است
آن بخش و نه همهی نظری که ميخواهم تأئيدش کنم، فعلأ، نظر حسين درخشان است که ميگويد بايد از خر براندازی آمد پائين. من با وجود احترام خيلي زيادی که برای کنجکاویهای روزنامهنگارانهی حسين قائلم اما هرگز با همهی نظراتش موافق نيستم ولي در اين ميان اين نظرش را درست ميدانم که برانداختن نظام فعلي سياسي ايران بدون اينکه اصلأ بدانيم بعدش چي ميخواهيم ما را به نابودی کامل ميکشاند نميشود نظر کساني را که سالهاست بيرون از ايران دارند زندگيميکنند و به هر دليل سالهاست ايران را نديدهاند بگذاريم محور و همه دور آنها بچرخيم. اتفاقأ ايران دارد تغيير ميکند و خيلي هم زياد و با سرعت. تغييراتش هم برگشت ناپذير است. يکي از دوستانم که يک ماهيست رفته برای يک سفر کوتاه به ايران هر بار که برايم مينويسد چه چيزهايي را در خيابان و محيط خصوصي ديده من بيشتر باورم ميشود که تغييرات دارد رخ ميدهد، اما وقت ميگيرد ناگزير. ببينيد الان هم ميشود از ايران آمد بيرون مثلأ برای درس خواندن يا زندگي کردن اما نبايد مشکل ايران را در همين ديد که چرا نميشود توی خيابانهای ايران مثل غرب کافه تريا و نوشابه الکلي فروشي راه انداخت. ميدانم مشکل گروهي از جوانهای فعلي همين است اما ماها گاهي از اين غربيها هم غربيتر ميشويم درست مثل توی ايران که بعضيها از خدا هم حزباللهيتر ميشوند
مشکل ايران در اين است که بعضيها ميخواهند با زور اصلاحش کنند، درست شبيه همانهايي که سالهاست ميخواهند با زور دوباره مسلمانمان کنند. اين دو گروه در واقع دو روی يک سکه هستند که اگر سکه را به دست بگيريد و بيتدازيدش بالا به هر حال روی يکي از طرفهايش مينشيند. به نظر من اصلأ داستان را بايد از سکه به دست گرفتن دور کرد. هر دو گروه از متن جامعه دور افتادهاند و تن دادن به راه حلشان به فرو ريختن تمام پايههای تازه قوام گرفتهی مطالبهی حقوق اجتماعي منجر ميشود
يادآوریام نکنيد که الان اعتياد دارد بيداد ميکند يا هر جای دنيا يک نوشابهی الکلي تازه بسازند فردايش سر چهارراههای ايران ميفروشندش. ميدانم بهتر از شما. من هم مجبور شدهام برای يک کار اداری مسخره سر کيسه را شل کنم. اما اينها را بايد مثل گرههای يک تور در هم تنيده باز کرد. با يک قيچي ميشود اصلأ همهی تور را با هم پاره کرد و متوجه نبود که خيلي آدمها با حوصله سرگرم باز کردن بعضي گرههای بزرگ بودند. اين تور پاره را جمع ميکنيم و باز يک تور نوی ديگر پهن ميکنيم، بعد هم از خودمان ميپرسيم آيا ما دوباره داريم چرخ چاه را از نو ميسازيم؟
يک تغييرش را که من هميشه از آن حيرت کردهام برايتان ميگويم که بدانيد. يکي از بستگان ما خانوادهی خيلي مذهبيای هستند، از قديم هم مذهبي بودند آنقدر که دختر پنج شش سالهشان هم بي روسری نميماند. من از زور معذب بودن با اين وضعيتي که بايد هي برای هر ديد و بازديد خانوادگي خودشان را جمع و جور کنند نميرفتم خانهشان. خيلي مؤدبانه هم به يکي از پسرانشان توضيح دادم که من فکر ميکنم وقتي ميآيم خانهتان از زندگي عادی ميافتيد و راحت نيستم، هر وقت خواستيم همديگر را ببينيم ميرويم بيرون. اين هم قد نداد که ما با هم بيرون هم برويم و تبديل شد به حال و احوال کردن با تلفن و من اينها را نديدم
يک وقت خبر دادند که يکي از دختران خانوادهشان ميخواهد عروسي کند و دعوتمان کردند برای مراسم عروسي ديگر نميشد نرفت. من پيش خودم گفتم بهتر است يک پيراهني بپوشم که بدون کراوات هم با کت و شلوار مناسب باشد، يک چيزی شبيه به پسرهای خودشان که ديده بودم. پوشيدم و رفتيم. خدا ميداند که در مقابل اينها شده بودم مثل اين کوليها. يک کراواتهايي زده بودند از بزرگ تا کوچک که قيمتشان به اندازهی کت و شلوار من بود، بسيار هم شيک و تميز. همه اصلاح کرده و خوش عطر و بو. خوب بود که من به خودم گلاب نزده بودم محض احتياط
خودشان ميگفتند که همه از دختر و پسرشان فلان باشگاه ورزشي ميروند و شنا کردن، و سونا گرفتنشان از نان شب واجبتر است. خدا ميداند که قبل از انقلاب من هر وقت به پسرهایشان ميگقتم من رفته بودم مسابقهی شنا انگار گفته باشم من لخت و عور رفتهام وسط ميدان ايستادهام. اين تغيير را بايد ديد و اجازه داد همين تغييرات آرام اما مؤثر به تغييرات اجتماعي بزرگتر منجر بشود که دارد ميشود آخوندهای ايران دارند اينترنت را فيلتر ميکنند و واتيکان هنوز گرفتار روشهای جلوگيری از بارداریست. خودتان ببينيد کدامشان دارند با پدیدههای جديدتر سر و کله ميزنند
نبايد در دام حرکتهای نسنجيدهی براندازی افتاد. بايد راه درست اصلاح شدن حکومت را پيدا کرد که انصافأ برای ما ايرانيهای تيزبين اما تنبل کار سختيست يادتان باشد که من هم متعلق به همان نسلي هستم که همهی جوانيام بابت گرفتاریهای انقلاب هدر شد و اگر بنا بود به دنبال انتقام کشيدن برای عمر خودم هم باشم بايد به ساقط شدن حکومت بيشتر علاقمند ميبودم، اما راهش اين نيست. وقتي گره را باز ميکنيد ديگر بازش کردهايد و مواظبيد که کسي نيايد دوباره گرهاش بزند. به اين ميگويند حقوق اجتماعي، هميني که همه دنبالش هستيم
همهی اينها بعلاوهی اين که معتقدم حسين هم عليرغم تيزبينياش گاهي به تلهی ناديده گرفتن بديهيات ميشود و زود نتيجه ميگيرد مثل نتيجهاش دربارهی حرفهای جهانبگلو و گنجي و عبادی
نظرات