زنان، مردان

اين چيزی که مي‌نويسم فقط يک نگاه سرسری و کاملأ شخصي و قابل انتقاد هست و البته که من هم در موردش هيچ تعصبي ندارم چون نه آمارگيری درباره‌ش کردم و نه دنبال آمارهايش رفته‌ام، اگر وجود دارند. بنابراين اگر درباره‌ا‌ش انتقاد دارين در خدمتم

آدم وقتي به جامعه‌ی غربي نگاه مي‌کند اول از همه از تعداد خانم‌های شاغل در پست‌های مديريتي و اصولأ در همه‌ی مشاغل شگفت زده مي‌شود. اصلأ انگار خانم‌ها در غرب برای شغل داشتن اولويت دارند. اتفاقأ اين را يک جاهايي در آگهي‌های کار هم مي‌شود ديد که خانم‌ها را تشويق مي‌کنند که برای اين و آن کار اداری مدارک‌تان را بفرستيد

جدا از اين چون هيچ محدوديت اجتماعي هم برای خانم‌ها نيست باز هم اين تصوير پيش چشم آدم مي‌آيد که خانم‌ها بعد از سال‌ها مبارزه برای حق و حقوق‌شان در غرب به هر حال آرام آرام دارند موقعيت واقعي خودشان را که مستحقش هم هستند پيدا مي‌کنند

اما يک کمي که کنجکاوی مي‌کنيد مي‌بينيد با وجود همه‌ی اين‌ها خانم‌ها درغرب بيش‌تر از اين که واقعأ گرداننده‌ی کارها باشند خيلي نقش دکور را دارند بازی مي‌کنند و آن پشت سر هميشه يک مرد نشسته که از آن خانمي که عنوان مديريتي را يدک مي‌کشد دارد به عنوان يک فيلتر استفاده مي‌کند. حالا توضيح مي‌دهم که منظورم از فيلتر چيست

در اين که خانم‌ها دقيق‌تر از آقايان هستند شکي‌ نيست. البته استثناها را کنار بگذاريد. اين دقت خيلي بيشتر مي‌شود وقتي که خانم‌ها عهده‌دار يک مسئوليت اجتماعي‌ هم باشند، مثلأ مدير يک بخشي باشند. خوش اخلاق‌ها‌يشان آن بخش را تبديل مي‌کنند به دسته گل و بداخلاق‌هايشان- خدا نصيب گرگ بيابان نکند، آمين- آن بخش را تبديل مي‌کنند به جايي که آدم‌های توی آن هر لحظه صد بار برای رئيس‌شان آرزوی صعود آني به بهشت مي‌کنند به هر وسيله‌ای که خدا برساند ولو تيرغيب. از قراری که من ديده‌ام خانم مدير بد را نه زن و نه مرد شاغل در آن بخش تحمل نمي‌کنند ولي به زور هم که شده سيستم را منظم مي‌کنند حتي اگر دائم کارکنان آن بخش را عوض کند و زندگي ‌خودش را هم سياه کند ايضأ

سر و کله زدن با مردم يا نظارت بر اجرای وظايف کارمندان يک اداره اگر دست مردها باشد به طور عمومي ممکن است ماه‌ها طول بکشد تا به يک جايي برسد و نتيجه هم ندهد. آقايان خيلي راحت مي‌توانند کارهای‌شان را عقب بيندازند مثلأ برای يک قهوه خوردن يا يک جوک شنيدن ولي عمومأ خانم‌ها منظم‌ترند- نفرين‌تان مي‌کنم اگر استثناها را بخواهيد قاعده فرض کنيد چون من هم مرد منضبط ديده‌ام و مي‌شناسم و هم زن نامنظم و مرخص از دنيا

اين خانم‌های منظم و مدير تا جايي که من چندين باز خيلي حسابي کنجکاوی کرده‌ام وقتي به يک تصميم گيری خيلي اساسي مي‌رسند ديگر پيش نمي‌روند و مجبور مي‌شوند تصميم نهايي را به عهده‌ی آن آقايي که رئيس تشکيلات است اما پنهان است واگذار کنند. اگر بگويم بيست بار بيشتر اين را تجربه کرده‌ام و همه‌اش يک جور از آب درآمده ممکن است باورتان نشود اما گاهي از روی سماجت يک کاری را خيلي پي‌اش را گرفته‌ام و ديده‌ام بعد از مدتي ‌يک آقايی از پشت پرده آمده بيرون و دارد جوابم را مي‌دهد. و از قضا همان آقا را مي‌شود نظرش را صد و هشتاد درجه تغيير داد

ظاهرأ و تا جايي که من ديده‌ام آقايان در غرب از اين مزيت دارند سود مي‌برند و به اسم اين که خانم‌ها واقعأ گرداننده‌ی امور هستند هم خودشان را راحت کرده‌اند و هم خانم‌ها را. هر تقاضای الکي در همان ابتدا از طرف خانمي‌که مسئول اداره هست رد مي‌شود و آن‌هايي که واقعأ ارزش دارند از سد خانم رد مي‌شوند و به مقام بالا که همان آقاست مي‌رسند. اين را اسمش را مي‌شود گذاشت مثلأ حيله‌گری يا مديريت، هر کسي يک اسمي رويش مي‌گذارد اما باز هم تا جايي که من ديده‌ام خانم‌ها چنان در يک سيستم مجبور مي‌شوند شبيه به آقای بالاسرشان تصميم بگيرند که کم‌کم اصلأ تبديل مي‌شوند به بدل آقای رئيس، بدلي که همه چيز را فيلتر مي‌کند که تا به اصل برسد هيچ مشکلي برای رئيس توليد نکند

راستش را بخواهيد زن‌های ايراني در مقام مقايسه با زن‌های غربي اساسأ سکانداران واقعي‌تری‌ هستند. همين که زن آدم خانه‌ست و مرد آدم بيرون گرچه از جنبه‌ی اجتماعي موضوع تنفر برانگيزی‌ست و همه از شنيدنش هم حالشان بد مي‌شود اما از نظر من که اين‌ها را با هم مقايسه مي‌کنم نشانه‌ی اين است که زن‌های ايراني در يک جايي قدرت بلامنازع را در دست دارند- شايد اين به تحربه بهشان ثابت شده که بايد اينطور باشد يا محدوديت‌ها وادارشان کرده اما اثری که زن ايراني حتي بر بچه‌هايش مي‌گذارد تقريبأ بي بديل است و هرگز نمي‌شود اين اثر را در غرب ديد. نه که فکر کنيد زن‌های غربي‌ ولنگارند و اين‌ها، نه اصلأ، موضوع اين است که بچه‌ها از امتياز آزاد بودن اجتماعي استفاده مي‌کنند و آموزش و تأثير خانواده و بخصوص زن خانواده بر آن‌ها کمتر است

يک چيز جالب‌تری هم توجه مرا به خودش جلب کرده. نگاه کنيد به زيورآلات هر چند کم زن ايراني که واقعأ مال خودش است و اگر نخواهد هيچ کسي نمي‌تواند مجبورش کند که آن‌ها را برای مثلأ زندگي خانواده‌اش خرج کند و بعد نگاه کنيد به زندگي زن غربي که همه چيزش قسطي‌ست. مي‌دانم که اصولأ آدم‌ها در غرب نيازی به جمع کردن مال ندارند چون آينده‌شان تأمين است. من هم منظورم اين‌ها نيست. منظورم اين است که زن‌ها در ايران واقعأ مالک چيزی هستند که مي‌تواند از يک حلقه تا يک پارچه آبادی متفاوت باشد. اما زن‌ها در جوامع غربي‌ست حتي در شغل‌شان هم کاره‌ای نيستند

لطفأ فکر نکنيد معني‌ اين حرف‌های من دفاع از عقب نگه داشتن زن‌ها در ايران است يا موافقت با گرفتاری‌هايي‌ست که به سر زن‌ها مي‌آورند. مطلقأ. حرفم فقط در اين باره‌ست که تصوير رشد اجتماعي زنان در غرب لزومأ همان تصويری نيست که مي‌گويد زنان در اين‌جا همه‌کاره‌اند. تا جايي که من ديده‌ام خيلي نقش مديريتي زنان در اين جا باسمه‌ای‌ست و باز هم اين مردان هستند که اين‌جا دارند آن پشت و پسله‌ها شلنگ تخته‌ی خودشان را مي‌اندازند

اين نوشته‌ی من هزار تا ايراد دارد و فقط يک نگاه غير علمي به موضوع است، بي‌زحمت همين


نظرات

پست‌های پرطرفدار