مرکز شهر
سر ظهر داشتم از خيابان مرکزی شهر– کوئين استريت- رد ميشدم ديدم يک گروه چهار نفره ونزوئلايي دارند ساز ميزنند و آواز ميخوانند
عجيب اين موسيقي امريکای لاتين پرتحرک و با نشاط و ترقص آوره. مردم هم که طبق معمول که تا صدای ساز و آواز ميآيد وقت را هدر نميدهند همگي داشتند خودشان را تکان ميدادند
سه تا از آهنگهايشان را شنيدم. در فاصلهی هر آهنگي که ميخواندند و ميخواستند يک نفسي تازه کنند يکيشان بلند ميگفت آلتا لا ويستا، که يعني بعدأ ميبينمت. تا به حال فکر ميکردم آلتا لا ويستا را فقط مکزيکيها ميگويند ولي حالا از ونزوئلاييها هم شنيدم
خلاصهاش که خيلي سر ظهری چسبيد
يک ماه پيش هم يک گروه از عمان آمده بودند همين جايي را که گروه امروز برنامه داشتند تزئينات عربي کرده بودند و دربارهی عمان به مردم توضيح ميدادند. لباسهای عربي تر و تميز هم تنشان بود و آن خنجر کوچکيکه اهل عمان لای پر شالشان ميگذارند را هم داشتند. آنقدر که شيريني و قهوه به مردم تعارف ميکردند ظاهرأ کسي به آن خنجرها توجه نميکرد
باغش آباد، يک قهوهای بود که از زور سياهي فکر ميکردی يک جرعهاش برای هفت پشت آدم بس است. البته بعد از خوردن معلوم شد بس نيست چون به من گفتند ميخوری گفتم نعم. باز يکي ديگر تعارف کردند و حال دومي را هم بردم، ولاکن تا فردا صبحش علي الطلوع در رختخواب جان ميکندم که خوابم ببرد و نميبرد
خلاصه اين که مرکز شهر جای خوبي ست
عجيب اين موسيقي امريکای لاتين پرتحرک و با نشاط و ترقص آوره. مردم هم که طبق معمول که تا صدای ساز و آواز ميآيد وقت را هدر نميدهند همگي داشتند خودشان را تکان ميدادند
سه تا از آهنگهايشان را شنيدم. در فاصلهی هر آهنگي که ميخواندند و ميخواستند يک نفسي تازه کنند يکيشان بلند ميگفت آلتا لا ويستا، که يعني بعدأ ميبينمت. تا به حال فکر ميکردم آلتا لا ويستا را فقط مکزيکيها ميگويند ولي حالا از ونزوئلاييها هم شنيدم
خلاصهاش که خيلي سر ظهری چسبيد
يک ماه پيش هم يک گروه از عمان آمده بودند همين جايي را که گروه امروز برنامه داشتند تزئينات عربي کرده بودند و دربارهی عمان به مردم توضيح ميدادند. لباسهای عربي تر و تميز هم تنشان بود و آن خنجر کوچکيکه اهل عمان لای پر شالشان ميگذارند را هم داشتند. آنقدر که شيريني و قهوه به مردم تعارف ميکردند ظاهرأ کسي به آن خنجرها توجه نميکرد
باغش آباد، يک قهوهای بود که از زور سياهي فکر ميکردی يک جرعهاش برای هفت پشت آدم بس است. البته بعد از خوردن معلوم شد بس نيست چون به من گفتند ميخوری گفتم نعم. باز يکي ديگر تعارف کردند و حال دومي را هم بردم، ولاکن تا فردا صبحش علي الطلوع در رختخواب جان ميکندم که خوابم ببرد و نميبرد
خلاصه اين که مرکز شهر جای خوبي ست
نظرات