حکايت آن که نان و دوغ را هم مي‌خورد

يک جور مثلأ سرماخوردگي اينروزها اين جا شايع شده که آدم مبتلا را برای يک هفته‌ای اساسأ مي‌خواباند. حالا بعضي‌ها که در روزهای سلامت‌شان هم پوست خواب را کنده‌اند و به قد يک نوزاد از چله درنيامده مي‌خوابند با اين بيماری شده‌اند نور علي نور

من ديروز يک تجويز من درآوردی برای خودم کردم که نکند با هزار جور کاری که دارم مريض هم بشوم. تجويزم عبارت بود از اين که سر راهم ديدم چند تا درخت اوکاليپتوس هست رفتم چند تا برگ‌هايش را کندم و آنقدر توی مشتم فشارشان دادم که له بشوند و عصاره‌شان دربيايد. شروع کردم به دست خودم ماليدن. خودم داشتم خفه مي‌شدم از اين تجويزی که کرده بودم. افتاده بودم به سرفه از زور بوی زيادشان. خوب شد که نماليدم به صورتم وگرنه لابد مي‌بردنم بيمارستان از زور سرفه

امريکاي لاتينی ها برای سرماخوردگي‌ها تقريبأ يک تجويز مشترک دارند. يک مخلوطي از چای داغ و عسل و يک نوشابه‌ی قوی الکلي را با هم مخلوط مي‌کنند و سر مي‌کشند. اين مخلوط خيلي خواب آور و در عين حال گرم است و بيمار در حالي که خوابيده شروع مي‌کند به عرق کردن شديد. خودشان مي‌گويند اگر شب بخوريد صبح سر حال و سالم هستيد

يک دوست کلمبيايي دارم که دائم از اين نسخه‌های سنتي به اين و آن مي‌دهد و اعتقاد راسخي هم دارد که تجويزهایش جواب مي‌دهند. در واقع چون اصل داستان تجويزهايش پايه‌ی طبيعي دارد مي شود گفت حتي اگر سودمند هم نباشند ولي ضررشان هم مثل داروهای صنعتي نيست که آثار جانبي ممکن است داشته باشند

البته در اين طبابت‌های قديمي و نسخه پيچيدن‌های طبيعي اصل اعتماد بيمار به مداوا کننده که لزومأ ممکن است تحصيلات درست و درماني هم نداشته باشد شرط مهمي‌ست که خيلي از مواقع کلي از کار شفا دادن را انجام مي‌دهد. معمولأ اين مداوا کننده‌ها بعد از مدتي مي‌شوند محرم اسرار بيمارهايشان و اگر آدم‌های باهوشي باشند مي‌توانند حدس بزنند که بيمارشان اصلأ از يک مشکل ديگری رنج مي‌برد که در خفاست و آن را که معالجه کنند کار بيمار راه مي‌افتد

حالا اينجانب هم در نقش يک مداوا کننده‌ی محلي در مورد يک بيمار محلي به اين موضوع پی برده‌ام که اين درست است که بيمار خيلي مي خوابد و به نوزاد جماعت گفته تو در نيا که من هستم- و چه خوب است اين خواب چون هم ملک و هم ملت هر دو در آسايش هستند موقع خواب بيمار- ولي اصل داستان بيماری مربوط است به اين که بيمار محترم در زمان سلامتي‌شان هم از توی رختخواب تکان نمي‌خوردند و لاجرم حالا که بيمارند بايد به سبک درمان ابن‌سينايي يک مدتي نان خشک و دوغ بخورند که تعادل مزاجي‌شان برقرار بشود. ولي خوب حالا نان خشک و دوغ هم اضافه شده به فهرست رختخواب خوری‌ها

لابد شنيده‌ايد که يک آدمي داشت مزرعه‌ی مردم را آتش مي‌زد گفتند فلاني بي‌زحمت آن انبار را آتش نزني ها! گفت اِ خوب شد يادم آورديد بروم آن را هم آتش بزنم. خلاصه شده است يادآوری ما طبيب محلي جماعت که گفتيم نان خشک و دوغ هم هست و اين هم اضافه شده به مابقي فهرست. پناه بر خدا

نظرات

پست‌های پرطرفدار