آئين بدنويسي


اين نوشته جذاب، به شدت جذاب، را استاد محترم دکتر عباس حرّی که در گروه کتابداری و اطلاع رسانی دانشگاه تهران تدريس می‌کنند مرقوم کرده‌اند. مريم- يکي از خوانندگان وبلاگ- محبت کرده و نشاني‌اش را برايم گذاشته بود. ديدم آنقدر اصل نوشته جالب است که مي‌شود اصل نوشته را برای خواننده‌های ديگر هم بگذارم در وبلاگ. اميدوارم استاد حرّی چنانچه مي‌بايست پيشاپيش بابت انتشار نوشته‌شان در اين وبلاگ ازشان اجازه مي‌گرفتيم و نگرفتيم من و مريم را ببخشند. عنوان نوشته و فاصله‌گذاری‌ها هم از خود استاد است

بدنویسى چنان از اهمیت برخوردار است که هر تحصیل‌کرده‌اى باید کم و بیش با آن آشنایى داشته باشد. بسیارى از افراد ممکن است درواقع بد بنویسند، اما قواعد آن را تنها شنیده باشند. به همین دلیل، این خطر وجود دارد که پس از مدتى نسبت به این سنت شریف بیگانه شوند . نوشتن درباره‌ى بدنویسى در واقع تحت قاعده درآوردن تجربه‌هایى است که طى سال‌ها بدنویسى حاصل آمده یا از آثار دیگران آموخته شده است.
دلیل این که تاکنون کسى به چنین امر خطیرى دست نیازیده است شاید این باشد که هیچ‌کس شرایط لازم را در خود نیافته است؛ یعنى کسى که هم بد بنویسد و هم بداند که بد مى‌نویسد. این دو شرط اساسى، خوشبختانه­، در نگارنده جمع است و دریغش آمد تا مشتاقان و هم‌قلمان را بى‌نصیب بگذارد.
شاید علاقه‌مندان تازه‌کار، پس از خواندن این نوشته دریابند که بد نوشتن کار چندان دشوارى نیست و قواعد آن را مى‌توان به سادگى فراگرفت و به کار بست. هر چند نفر که این قواعد را به درستى بیاموزند، نگارنده به اجر خود رسیده است.
نه اصل اساسى را مى‌توان براى توفیق در بدنویسى به یاد سپرد، اما باید توجه داشت که جمع آوردن همه‌ى این 9 اصل در نوشته‌اى واحد، کار بدنویسان تازه‌کار نیست و ممکن است نتوان به سادگى به این مهم دست یافت. لیکن هر چه تعداد بیش‌ترى از آن در نوشته گرد آید مطلوب‌تر است.


اصل 1. خواننده را ندیده بگیر
بدنویس خوب کسى است که جهان را به دونیم تقسیم مى‌کند: خود و دیگران. در نوشتن باید چنان کنى که گویى نیم دوم وجود ندارد. پیام خود را در بطرى نهاده در دریا رها کن، سرانجام ممکن است زمانى، کسى، درجایى آن را بیابد و از مضمون آن آگاه شود.
هنگامى که قلم در دست مى‌گیرى به مخاطب خاصى میندیش. با مخاطبان غیرمتخصص چنان سخن بگو که با متخصصان هم‌رشته‌ى خویش. این دون شأن بدنویس است که زبان و بیان خود را به "سادگی" بیالاید و نوشته‌ى خود را تا اندازه درک مخاطبان کم‌دانش، خفیف کند. ایشانند که باید مشقت بکشند و از میان افاضات بدنویس کشف رمز کنند.
علاوه براین، احتیاط شرط عقل است؛ بهتر است خوانندگان حد خود را بشناسند و هوس نکنند به ذهنیات تو نزدیک شوند. هر چه بدتر بنویسى خوانندگان کمترى خواهى داشت و این ایمنى تو را تضمین مى‌کند. به طور اساسى از پدیده‌اى به نام خواننده فاصله بگیر. موجود فضولى است و مى‌کوشد به طور دقیق بداند چه مى‌گویی. همین دخالت بى‌جاى این موجود مزاحم سبب مى‌شود که تو وقت گرانبهایت را صرف آن کنى که امکان نزدیکى او را به ذهن خود بیشتر فراهم سازی. هر چه بیش‌تر به ذهن تو نزدیک شود بیش‌تر از تو انتظار دارد و تو هم باید انتظاراتش را بیش‌تر برآوری. عقل سلیم حکم مى‌کند که از آغاز هوشیار باشی. از ابتدا به بدنویسى شهره باش، به طور یقین خواننده‌اى نخواهى داشت، و به دنبال آن کسى هم آرامش ذهن تو را برهم نخواهد زد.
حسن دیگر این کار این است که مى‌توانى هر بار مدعى نوع خاصى خواننده شوی. اگر براى کودکان نوشتى و نفهمیدند بگو که براى بزرگسالان نوشته‌ای. هرگاه بزرگسالان سردرنیاوردند بگو همیشه آثار خوب سال‌ها پس از مرگ خالق آن‌ها شناخته مى‌شود. تا آن وقت هم که مرده و که زنده است!
پیوسته به خاطر داشته باش که خواننده موجودى مدعى و طلبکار است. اگر تمام قلم خود را هم در عسل فرو کنى و براى گل روى او روى کاغذ بدوانى، نیش خود را خواهد زد. بهتر است از آغاز، تکلیفت را با او روشن کنی. بهترین راه قطع ارتباط با خواننده این است که گربه را دم حجله بکشی. با عنوان نوشته‌ات آغاز کن. همیشه عنوانى را به کار ببر که ربطى به متن نوشته‌ات نداشته باشد. عنوان را یک بار سبک و سنگین کن، اگر دیدى چیزى از آن دستگیرت مى‌شود بى‌درنگ کنارش بگذار. اما هرگاه دریافتى که عنوانت خواننده‌ى نابکار را به بیراهه مى‌کشد و فریب مى‌دهد، در نخستین حرکت خود توفیق داشته‌ای.

اصل 2. پرگو و بى‌ربط­ ‌گو باش
براى آن که اطمینان یابى خواننده را به کلى از صحنه بیرون رانده‌اى، نوشته‌ات را با جمله‌ها و عبارت‌هاى دور و دراز آراسته کن. باید تلاش کنى که خواننده پى نبرد که کدام کلمه متعلق به کدام خبر است. مرجع‌هاى ضمیرت را چنان مبهم انتخاب کن که خواننده نتواند با اطمینان به منظورت پى ببرد. هیچ لذتى بالاتر از این نیست که خواننده‌ى سرگردان را مجسم کنى که هاج و واج در مقابل نوشته‌ى تو در گل مانده است.
هیچ گاه از واژه‌هاى ساده و روشن استفاده مکن. این کار را به همان خوب‌نویسان ساده‌دل وابگذار. تو باید واژه‌هایى را برگزینى که همگان درنیابند. مهم‌تر آن که باید آن‌ها را چنان کنار یکدیگر بچینى که پیوندى با یکدیگر نداشته باشند. اگر حس کردى که هر کلمه در نوشته‌ى تو هویت ویژه‌اى یافته است و در کنار کلمات دیگر ناظر بر معنى و اندیشه‌ى واحدى است، بدان که از اصول بدنویسى عدول کرده‌ای.
سعى کن در هر جمله‌اى اندیشه‌هاى فراوان و متفاوتى را جاى دهى که همگى ناقص، نارسا و نامربوط باشند. مبادا وسوسه شوى و جمله‌هاى پیچیده و چند سطرى را به جمله‌هاى کوتاه، ساده و روشن تبدیل کنی. با این کار به خواننده اجازه داده‌اى که گامى به تو نزدیک شود و این خطرآفرین است.
اگر هوس کردى که متنى را ترجمه کنى، پیوسته استقلال رأى خود را حفظ کن. نگران آن مباش که نویسنده‌ى اصلى چه گفته است. تو خود آن چه دریافته‌اى بنویس. هرگاه دریافتى که نویسنده‌ مطالبى را نگفته است، تو مى‌توانى به جاى او بگویی. به هر حال انسان جایزالخطا است. ممکن است مطالبى در ذهن داشته که قادر به بیان آن‌ها نبوده است. تو که از چنین کفایتى برخوردارى اجازه دارى ذهنیات بیان نشده‌ى او را نیز بشکافى و بیان کنی. به طور یقین نویسنده‌ى اصلى سپاسگزار تو خواهد بود.

اصل 3. به پیوستگى نوشته‌ات میندیش
یکى از آفت‌هاى بدنویسى رعایت پیوستگى و وحدت در نوشته است. پرهیز کن که واژه‌ها هویت‌ساز جمله‌ها، جمله‌ها هویت‌ساز بندها، بندها هویت‌ساز فصل‌ها، و همه‌ى آن‌ها هویت‌ساز نوشته‌ات باشند! این نهایت ساده‌دلى است که فکر کنى رشته‌اى نامربوطى مى‌بایست این اجزا را از ابتدا تا انتها به هم ربط دهد. چنین "ربطی" ربطى به بدنویسى ندارد. بندها باید نه استقلال درونى داشته باشند و نه نسبت به بندهاى دیگر داراى وابستگى بیرونى باشند. هرگاه هر بند از نوشته‌ات فقط حول یک اندیشه بگردد، بدنویس موفقى نخواهى بود. بکوش که در هر بند به چند مطلب نامرتبط بپردازی. هرگاه هر بند از نوشته‌ات حاصل منطقى بند قبلى و مقدمه‌اى براى بند بعدى باشد، از اصول بدنویسى بسیار دور مانده‌ای.
در هر بند هر چه دلت مى‌خواهد بگو و چندان نگران طول و عرض آن نباش. مبادا که مرز هر بند با بند دیگر را تمایز میان دو اندیشه مشخص کند. این راه درستى براى پایان هر بند و آغاز بند دیگر نیست. راه درست آن است که خط‌کشى در دست داشته باشى و تصمیم بگیرى که به طور مثال هر 15 یا 20 سانتى‌متر از نوشته‌ات یک بند را تشکیل دهد. براى این کار از وجب هم مى‌توان استفاده کرد. هر کجا فکر مى‌کنى باید بند را پایان دهى، بى‌درنگ نقطه‌اى بگذار و سپس وارد بند دیگر شو. نگران آن نباش که مطلب آن بند پایان یافته یا ناقص مانده است. مطلوب‌ترین صورت نوشته‌ى بد آن است که مجموع بندهاى یک فصل از نوشته شبیه مجموع محتویات کشکول درویشان باشد. هر چه از هر جا دستت رسید در آن بریز. همان وجه مشترک که همگى در یک کشکول گرد آمده‌اند کافى است.


اصل 4. هدف را فراموش کن
هدف داشتن در نوشته کسرشأن بدنویسى و اهانت به منزلت بدنویسان است. بدنویس خوب کسى است که آن چه بر قلمش جارى شد بنویسد. خوانندگان که به هر حال باید در این دنیا تقاص خواننده بودن خود را پس بدهند، محکوم هستند که هدفى را به نوشته‌ى تو نسبت بدهند، چون این موجودات مزاحم را عادت داده‌اند که در نوشته به دنبال هدف بگردند. خوب، آن‌ها چنین اصرارى دارند،‌ خودشان هم باید هدفى پیاده کنند و به نوشته‌ى تو نسبت دهند. این وظیفه‌ى تو نیست.
اگر هدفى نداشتى موظف هم نخواهى بود که از ابتدا تا انتها خط واحدى را دنبال کنی. هر وقت هر چه به یادت آمد و در زوایاى ذهنت داشتى بیرون بکش و بر روى کاغذ بیاور. نگران بى‌ربط بودن آن‌ها نباش. این خوانندگانى که من مى‌شناسم چیزهایى را به نوشته‌ى تو نسبت مى‌دهند که فکرش را هم نکرده‌ای.

اصل 5. نسبت به منابع پیشین بى‌اعتنا باش
اگر پیش از تو کسانى مطالبى نوشته‌اند که با مطالب نوشته‌ى تو نزدیکى دارد، به تو مربوط نیست. بدنویس موفق کسى است که چنان بنویسد که گویى آن چه نوشته بدایعى است که تنها بر او الهام شده و پیش از او کسى چیزى در آن باب ندیده و ننوشته است. توفیق در این امر چند راه دارد: اول این‌که آن‌چه را دیگران پیش از این نوشته‌اند نخوانی. جهل نسبت به آن‌ها بار مسؤولیت تو را سبک‌تر مى‌کند. دوم این‌که اگر خواندى، هر چه خواستى استخراج کن و در نوشته‌ات به نام خود جا بزن. که مى‌فهمد! سوم این‌که اگر از آثار دیگران سود بردى و به آن‌ها اشاره هم کردى، طورى ارجاع بده که خواننده به هیچ وجه نتواند به آن‌ها رجوع کند و اشاره‌هاى تو را بیابد. تا مى‌توانى اطلاعات مأخذ را نادرست و نارسا ذکر کن. نه شماره‌ى جلد درست باشد و نه شماره‌ى صفحه. اگر کل مأخذ اشتباه باشد چه بهتر!
در اصل، چرا تو این همه‌ى زحمت بکشى و دقت کنى که مبادا در ارجاع به مأخذ لغزشى روى دهد؟ که خواننده‌ى پخته‌خوار نمک‌نشناس به راحتى و بدون دغدغه بتواند محل دقیق اطلاعات را شناسایى کند؟ مگر رمز اصلى بدنویسى خصومت با خواننده نیست؟ پس او را پى نخود سیاه بفرست. چیزى را از جایى بگیر و به جاى دیگر ارجاع بده. بگذار خواننده به قدرت و تسلط تو در بدنویسى پى ‌ببرد.
فهرست مآخذ نیز در عالم بدنویسى آرایشى بیش نیست. مشخصات مشتى کتاب و مقاله و مانند آن را به انتهاى نوشته‌ات بچسبان. بدنویس صادق تلاش نمى‌کند که حتماً بین مآخذ و نوشته‌اش رابطه‌اى باشد. اگر از چهار منبع استفاده کرده‌اى مشخصات بیست منبع را در فهرست مآخذ بیاور. اگر دلیل این اختلاف را پرسیدند، بگو که "براى مطالعه‌ى بیشتر" آورده‌ای.

اصل6. راه و رسم نگارش را کنار بگذار
چه کسى گفته است که باید "نمکنشناس" و "زیستشیمیدان" و "ایحجتخدا" را جدا نوشت؟ چه کسى گفته است که نباید بنویسى "باو گفتم" و حتماً باید بنویسى "به او گفتم"؟ چه کسى گفته است که آخر جمله باید نقطه بگذاری؟ یا ویرگول را کجا به کار ببرى و کجا به کار نبری؟ هر کجا هر طور که مى‌پسندى عمل کن: "هیچ آدابى و ترتیبى مجوی". این‌ها تلاش‌هاى بیهوده‌اى است که عده‌اى بیکاره و خوش خیال بر خود هموار کرده‌اند و مى‌پندارند که راه و رسم نگارش را به دیگران مى‌آموزند. در بدنویسى پایبند هیچ‌یک از این گزافه‌ها مباش.
در به کار بردن نشانه‌هاى سجاوندى هم مهم نیست چه راهى را در پیش گیری. کافى است کیسه‌اى پر از نقطه و ویرگول و علامت سؤال و تعجب و ... داشته باشى و بپاشى روى نوشته‌ات. نشانه‌ها‌ هر کجا فرود آمد، همان‌جا خوب است. به هر حال، مهم آن است که نشان دهى این نشانه‌ها را مى‌شناسى، جاى آن مهم نیست.

اصل7. دیگران را خفیف بشمار
مگر نه آن است که بدنویس جهان را به دو نیم مى‌بیند: خود و دیگران؟ و مگر نه این است که "دیگران" به پشیزى نمى‌ارزند؟ پس بدنویس باید براى وفادار ماندن به این اصل، آن "دیگران" را پیوسته خوار شمارد و این خوار شمردن را در نوشته‌ى خود بروز دهد. بدنویس خوب کسى است که به دیگران بتازد و دیگران وى را به این صفت بشناسند و از او فاصله بگیرند. اهانت از رموز بدنویسى است، زیرا بدین ترتیب کسى جسارت آن نخواهد یافت که به اعمال بدنویسى بپیچد و بر او خرده بگیرد. پس بکوش که به دیگران لجن بپراکنی.
مهم نیست که چه چیز را بهانه‌ى تاخت و تاز قرار دهی. اگر مى‌خواهى از اندیشه‌ى کسى انتقاد کنى، لازم نیست زحمت بکشى و متن را مطالعه کنى تا به جوهر اندیشه‌ى طرح شده دست یابى و سپس نگرش او را بیازمایی. کافى است کشف کنى که براى مثال عادت دارد قاشق را در دست چپ بگیرد. در معایب این کار داد سخن بده و آن‌گاه نتیجه بگیر که چنین فرد چپ دستى شایسته‌ى آن نیست که چنین و چنان بیندیشد. بدنویس موفق کسى است که بتواند "شقیقه" را با هر پدیده‌‌ى دیگرى ربط بدهد. در عالم بدنویسى "لایتچسبک" وجود ندارد.

اصل 8. به محل درج نوشته میندیش
مقام بدنویسى والاتر از آن است که دل‌نگران آن باشى که نوشته‌ات کجا درج خواهد شد. اگر گفتند مقاله‌اى براى مجله‌اى تخصصى بنویس، همان‌گونه بنویس که کتابى دویست صفحه‌اى را مى‌نویسی. اگر براى مجله‌اى مى‌نویسى که مخاطب عام و غیر متخصص دارد، همان مقاله را براى آن مجله هم بفرست. نوع خواننده که اهمیت ندارد.
اگر خواستند مقاله‌اى پانصد کلمه‌اى براى دایره ‌المعارف بنویسى، مقاله‌اى سه هزار کلمه‌اى بنویس. یعنى در واقع سر و ته کتاب یا مقاله‌ى قبلى‌ات را بزن و به مقاله‌ى دایره المعارف تبدیلش کن. با این کار از دو جهت سود برده‌ای: اول، مقاله‌ات بى‌سروته خواهد شد و این خود نشانه‌ى پایبندى و وفادارى به اصول بدنویسى است. دوم، مى‌توانى بگویى که تلاشت را کرده‌اى و این مطلب طورى است که در کم‌تر از سه هزار کلمه نمى‌گنجد. اگر دایره المعارف حق‌الزحمه‌ى تو را بر حسب تعداد کلمه پرداخت کند، از این بایت سودى هم نصیبت خواهد شد.

اصل9. هرگز نوشته‌ات را دوبار مرور مکن
اوقات بدنویسان گرانبهاتر از آن است که به امورى بیهوده نظیر بازخوانى نوشته و امثال آن بگذرد. آنچه را نوشتى دیگر تمام است. بازگشتن و نوشته را از آغاز مرور کردن کارى زیانبار است. اگر هر گونه اصلاحى در نوشته‌ات صورت دهى، تو را از عالم بدنویسى دور خواهند کرد. چه ممکن است خداى ناکرده چیز بى‌ربطى را حذف کنى، مطلب از قلم افتاده‌اى را به آن بیفزایى، یا جاى دو جمله یا بند را تغییر دهی. کافى است فکر کنى که همین دگرگونى‌هاى به ظاهر کوچک، یکباره "بدنوشته"ى تو را به عرضه‌ى ناخوشایند و نامطلوب خوب‌نویسى مى‌کشاند. تکرار این جرم‌ها آرام آرام سبب خواهد شد که زمانى چشم بگشایى و دریابى که بدنویسان جملگى تو را از جرگه‌ى خود بیرون رانده‌اند. جرم‌ها همیشه ناشى از غفلت‌هاست. مبادا آنچه را پیشینیانت به "دو گندم" فروختند به "جوی" بفروشی. لذت بدنویسى را با زحمت خوب‌نویسى معامله مکن که در این داد و ستد، تنها یک تن سود خواهد برد: دشمن تو، خواننده.

نظرات

پست‌های پرطرفدار