حرف از ممنوعه ها
نوشته ی سبيل طلا در مورد واژه ها و اثرشان در فهم واقعيات جنسي يک جنبه اش ناگفته مانده که من فقط به دفاع از دو خانم متخصص مي خواهم بنويسمش، فقط از جنبه ی يک ناظر يا يک شاگرد کلاس آن دو خانم. اگر کسي با اين جور حرف ها موافقت يا مخالفتي دارد به هر حال اگر بداند چنين حرف هايي هم وجود دارد ممکن است دايره ی اطلاعاتش وسيع تر بشود و بهتر به اصل موضوع نگاه کند، همين
دو تا خانم دکتر هستند در يکي از دانشگاه های ايران که نه تا جايي که ديده ام و نه از کسي تا به حال شنيده ام که مثلأ حرفي در دفاع از انديشه ی اجتماعي خاصي بزنند، لااقل در ميان جمع نزده اند. من بنا بر درسي که مي خواندم شاگرد مستقيم يکي از آن ها و شاگرد غير مستقيم آن يکي بودم. يعني در يک کار تحقيقاتي همکارشان بودم. البته هر کدام شان سه برابر من از نظر علمي سواد دارند
بنا بر ملاحظات درسي در سر کلاس های هر دويشان موضوع توليد مثل، نحوه ی آميزش و اندام های جنسي زن و مرد مطرح مي شد که همه ی دانشجويان مي بايست به دقت همه را مي خواندند که از پس سوالات سخت و مرگبار اين استادها برمي آمدند. روز اولي که موضوع درس به اندام های جنسي رسيد، آن خانم دکتر اولي آمد روی ديوار يک اسلايد از اندام جنسي مرد را نمايش داد. يک چند تايي جيغ کوتاه و پوزخند شنيده شد. خوب تصوير دو متری همين ها را هم داشت. دو بار خانم دکتر تا مي رفت و روی اسلايد دست مي گذاشت که حرفي بزند باز همان جيغ و پوزخند زدن را شنيد. اسلايد را برداشت و رفت آن جلوی کلاس ايستاد و رک و راست به همه گفت مگر شما مشکلي داريد با خودتان؟ توی چشم همه نگاه مي کرد و حرف مي زد. شروع کرد به اسم بردن از آلت های جنسي به تمام گويش هاي که تا به حال شنيده بوديم که هر کسي چه اسمي رويش گذاشته، از کوچه و بازاری تا فرهنگي و علمي. تمام کلاس را به همين که چرا در جامعه ی ما اصلأ مي ترسند درباره ی مسائل جنسي شان حرف بزنند سپری کرد و دست آخر گفت مي دانيد همين قبح بي جا باعث شده تا مردم، زن و مرد از مشکلات جنسي و بيماری رنج بکشند اما رويشان نشود بروند حتي با پزشک هم صحبت کنند تا اين که مي رسند به جايي که از زور درد بايد ديگران به جايشان حرف بزنند. بعد هم گفت اگر کسي ناراحت است لطفأ سر کلاس من نيايد چون منبعد مي خواهم راحت تر حرف بزنم که قبحش برای شما هم بشکند که اتفاقأ درست مي گفت، همه هم آمدند
اين از اولي، اما خانم دکتر دومي که من چند سال بعد در يک کار تحقيقاتي همکارش شدم يک روزی به دانشجويانش که همه در رشته ی پزشکي درس مي خواندند گفته بوده برويد تصوير کتاب ها را درباره ی سلول های جنسي مرد با اصلش مقايسه کنيد و ببينيد آيا همه يک جور هستند و ضمنأ تعدادشان را بشماريد، به پسر و دختر هم گفت اين کار را بکنيد. همه به زحمت افتاده بودند که چه کنند و بلاخره يکي را نماينده گذاشتند که برود از خانم دکتر خواهش کند اين آزمايش را نديده بگيرد. او وعده داد که سر کلاس حل و فصلش کند. من هم برايم جالب بود ببينم چه طور اين کار را انجام مي دهد و رفتن سر کلاسش. به دانشجوهايش گفت اگر خودتان فردا بيمار بشويد بايد برويد پيش يکي از همين خودتان آنوقت چه کار مي کنيد؟ هيچکس چيزی نگفت. گفت اگر زنتان مريض بشود هم بايد برويد پيش همين همکارانتان، نمي رويد؟ باز کسي چيزی نگفت. دست آخر گفت اگر نرويد و از همين پسرهای کلاس نخواهيد آنوقت بايد برويد از آدم های بيرون بخواهيد تا به شما سلول بدهند، حالا خود دانيد، و رفت
مي دانيد جامعه ی ما در ايران نياز دارد يک کسي اين حرف ها را بزند برايش، اگر کسي کارش به درس و دانشگاه نخورد آنوقت از بدترين راهش اين ها را ياد مي گيرد و اصلأ مي شنود. لطفأ اسم نگذاريد روی مردم بيخود، کم نيستند آدم هايي که روی پزشک ها هم اسم مي گذارند فقط چون راحت تر از بقيه درباره ی جنسيت و زناشويي حرف مي زنند اما همه به آن فلان زن و مردی که شده اند عامل انتقال بيماری های مقاربتي مي گويند آدم سر به زير. پزشک هم آدم است و مي تواند بد باشد يا خوب اما اصل قضيه چيز ديگری است برای بسياری از ما آدم ها. خوب راه حرف زدنش را که در رسانه های رسمي بسته اند، بيست و چند سال هم هست که در تلويزيون ايران يک مادری صورت پسرش را نبوسيده، اين جوان ها هم که از زير زمين هم که شده مي روند فيلم و عکس پيدا مي کنند و مي بينند، خوب لااقل بايد بشود بعضي ها در همين امکان کوچک وبلاگ نويسي به مردم اطلاع بدهند که از زور ندانستن و کج فهمي خودشان و ديگران را به زحمت نيندازند. اگر شک داريد برويد از خانم دکتر مينو محرز که متخصص بيماری های عفوني است بپرسيد که اين ممنوعيت های کلامي و بصری چه ها کرده به جامعه ی ايراني
نظرات