خوزستانته، برزيلته
روز پنجشنبه که به مناسبت روز ملي استراليا تعطيل عمومي بود رفتم فيلم مونيخ را ديدم. توصيه مي کنم حتمأ ببينيدش، و اگر سن و سالتان نمي رسد به آن دوران کمي قبلش درباره ی آن دوران بخوانيد که فيلم بيشتر برايتان معنا داشته باشد. باز هم امشب، که حالا بايد بنويسم ديشب، رفتم که دوباره همان فيلم را ببينم. از ماشين که آمدم پائين يک سر و صدای خوبي به گوشم رسيد. رفتم به طرف صدا ديدم کنار رستوران کوچک برزيلي ها حدود دويست تا زن و مرد برزيلي خيابان را از بزن و برقص گذاشته اند روی سرشان. همينطور چپ و راست سامبا و سالسا و گاهي رقص به قول خودشان دمده شده ی لومبادا. ديدم اين جا بمانم بهتر از فيلم ديدن است. حدود سه ساعت نشستم، چه نشستني!، نشستم به ديدن اين جماعت
به نظرم اين برزيلي ها يک ژن مشترکي با ما خوزستاني ها دارند، به خصوص وقتي ژن ساز و تنبک خوزستاني جماعت به ارتعاش مي افتد آنوقت هر خوزستاني به فراخور حال و روزش در صحنه حضور به هم مي رساند و انگار همه جای خوزستان مي شود برزيل. از من به عنوان يک خوزستاني 24 عيار قبول کنيد که هر خوزستاني که بگويد با موسيقي ميانه ای ندارد از بيخ دروغ گفته. گرچه فکر مي کنم اين را مي شود به خيلي از ايراني ها تعميمش داد اما من لااقل برای خوزستانش صلاحيت دارم که نظر بدهم
اين همه رقص های درست و حسابي ايراني که جا دارند بين مردم دنيا فراگير بشوند و حداقل در خود ايران به آدم ها تحرک بدهند جايشان را داده اند به يک مشت حرکت های ناموزون و خنده دار. درست شبيه به چهارشنبه سوری ها که حالا جشن ترقه درکردن شده. خيلي هم آسان نيست که درباره ی رقص در شرايط فعلي ايران چيزی نوشت که بعدش به عذرخواهي نکشد. ولي در هر حال واقعيت دارد که اين بي تحرکي از جنبه ی اجتماعي هم دارد صدمه مي زند به جامعه و زيرزميني شدنش هم وضع را خراب تر مي کند که کرده. در هر حال فقط مي خواستم بنويسم به قول بچه های خوزستان يک خوزستان هست و يک برزيل، از بزن و برقص تا فوتبال. توی خوزستان هم همه ی تيم های فوتبال از گل کوچک گرفته تا باشگاهي اول مي روند لباس همرنگ تيم برزيل مي خرند اما بعد که معلوم مي شود هر دو تا تيم لباسشان يک جور شده بلاخره با زور و زحمت يک تيم مي رود لباسش را عوض مي کنه
نظرات