آن منجم که چاق است، آن منجم که دراز است
چند روز پيش رفته بودم جايي بيرون از دانشگاه. در واقع يک قرار ملاقاتي داشتم که يک ساعتي هم زودتر از وقت رسيدم. فکر کردم همان خيابانهای حوالي را يک نگاهي بکنم چون خيلي پيش نميآيد آدم گذارش بيفتد به همه جای شهر
يک کمي که راه رفتم رسيدم به يک فروشگاه خيلي بزرگ که پر از وسايل رصد آسمان بود. داخل که رفتم و پرسيدم معلوم شد حدسم درست بوده و پاتوق منجمهای آماتور است. فکر ميکنم پنجاه مدل تلسکوپ در اندازههای مختلف گذاشته بودند برای فروش که قيمتهايشان هم آنقدری نبود که نشود خريد
کلي ياد بچههای مجلهی نجوم افتادم که با کمک شرکت زروان دارند مجلهشان را منتشر ميکنند. شرکت زروان هم کارش رصدخانه ساختن و تلسکوپ فروختن است، البته اگر آدمهای اهل نجوم آماتوری پولشان برسد که تلسکوپ کوچک بخرند. آن بزرگترها هم که رصدخانه لازم ندارند، خودشان چهار نفری آسمان را ديد ميزنند و نسخه را ميپيچند
خلاصه که فروشگاه تلسکوپ فروشي نديده بودم که ديدم
يک کمي که راه رفتم رسيدم به يک فروشگاه خيلي بزرگ که پر از وسايل رصد آسمان بود. داخل که رفتم و پرسيدم معلوم شد حدسم درست بوده و پاتوق منجمهای آماتور است. فکر ميکنم پنجاه مدل تلسکوپ در اندازههای مختلف گذاشته بودند برای فروش که قيمتهايشان هم آنقدری نبود که نشود خريد
کلي ياد بچههای مجلهی نجوم افتادم که با کمک شرکت زروان دارند مجلهشان را منتشر ميکنند. شرکت زروان هم کارش رصدخانه ساختن و تلسکوپ فروختن است، البته اگر آدمهای اهل نجوم آماتوری پولشان برسد که تلسکوپ کوچک بخرند. آن بزرگترها هم که رصدخانه لازم ندارند، خودشان چهار نفری آسمان را ديد ميزنند و نسخه را ميپيچند
خلاصه که فروشگاه تلسکوپ فروشي نديده بودم که ديدم
يک کمي دربارهی مجلهی نجوم هم بنويسم که با اهل مجله اگر آشنا نيستيد آشنایتان کنم
بچههای مجلهی نجوم در واقع خانوادهای هستند که با کلي کمبودها دارند ميسازند که عشقشان که همين نجوم آماتوری باشد را زنده نگه دارند. مدام هم از زور بي پولي و نامردی اين و آن مجبورند شادیهایشان را با هم تقسيم کنند. منتهای مراتب مراسم تقسيم شادیها در ايران سالي يک بار آن هم آخر سال است اما اهل مجلهی نجوم سالي به دوازده ماه دارند شادیهايشان را با همديگر قسمت ميکنند
سالهاست که دارند با ترتيب دادن گشتهای نجومي به علاقمندان ياد ميدهند که چطور ميشود با وسايل ارزان قيمت درست مثل باقي منجمان آماتور در دنيا آسمان را رصد کرد. عجيب هم هست که اين تفريح بي ضرر و سالم به دليل تداخل با اعتقادیترين بخشهای مذهب با هزار جور مانع پيدا و پنهان دست به گريبان است
خيلي برایتان جالب است که بدانيد بر خلاف نجوم دانشگاهي که تجهيزات خيلي فني ميخواهد، نجوم آماتوری به شناخت اجرام آسماني و نقشه خواني نسبتأ ساده اکتفا ميکند و با همين روش ساده ميشود کلي آدمهای علاقمند را جذب کرد و بعد خود آنها اگر بخواهند ادامه بدهند به مرور ابزارهای پيچيدهتر برای خودشان فراهم ميکنند ولي اصل داستانش خيلي ساده برگزار ميشود
يک وقتي با کمک مجله نجوم که توفيق حيدرزاده سردبيرش بود- وحالا امريکاست- و با حمايت انجمن فيزيک که آن موقع دکتر رضا منصوری رئيسش بود يک دوره آموزش نجوم از راديو پخش کرديم، درست هم در ماه رمضان. فکر ميکرديم خيليها عادت دارند تا سحر بيدار باشند و ميتوانند بروند آسمان را رصد کنند بدون دوربين
انجمن فيزيک برای همان برنامه کلي نقشهی آسمان کپي کرد که من هم از علاقمندی مدير راديو- محسن مهاجراني- که خودش هم فيزيک خوانده بود استفاده کردم و به هزينهی راديو نقشهها را برای هر کسي که نامه مينوشت و درخواست نقشه ميکرد ميفرستادم. همان روزها هم تازه علي لاريجاني به رياست صدا و سيما منصوب شده بود و آمده بود در ايام ماه رمضان برای بازديد از راديو
آمد اتاق ما، جهان دانش، و ديد بر خلاف خيلي از بخشهای راديو که برنامههایشان در ماه رمضان تعطيل شده بود و به جايش مناجات و ادعيه پخش ميکردند اتاق ما پر از پاکت و نقشه و خيلي درهم و برهم است. گفت اين جا چه کاری انجام ميدهيد من گفتم داريم برای برنامهی نجوممان نقشه ميفرستيم برای شنوندهها. به آنهايي که همراهش بودند گفت من يک نيم ساعتي توی اين اتاق ميمانم و بعد ميرويم باقي راديو را بازديد ميکنيم
همانجا ماند و کلي دربارهی کارمان برايش توضيح داديم و چون ديده بود که طرفهای ديگر آن ويژه برنامه مجلهی نجوم و انجمن فيزيک هستند خيلي برايش جالب شده بود. بعد هم چند تا نقشهی آسمان گرفت که ببرد برای خانواده و اطرافيانش
به نظرم نيم ساعت بعد که از اتاق رفتند بيرون برای تمام بچههای جهان دانش تشويق نامهی کتبي آوردند و دو تا نامهی تشکر از مجلهی نجوم و انجمن فيزيک هم نوشتند. لاريجاني همانجا در راديو امضايشان کرده بود
حالا يک چيزی بنويسم از يک مشخصهی مجله نجوم
در بين آدمهای درجه يک در آموزش نجوم آماتوری که در مجلهی نجوم هستند دو تا آدم ممتاز هم آن جا کار ميکنند، يکيشان خيلي چاق است و يکيشان خيلي دراز، هر دوشان هم عينکي هستند. من سه سال آزگار سعي کردم از پس آن يکي که چاق است بربيايم که تصميم بگيرد که لاغر بشود، نشد که نشد. ميدانيد برای رو کم کني من چه کار کرد؟ رفت يک رنو 5 خريد. زنگ زد گفت همايون رنو خريدم، تمام. لاغر که نشد هيچ تازه رفت يک ماشيني خريد که آدمهای لاغر هم به زور سوارش ميشوند
نظرات