لوکوموتيو
بچه که بودم از بس که مينشستم روبروی تلويزيون خانهمان دائم بايد اهل خانه ميگفتند سرت را بگير کنار که ببينيم. اگر ميشد ميرفتم توی جعبهی تلويزيون مينشستم که ديگر خيالم از نزديک بودنم به تلويزيون راحت باشد
اولين تلويزيون خانهی ما يک "آر تي آی" سياه و سفيد مبله بود، يک لبهی نسبتأ پهني هم پائينش داشت که در واقع تبديل شده بود به ميز نهار خوریام. کم کم هم خودم برای جلوگيری از کثيف شدنش يک راهي پيدا کرده بودم که عبارت بود از يک تکه پارچه که مثل روميزی ميگذاشتمش روی همان لبه و غذايم را همان جا ميخوردم
نميدانم کلاس چندم دبستان بودم که يک شب يک فيلم کوتاه از حرکت قطار و سوت زدنهايش و تا تقريبأ توقف قطار از تلويزيون پخش شد. يک مدتي بعد دوباره همان صدای حرکت قطار پخش شد اما اين بار يک آقای عينکي نشسته بود و داشت همان صداهای مربوط به حرکت قطار را اجرا ميکرد. همين دو تا تصوير در ذهنم مانده از آن دو بار اجرای صدای قطار
مدتها بعد مثل همهی آدمهای ديگر که دنبال علايقشان ميروند من هم يک مدتي دنبال خواندن کتابهای موسيقي بودم وهمان جا از روی عکسها متوجه شدم که آن آقای عينکي که ضرب ميزد استاد حسين تهراني بوده
حالا بعد از سالها خيلي اتفاقي و از اين جا متوجه شدم همان قطعهی لوکوموتيو را ميشود ديد. اگر هم خواستيد ميتوانيد از اين جا برای خودتان ذخيرهاش کنيد
گاهي که استاد بهروز توراني با نثرشان که من خيلي به آن ارادت دارم يک يادی از دوران گذشتهی کاریشان ميکنند و اسم آدمهای پيیشکسوت اهل هنر و مکانهای هنری تهران سه چهار دهه پيش را مينويسند آدم دوست دارد همان لحظهها را ببيند. اين تکه فيلم کوتاه استاد تهراني خيلي آدم را ميبرد به همان دوران
اولين تلويزيون خانهی ما يک "آر تي آی" سياه و سفيد مبله بود، يک لبهی نسبتأ پهني هم پائينش داشت که در واقع تبديل شده بود به ميز نهار خوریام. کم کم هم خودم برای جلوگيری از کثيف شدنش يک راهي پيدا کرده بودم که عبارت بود از يک تکه پارچه که مثل روميزی ميگذاشتمش روی همان لبه و غذايم را همان جا ميخوردم
نميدانم کلاس چندم دبستان بودم که يک شب يک فيلم کوتاه از حرکت قطار و سوت زدنهايش و تا تقريبأ توقف قطار از تلويزيون پخش شد. يک مدتي بعد دوباره همان صدای حرکت قطار پخش شد اما اين بار يک آقای عينکي نشسته بود و داشت همان صداهای مربوط به حرکت قطار را اجرا ميکرد. همين دو تا تصوير در ذهنم مانده از آن دو بار اجرای صدای قطار
مدتها بعد مثل همهی آدمهای ديگر که دنبال علايقشان ميروند من هم يک مدتي دنبال خواندن کتابهای موسيقي بودم وهمان جا از روی عکسها متوجه شدم که آن آقای عينکي که ضرب ميزد استاد حسين تهراني بوده
حالا بعد از سالها خيلي اتفاقي و از اين جا متوجه شدم همان قطعهی لوکوموتيو را ميشود ديد. اگر هم خواستيد ميتوانيد از اين جا برای خودتان ذخيرهاش کنيد
گاهي که استاد بهروز توراني با نثرشان که من خيلي به آن ارادت دارم يک يادی از دوران گذشتهی کاریشان ميکنند و اسم آدمهای پيیشکسوت اهل هنر و مکانهای هنری تهران سه چهار دهه پيش را مينويسند آدم دوست دارد همان لحظهها را ببيند. اين تکه فيلم کوتاه استاد تهراني خيلي آدم را ميبرد به همان دوران
نظرات