رنگين کمان
خيلي سال پيش يک آدم محترمي با بزرگواری تمام يک راهي در ارتباط با ديگران به من نشان داد که بارها و بارها از آن راه استفاده کردهام و ميتوانم بگويم دقيق و درستتر از اين راه نميشود پيدا کرد
موضوع از اين قرار بود که با يک بنده خدايي مشکل رودرواسي داشتم. يک حرفهايي ميزد که ميدانستم از بيخ غلط است يا اصلأ دارد به يک دليل غير موجه ديگری حرفش را ميزند اما نه رويش را داشتم که بگويم فلاني اين که ميگويي نيست و نه از خودخوری خودم ميگذشتم. برای همين عذابي گرفته بودم
آن آدم محترم از دوستان پدرم بود. يک روزی آمده بود خانهی ما و چون مثل معلم به شعور و سوادش احترام ميگذاشتم دلم را به دريا زدم و داستان اين عذاب دو طرفه را برايش گفتم. ميدانيد چه نصيحتي کرد؟
گفت ببين اگر آن آدمي که روبرويت نشسته و دارد دری وری ميگويد و تو هم ميداني که حرفش بيخود است همين يک بار قرار است ببينيد همديگر را هر چه ميگويد تو با تعجب بپرس "جدی؟" آنوقت آن طرف خودش را ميکشد و از در و ديوار ميکند که حرف احمقانهاش را توجيه کند و مدام افتضاحتر ميشود و احتمالأ ديگر بعد از آن تو هم که بخواهي اما او نميخواهد تو را ببيند
اما اگر با يک آدمهايي سر و کار داری که مدام ميبينيشان و آنها هم هر بار دری وری تحويلت ميدهند خوب است از همهی دنيا اظهار بي اطلاعي کني. مثلأ اگر گفتند ميداني چطور ميشود با چکش روی ميخ کوبيد بگو من اصلأ تا به حال چکش و ميخ در زندگيام نديدهام. اگر گفت ميداني بانک سر کوچهتان کجاست بگو بانک ديگر چيست. خلاصه بزن به کوچهی علي چپ. اين آدم يا از زور توضيح واضحاتي که خودش ميدهد کمکم ميفهمد خودش و تو کجای دنيا ايستادهايد و خلاصه معطل مانده است، يا باز ادامه ميدهد و تو هم همه را نگه ميداری تا يک جای درست که هميشه فرا ميرسد طرف را صدا بزني و بگويي فلاني خبر داری از فلان چيز و فلان کار و فلان موضوع، فقط خواستم باخبرت کنم
من هر دو روش را امتحان کردهام، خوب جواب ميدهند. يکي بابايي که رسيده بود به اين جا که در يک جمعي آمد به من گفت فلاني ميداني رنگين کمان چطور درست ميشود؟ گفتم نه، من اصلأ رنگين کمان به عمرم نديدهام. طفلک کلي توضيح داد، بعد گفتم حالا کجا هست اين که گفتي؟ مدتها به اطرافيانش سپرده بود هر رنگين کماني که در آسمان درست ميشود به او خبرش را بدهند که بعد او هم به من خبر بدهد. يک وقتي ديدم اسمش را گذاشتهاند آقای رنگين کمان
وقتي آدمها دربارهی چيزی که نه اولش را ميدانند و نه آخرش را اظهار نظر ميکنند، که نبايد بکنند، خوب راهش اين است که بشوند رنگين کمان ديگر. باور کنيد خيلي وقت ميگيرد که بنشينيد برای بعضيها حرف بزنيد، همين که بگوئيد جدی؟، يا من اصلأ نميدانم خودتان را خلاص کردهایدآ
موضوع از اين قرار بود که با يک بنده خدايي مشکل رودرواسي داشتم. يک حرفهايي ميزد که ميدانستم از بيخ غلط است يا اصلأ دارد به يک دليل غير موجه ديگری حرفش را ميزند اما نه رويش را داشتم که بگويم فلاني اين که ميگويي نيست و نه از خودخوری خودم ميگذشتم. برای همين عذابي گرفته بودم
آن آدم محترم از دوستان پدرم بود. يک روزی آمده بود خانهی ما و چون مثل معلم به شعور و سوادش احترام ميگذاشتم دلم را به دريا زدم و داستان اين عذاب دو طرفه را برايش گفتم. ميدانيد چه نصيحتي کرد؟
گفت ببين اگر آن آدمي که روبرويت نشسته و دارد دری وری ميگويد و تو هم ميداني که حرفش بيخود است همين يک بار قرار است ببينيد همديگر را هر چه ميگويد تو با تعجب بپرس "جدی؟" آنوقت آن طرف خودش را ميکشد و از در و ديوار ميکند که حرف احمقانهاش را توجيه کند و مدام افتضاحتر ميشود و احتمالأ ديگر بعد از آن تو هم که بخواهي اما او نميخواهد تو را ببيند
اما اگر با يک آدمهايي سر و کار داری که مدام ميبينيشان و آنها هم هر بار دری وری تحويلت ميدهند خوب است از همهی دنيا اظهار بي اطلاعي کني. مثلأ اگر گفتند ميداني چطور ميشود با چکش روی ميخ کوبيد بگو من اصلأ تا به حال چکش و ميخ در زندگيام نديدهام. اگر گفت ميداني بانک سر کوچهتان کجاست بگو بانک ديگر چيست. خلاصه بزن به کوچهی علي چپ. اين آدم يا از زور توضيح واضحاتي که خودش ميدهد کمکم ميفهمد خودش و تو کجای دنيا ايستادهايد و خلاصه معطل مانده است، يا باز ادامه ميدهد و تو هم همه را نگه ميداری تا يک جای درست که هميشه فرا ميرسد طرف را صدا بزني و بگويي فلاني خبر داری از فلان چيز و فلان کار و فلان موضوع، فقط خواستم باخبرت کنم
من هر دو روش را امتحان کردهام، خوب جواب ميدهند. يکي بابايي که رسيده بود به اين جا که در يک جمعي آمد به من گفت فلاني ميداني رنگين کمان چطور درست ميشود؟ گفتم نه، من اصلأ رنگين کمان به عمرم نديدهام. طفلک کلي توضيح داد، بعد گفتم حالا کجا هست اين که گفتي؟ مدتها به اطرافيانش سپرده بود هر رنگين کماني که در آسمان درست ميشود به او خبرش را بدهند که بعد او هم به من خبر بدهد. يک وقتي ديدم اسمش را گذاشتهاند آقای رنگين کمان
وقتي آدمها دربارهی چيزی که نه اولش را ميدانند و نه آخرش را اظهار نظر ميکنند، که نبايد بکنند، خوب راهش اين است که بشوند رنگين کمان ديگر. باور کنيد خيلي وقت ميگيرد که بنشينيد برای بعضيها حرف بزنيد، همين که بگوئيد جدی؟، يا من اصلأ نميدانم خودتان را خلاص کردهایدآ
نظرات