روس ها، چيني ها
در بين شرقي ها تا جايي که من ديده ام روس ها و چيني ها خيلي راحت ترند که بگويند اصلأ دين نداريم. البته اين حرفي را که مي نويسم مطلقأ علمي ندانيد چون نه برايش آمار دارم و نه حتي درباره اش تحقيق کرده ام فقط همين آدم هايي را که دور و برم ديده ام و از سر کنجکاوی با آن ها حرف زده ام ملاک نوشته ام گرفته ام، البته آدم های زيادی دور و برم بوده از هر دو گروه ولي باز هم حرفم علمي نيست
گاهي ميان روس هايي که ديده ام تک و توک آدم مذهبي هم بوده يا شايد ادا و اصولش را داشته ولي هيچ کدام از چيني ها نه مذهبي بوده اند و نه دليلي برای تظاهر به مذهبي بودن برايشان وجود داشته. چرا؟ يک دختر چيني مي گفت من از همان اعتقادات سنتي ام که بتوانم کمي فاصله بگيرم کلي هم خوشحالي مي کنم بنابراين اصلأ جای بيشتری برای دين در زندگي ام ندارم که علاوه بر رعايت سنت ها بخواهم به آن هم برسم. روس هايي که ديده ام هم کمابيش همين همين طورند. البته خيلي دلم مي خواست وقتش را پيدا مي کردم و مي نشستم با آدم های هر دو گروه حرف مي زدم ببينم قوانين اجتماعي شان بر چه اساسي درست شده، يعني ازدواج و تولد و دعواهای خانوادگي را چطور حل و فصل مي کنند، آيا يک نهاد سنتي دارند يا بوده از قديم که ريش سفيدی مي کند در منازعات يا مناسبت ها يا اين که يک تشکيلات دولتي گذاشته اند که همين کارها را انجام بدهد؟
به هر حال اين که بي قيد و شرط خودشان را از هفت دولت آزاد مي دانند و مي گويند مذهبي نيستند تکليفشان را روشن تر مي کند با اطرافيان. اما يک تفاوت جالب بين روس ها و چيني ها هست. روس ها اساسأ اجتماعي ترند و به راحتي در گروه های مختلف اجتماعي جذب مي شوند اما چيني ها را فقط بايد در جمع خودشان پيدا کرد. به سختي مي توانيد چيني ها را مثلأ در رستوران هايي که پاتوق غربي هاست پيدا کنيد. رستوران چيني همه جا هست و مشتری خارجي هم دارند اما چيني ها خيلي به ندرت از کانون جمعي خودشان خارج مي شوند
يکي شان يک وقت مي گفت برای کار که مراجعه مي کنم تا قيافه ام را مي بينند با احترام جوابم مي کنند برای همين هم همه مان علاوه بر اسم اصلي مان که چيني ست يک اسم غربي هم روی خودمان مي گذاريم که اگر برای جايي درخواست کار فرستاديم لااقل تخصصمان به چشم صاحب کار بيايد تا بعد که صورتمان را مي بيند. باور کنيد عين حقيقت را مي نويسم، پارسال به يکي شان که فوق ليسانس حسابداری اش را از همين استراليا گرفته گفتم کار پيدا کردی با دستش اشاره کرد به صورتش گفت با اين صورتم؟ کم و بيش راست مي گويند، درباره ی اسم غربي شان هم همين طور، همه شان اسم غربي دارند و بقيه ی مردم هم راحت ترند که به جای آن اسامي چيني که نمي شود تلفظشان کرد همان اسامي غربي را استفاده کنند. شايد اين چيزی که خودشان مي گويند مشکل چهره باعث شده بيشتر به جمع خودشان گرايش داشته باشند! نمي دانم واقعأ. اما همين همگرايي شان باعث شده که از جنبه ی اقتصادی با فاصله ی زيادی جلوتر از ديگران حرکت کنند. خانه و ماشين های مجلل نشانه های زندگي چيني ها در اين جاست
در عوض روس ها دست به اسمشان نمي زنند که هيچ اگر رويشان بشود مثل عرب ها اسم پدرشان را هم مي چسبانند به اسم خودشان که اصلأ ديگر نشود صدايشان کرد. زندگي شان خيلي با بقيه ی مردم فرقي ندارد و متمول بودنشان مطلقأ به حد چيني ها نمي رسد، معمولي هستند اما به راحتي موقعيت های شغلي را به دست مي آورند. تخصصشان هر چه که هست اما بايد نوشيدن ودکا به حد خفه شدن و شکايت از گرما را هم به عنوان تخصص اضافه شان به رسميت شناخت. پارسال زمستان چند روزی اين جا خيلي سرد شد. يکي از همين دوستان روس ام که فيزيکدان است و اسمش هم ايگور است با تي شرت مي آمد دانشگاه. ما از سرمای آن چند روز دستمان را از جيبمان بيرون نمي آورديم آنوقت ايگور با تي شرت راه افتاده بود در محوطه ی دانشگاه، مي گفت تازه که هوا خنک شده مي شود با آرامش ودکا نوشيد
در بين شرقي ها تا جايي که من ديده ام روس ها و چيني ها خيلي راحت ترند که بگويند اصلأ دين نداريم. البته اين حرفي را که مي نويسم مطلقأ علمي ندانيد چون نه برايش آمار دارم و نه حتي درباره اش تحقيق کرده ام فقط همين آدم هايي را که دور و برم ديده ام و از سر کنجکاوی با آن ها حرف زده ام ملاک نوشته ام گرفته ام، البته آدم های زيادی دور و برم بوده از هر دو گروه ولي باز هم حرفم علمي نيست
گاهي ميان روس هايي که ديده ام تک و توک آدم مذهبي هم بوده يا شايد ادا و اصولش را داشته ولي هيچ کدام از چيني ها نه مذهبي بوده اند و نه دليلي برای تظاهر به مذهبي بودن برايشان وجود داشته. چرا؟ يک دختر چيني مي گفت من از همان اعتقادات سنتي ام که بتوانم کمي فاصله بگيرم کلي هم خوشحالي مي کنم بنابراين اصلأ جای بيشتری برای دين در زندگي ام ندارم که علاوه بر رعايت سنت ها بخواهم به آن هم برسم. روس هايي که ديده ام هم کمابيش همين همين طورند. البته خيلي دلم مي خواست وقتش را پيدا مي کردم و مي نشستم با آدم های هر دو گروه حرف مي زدم ببينم قوانين اجتماعي شان بر چه اساسي درست شده، يعني ازدواج و تولد و دعواهای خانوادگي را چطور حل و فصل مي کنند، آيا يک نهاد سنتي دارند يا بوده از قديم که ريش سفيدی مي کند در منازعات يا مناسبت ها يا اين که يک تشکيلات دولتي گذاشته اند که همين کارها را انجام بدهد؟
به هر حال اين که بي قيد و شرط خودشان را از هفت دولت آزاد مي دانند و مي گويند مذهبي نيستند تکليفشان را روشن تر مي کند با اطرافيان. اما يک تفاوت جالب بين روس ها و چيني ها هست. روس ها اساسأ اجتماعي ترند و به راحتي در گروه های مختلف اجتماعي جذب مي شوند اما چيني ها را فقط بايد در جمع خودشان پيدا کرد. به سختي مي توانيد چيني ها را مثلأ در رستوران هايي که پاتوق غربي هاست پيدا کنيد. رستوران چيني همه جا هست و مشتری خارجي هم دارند اما چيني ها خيلي به ندرت از کانون جمعي خودشان خارج مي شوند
يکي شان يک وقت مي گفت برای کار که مراجعه مي کنم تا قيافه ام را مي بينند با احترام جوابم مي کنند برای همين هم همه مان علاوه بر اسم اصلي مان که چيني ست يک اسم غربي هم روی خودمان مي گذاريم که اگر برای جايي درخواست کار فرستاديم لااقل تخصصمان به چشم صاحب کار بيايد تا بعد که صورتمان را مي بيند. باور کنيد عين حقيقت را مي نويسم، پارسال به يکي شان که فوق ليسانس حسابداری اش را از همين استراليا گرفته گفتم کار پيدا کردی با دستش اشاره کرد به صورتش گفت با اين صورتم؟ کم و بيش راست مي گويند، درباره ی اسم غربي شان هم همين طور، همه شان اسم غربي دارند و بقيه ی مردم هم راحت ترند که به جای آن اسامي چيني که نمي شود تلفظشان کرد همان اسامي غربي را استفاده کنند. شايد اين چيزی که خودشان مي گويند مشکل چهره باعث شده بيشتر به جمع خودشان گرايش داشته باشند! نمي دانم واقعأ. اما همين همگرايي شان باعث شده که از جنبه ی اقتصادی با فاصله ی زيادی جلوتر از ديگران حرکت کنند. خانه و ماشين های مجلل نشانه های زندگي چيني ها در اين جاست
در عوض روس ها دست به اسمشان نمي زنند که هيچ اگر رويشان بشود مثل عرب ها اسم پدرشان را هم مي چسبانند به اسم خودشان که اصلأ ديگر نشود صدايشان کرد. زندگي شان خيلي با بقيه ی مردم فرقي ندارد و متمول بودنشان مطلقأ به حد چيني ها نمي رسد، معمولي هستند اما به راحتي موقعيت های شغلي را به دست مي آورند. تخصصشان هر چه که هست اما بايد نوشيدن ودکا به حد خفه شدن و شکايت از گرما را هم به عنوان تخصص اضافه شان به رسميت شناخت. پارسال زمستان چند روزی اين جا خيلي سرد شد. يکي از همين دوستان روس ام که فيزيکدان است و اسمش هم ايگور است با تي شرت مي آمد دانشگاه. ما از سرمای آن چند روز دستمان را از جيبمان بيرون نمي آورديم آنوقت ايگور با تي شرت راه افتاده بود در محوطه ی دانشگاه، مي گفت تازه که هوا خنک شده مي شود با آرامش ودکا نوشيد
نظرات