معصومانه به سلامتي اين و آن

اين محلي که من کار تحقيقاتي ام را در آن انجام مي دهم يک ساختمان هشت طبقه ست که دفتر من در طبقه ی ششم آن قرار گرفته. آن پائين يعني در طبقه های اول و دوم که بيشتر برای کارهای آموزشي درست شده تعداد زيادی اعضای بدن و بدن کامل انسان هست که صاحبانشان قبل از مرگ آن ها را برای تحقيقات پزشکي اهداء کرده اند. ديروز بعدازظهر بخش ما يک مراسم پر و پيمان در بزرگترين سالن دانشگاه برای گراميداشت اين اهداء کنندگان برگزار کرد. از خانواده ها و بستگاه و دوستان اهداءکنندگان
دعوت کرده بودند تا بيايند و برای قدرداني از کاری که اهداکنندگان برای مقاصد تحقيقاتي انجام داده اند در مراسم شرکت کنند و تشکر اهل علم را بشنوند. خيلي مراسم را رسمي و محترمانه برگزار کردند و از رئيس دانشگاه تا محققين و دانشجوياني که مي خواستند در مراسم نقشي داشته باشند خواسته بودند با لباس های فرم دانشگاهي که بنا به رتبه رنگشان فرق مي کند بپوشند
يک گروه کر جوانان هم آمده بود که با همراهي پيانو قطعات آوازی مذهبي اجرا
مي کردند. اين پانزدهمين سال برگزاری چنين مراسمي بوده. از طرف جامعه ی
جراحان هم نماينده ای آمده بود که از خانواده ها و درگذشتگانشان قدرداني کند که امکان
تعليم دادن
جراحان جوان را با اعضای اهدايي فراهم کرده اند
دو سه تا نکته ی جالب هم در مراسم بود. از سه روحاني مسيحي، کليمي و مسلمان
دعوت کرده بودند که بيايند و دعا بخوانند برای آمرزش روح اهداءکنندگان. متن دعا
را هم به انگليسي چاپ کرده بودند. روحاني مسلمان که اسمش امام مولانا عبدالقدوس
بود آمد و با لهجه ی خيلي درست و حسابي انگليسي سوره ی بقره را خواند
(عکسش را گرفته ام)، يک دعايي عين همان را هم روحاني کليمي خواند.
روحاني مسيحي هم که خيلي خواند و تقريبأ با حزن و اندوه فراوان، اشک چند نفری را هم درآورد. مراسم که تمام شد يک پذيرايي مفصل هم کردند با نوشيدني و خوراکي. روحاني کليمي و مسلمان که عکسشان را با موبايل از دور گرفتم هر دو رفتند لباسشان را عوض کردند و با لباس معمولي آمدند، ظاهرأ هم با همديگر آشنا بودند. هر دو رفتنند يکي يک ليوان آب پرتقال گرفتند و داشتند با هم گپ مي زدند و آب پرتقال مي نوشيدند. آن روحاني مسيحي با همان لباس دعا آمد با دو تا دستش که انگشتانش را در هم فرو برده بود انگار مي خواست دعا کند يک گيلاس شراب سفارش داد، خيلي هم معصومانه به سلامتي اين و آن مي نوشيد. همه چپ چپ نگاهش مي کردند که با آن همه ناله کردن يک کمي زيادی زود رفت سفارش شراب داد. ياد اين کشيش های ايتاليايي توی فيلم ها افتادم که علاوه بر دعا خواندن اهل همه جور حال و صفايي هم هستند
به هر حال مراسم جالبي بود و نشان مي داد اين ها برای تقويت باورهای اجتماعي که اهداء عضو هم يکي شان است چقدر خودشان را متعهد به قدرداني مي دانند
يک چيزی هم در حاشيه بگويم. پنج شش سال پيش از طريق يکي از اهل دانشگاه باخبر شدم که در بيمارستان... و برای کارهای تحقيقاتي بدون اين که کسي متوجه بشود يک دستکاری هايي در بدن آدم های درگذشته انجام مي دهند. کنجکاو شدم و تحقيق کردم
ديدم کاملأ درست است اما آن عضوی که درمي آورند چشم است و بعد پلک ها را از داخل و خيلي ظريف مي دوزند. کسي هم نمي فهمد. باقي بدن را نمي شود کاری کرد چون اثر بريدگي ديده مي شود. با يکي دو نفری صحبت کردم گفتند مجبوريم و بايد کار ياد بگيريم. خبرش را دارم که هنوز هم همان داستان برقرار است. متأسفانه حق هم دارند چون حتي مراجع ديني تکليفشان با اهداء عضو روشن نيست و پزشکان هم که نمي توانند روی بدن آدم زنده تجربه کنند

نظرات

پست‌های پرطرفدار