چرا ما جايزه ی نوبل نداريم ؟


اين مراسم "چهره های ماندگار" را که هر سال صدا و سيما برگزارش مي کند پيش از اين که اولين دوره اش را برگزار کنند آمدند و از چندين نفر از خود اهل صدا و سيما و از بيروني ها سوال کردند که مثلأ نظرتان درباره ی برگزار کردنش چيست. از من هم که به واسطه ی کارم در گروه دانش خيلي از آدم های علمي را از نزديک مي شناختم آمدند سوال کردند. خيلي بر خلاف انتظارشان من از اساس از به راه انداختن چنين جايزه ای انتقاد کردم (اگر نظرتان چيز ديگری ست کاملأ برايم محترم است). مبنای حرفم هم اين بود که ما هر کاره ای که هستيم اما صلاحيت علمي نداريم که به آدم های خيلي بزرگتر از خودمان جايزه بدهيم. مي توانيم کمک کنيم که ارزش مادی جوايز زيادتر بشود اما اين که خودمان بشويم يکي از تصميم گيرنده ها و همپای مثلأ فرهنگستان ها در انتخاب آدم ها مؤثر باشيم اين نه به ما کمک مي کند و نه آن آدم ها از دريافت چنين جايزه ای چيزی به اعتبارشان اضافه مي شود، بلکه يک چيزی هم ازشان کم مي شود. البته کسي هم برای حرف های من و شايد منتقدان ديگر تره هم خرد نکرد
حالا که سه سالي مي شود که آمده ام خارج از کشور و همکار آدم های علمي در مؤسسات دانشگاهي شده ام و دارم اين بار از زاويه ی دانشگاه به همان مراسم چهره های ماندگار نگاه مي کنم کاملأ مطمئن شده ام که آن حرف قبلي ام درست بوده. طبيعي است که حرف آن روز من از سر پختگي و اين ها نبود ولي به اندازه ی فهم و دريافت اجتماعي همان وقتم فکر مي کردم مسخره مي شود که من به عنوان يک برنامه ساز علمي درباره ی اين که فلان محقق دانشگاهي بهتر از بهمان استاد است تصميم بگيرم. فکر مي کردم نهايت کاری که من به عنوان آدم رسانه ای واقف به حيطه ی علم بايد برايش نظر بدهم اين است که مراسم را از شکل يک شوی تلويزيوني يا مراسمي که برای جوايز هنری مناسب است به مراسمي برای اهل دانشگاه تبديل کنم، همين
اما واقعأ اين حرف نشنيدني قلمداد شد. بدتر از همه هم اين بود و هست که بعضي از اهل دانشگاه هم به اين چاله افتادند که هويت علمي شان را با آن جشن چهره های ماندگار محک بزنند و اين را جزو افتخارات علمي شان بدانند. خيلي عاقبت بدی ست که نصيب اهل علم در يک مملکت مي شود جدأ. بگويم که بدانيد چرا نوشتم عاقبت بدی ست
ما در ايران هنوز يک جايزه ی علمي و فرهنگي معتبر نداريم که سالانه به آدم های موثر يا پيشکسوت هايمان بدهيم. تنها چيزی که هست جشنواره ی خوارزمي ست که آن هم مربوط به تحقيقات علمي است و شامل حال آدم هايي که عمری زحمت کشيده اند برای بنيان های علمي و فرهنگي کشور نمي شود. چنين جايزه ی فعلأ نداشته ای را اصولأ بايد فرهنگستان ها متقبلش بشوند تا شأن جايزه گيرنده از آني که هست پائين تر نيايد، آن هم سالي يک جايزه در چند طبقه بندی خاص. بدبختانه به عوض چنين جايزه ای هر سال در همان مراسم چهره های ماندگار تعداد بيشماری جايزه مي دهند به آدم های مختلف که همه اش هم بر همان مبنايي ست که نوشتم، آن هم با پول صدا و سيما و طبطعتأ با تأثيری که همان پول و صاحبش بر انتخاب آدم ها مي گذارد، لابلايش مثلأ علي لاريجاني و مشابهش هم مي شوند چهره ی ماندگار در کنار دکتر محمد حسن گنجي پدر جغرافيای نوين ايران، يا مثلأ در اولين دوره که من هم دعوت بودم برای تماشای مراسم، طباطبايي (همان پسر کوچکي که حافظ قرآن است) ملقب شد به چهره ی ماندگار و جايزه گرفت و در همان مراسم به محمود فرشچيان هم همان جايزه را دادند
يک وقتي همين حرف را اسماعيل ميرفخرايي (مجری با سابقه ی برنامه های علمي که من افتخار شاگردی اش را داشته ام) به مناسبت ديگری زد. همان روزهايي که برنامه ی راديويي "گفتگو" در حال ضبط و پخش بود و دائم با آدم هايي مثل دکتر حسابي و همدوره هايش مصاحبه مي کردند ميرفخرايي مي گفت اگر اين برنامه همين حالا در يک جايي متوقف نشود بلاخره مجبور مي شويم برای پر کردن برنامه کم کم برويم با دانشجويان تازه فارغ التحصيل شده هم مصاحبه کنيم. همين هم شد و از دکتر حسابي رسيد به جايي که آخری ها با يک آدمي قرار مصاحبه گذاشتند که تا ميرفخرايي را ديد اصلأ بنده ی خدا يادش رفت قرار است با او مصاحبه کنند و از خجالت اصلأ مصاحبه نکرد و برنامه ته کشيد
يک چيز خنده دار هم بنويسم اين آخر. يکي از دوستان خيلي نزديکم آرايشگر است. آن روزهای اولي که کارش را شروع کرده بود رفت در يکي از روستاهای اطراف اهواز يک آرايشگاه باز کرد، يک ماه نشد که آرايشگاه را تعطيل کرد. گفتيم پس چرا تعطيل کردی؟ گفت موهای همه ی مردهای روستا را زدم ديگر کسي اصلاح نشده نمانده بود، تعطيل کردم آمدم. حالا اين مراسم چهره های ماندگار هم با اين جوايز متعددشان يک روزی به همين جا مي رسد که بايد از دانش آموزان دبيرستاني قدرداني کند که مثلأ معدل ثلث آخرشان بيست شده. آنوقت مي نشينند مي گويند چرا ما بلد نيستيم جايزه ی نوبل راه بيندازيم

نظرات

پست‌های پرطرفدار