واقعأ گفتن ندارد که همه ی دنيا دارند رقابت مي کنند که هم از جنبه ی فرهنگي خودشان را به دنيا بشناسانند و هم از جنبه ی اقتصادی دستشان به بازارهای تازه باز بشود و طبيعتأ چرخ زندگي شهروندانشان را بهتر بچرخانند. انصافأ تا جايي که من دارم اين جا در استراليا مي بينم تنها استثنای اين روزگار ايران است. بنا به حرفه ی روزنامه نگاري و رسانه ايم مي توانم از پس زرق و برق بيخودی که ممکن است بعضي کشورها برای هيچ و پوچ دور خودشان درست مي کنند عبور کنم و کم و بيش ببينم آن پشت صحنه شان چيست، لااقل در بخش فرهنگي اش که شکي ندارم
ديروز آخرين روز از جشنواره ی سه روزه ی تولد بودا بود که مثل هر سال در اين سه سال گذشته که من ديده ام بودايي ها و اصولأ چيني ها که گرداننده ی اصلي هستند سنگ تمام گذاشتند. در مرکزی ترين قسمت شهر کنار رودخانه يک مجموعه ای از ادعيه و اوراد بودايي به اضافه ی يک مجموعه ی نسبتأ کامل از صنايع دستي چين را برای سه روز به نمايش گذاشته بودند. در واقع به جز مراسم مذهبي اش که بسيار هم خوش آب و رنگ
برگزارش مي کنند مابقي مراسم همه اش پولسازی است و مردم هم با رغبت مي روند و تا
ته جيبشان را همان جا نتکانند برنمي گردند خانه
مقايسه که مي کنم يک سر که برويد بازار قيصريه ی اصفهان و بيائيد بيرون به همين اندازه دستتان از صنايع دستي پر مي شود. چيني ها هم همينند و لابد آن ها هم فقط يک بازار را به نمايش گذاشته اند اما آن ها با يک بازار مي آيند و يک شهر و گاهي يک ايالت را در خارج فتح مي کنند اما ما ايراني ها همگي مان با هم حتي به يک مغازه هم قد نمي دهيم. امسال
مقايسه که مي کنم يک سر که برويد بازار قيصريه ی اصفهان و بيائيد بيرون به همين اندازه دستتان از صنايع دستي پر مي شود. چيني ها هم همينند و لابد آن ها هم فقط يک بازار را به نمايش گذاشته اند اما آن ها با يک بازار مي آيند و يک شهر و گاهي يک ايالت را در خارج فتح مي کنند اما ما ايراني ها همگي مان با هم حتي به يک مغازه هم قد نمي دهيم. امسال
بودايي ها از همه ی گروه هايي که مي توانستند و تمايل داشتند خودی در اين مراسم سه روزه
نشان بدهند دعوت کرده بودند که بيايند و مراسم را از متنوع تر کنند. تقريبأ همه ی
آن هايي که در اندازه ی يک جمعيت کوچک در همين بريزبن هستند آمده بودند و يا سرودی اجرا مي کردند يآ رقص محلي شان را به نمايش مي گذاشتند. ما هم لابد بايد کاپشن احمدی نژادی مي پوشيديم و با پلاکارد ... حق مسلم ماست مي رفتيم خودی نشان مي داديم. اصلأ انگار ايران وجود ندارد ديگر. هيچ خبری نيست جز اين که يا در روزنامه ها و راديو و تلويزيون درباره ی حق مسلم ماست گزارش سمعي بصری پخش کنند يا درباره ی نقض حقوق بشر در ايران حرف بزنند
جدأ آدم دلش مي سوزد که اين ها از بيخ زده اند به ريشه ی فرهنگ. از طرفي لاجرم بايد اين دوره را هم طي کنيم وگرنه باز سه پله يکي مي رويم بالا و تا دری به تخته مي خورد مي افتيم سر همان خانه ی اول. نه مي شود آرزو کرد که يک کسي بيايد از اين وضعيت درمان بياورد که آنوقت از اين چاه مي افتيم به آن چاه، و نه مي شود به اميد همين حضرات کاربه دست حکومتي نشست که کاری جز گريه و زاری سالي به دوازده ماه و راه به راه پدر مردم را درآوردن بلدند. واقعأ آدم مي رسد به چه کنم
جدأ آدم دلش مي سوزد که اين ها از بيخ زده اند به ريشه ی فرهنگ. از طرفي لاجرم بايد اين دوره را هم طي کنيم وگرنه باز سه پله يکي مي رويم بالا و تا دری به تخته مي خورد مي افتيم سر همان خانه ی اول. نه مي شود آرزو کرد که يک کسي بيايد از اين وضعيت درمان بياورد که آنوقت از اين چاه مي افتيم به آن چاه، و نه مي شود به اميد همين حضرات کاربه دست حکومتي نشست که کاری جز گريه و زاری سالي به دوازده ماه و راه به راه پدر مردم را درآوردن بلدند. واقعأ آدم مي رسد به چه کنم
نظرات