هفت روز هفته

روز اول. وقتي اهل يک دولت صبح که از خواب بيدار مي‌شوند ناغافل تصميم مي‌گيرند استفاده از اسم‌های آذری را روی در و ديوار مناطق آذری نشين ممنوع کنند لابد توی خواب هم بايد يک فکری به حال گلنگدن خودشان کرده باشند که اگر يک آدمي گفت من قانون‌تان را قبول ندارم به خودشان نگويند حالا من اولش چي چي‌‌ی اسلحه را بکشم که بعدش تير درکنم؟ اما اگر چنين دولتي‌هست که خودش هنوز فکر چي چي‌ی تفنگش را نکرده بنابراين معلوم مي‌شود همينطوری خواسته سر صبحي يک چيزی درکند که بگويد اين که مي‌بينيد رو به قبله دراز کشيده نشان به آن نشان که يک چيزی درکرده بنابراين زنده است. در نتيجه، اصل داستان را بايد در روز قبل از چيز درکردن جستجو کرد. جمهوری آذربايجان بعد از رياست الهام علي‌اف خيال همه را راحت کرد که قراری ندارد که از خط فکری کساني که درباره‌ی آذربايجان جنوبي حرف مي‌زنند پشتيباني کند و همين هم شد که برای اولين بار امکان مسافرت او به تبريز فراهم شد. اما اين همه‌ی داستان نيست چون استفاده‌ی مشترک روسيه و امريکا از رادار گابالا در جمهوری آذربايجان و صد البته با اجازه‌ی دولت آذربايجان نشان داد الهام علي‌اف آنقدرها هم قابل اعتماد نيست. خوب اين را داشته باشيد تا بگويم. يک جايي در نزديکي مرز ايران و عراق هست به نام "يزد نو". اين اسم مربوط است به زمان شاه که برای ايجاد تغييرات قومي در نوار مرزی عده‌ی زيادی از يزدی‌ها را به آنجا منتقل کردند و يک شهرک يزدی در کنار مرز درست کردند. جمهوری اسلامي مي‌داند که دست زدن به ترکيب جمعيتي يک منطقه کار ساده‌ای نيست چون يک نمونه‌اش را بعد از آن نامه‌ی منسوب به ابطحي درباره‌ی تغيير ترکيب جمعيتي عرب‌های خوزستان ديدند که باعث هزار جور دردسر شد و لابد در مناطق آذری زبان هم کار ساده‌ای نيست. خوب حالا اگر بنا باشد يزد نو را يک جايي درست کنند اما آدم‌ها را کوچ ندهند راهش اين است که زبان آن‌ها را تغيير بدهند تا امنيت مرزی برقرار بشود. منتهای مراتب نمي‌شود چون وقتي مي‌شود زبان آذری را در آذربايجان تغيير داد که بشود زبان انگليسي را در انگلستان تغيير داد، اين هم وقتي امکانپذير است که بشود حيدر بابا و شهريار را از آذری‌ها و شاه لير و شکسپير را از انگليسي‌ها گرفت. همين هم هست که آدم با خودش فکر مي‌کند حالا شما فعلأ از گلنگدن شروع کنيد تا ببينيم چه وقت باز ائل گولي را تبديل مي‌کنيد به همان شاه گولي قبلي. به اين مي‌گويند نه خاني آمد، نه خاني رفت!

روز دوم. انصافأ حامد کرزی خيلي باهوش است. بهترين حرکتي که رئيس يک دولت که کشورش دارد در بين دعوای ديگران نابود مي‌شود هميني بود که حامد کرزی انجام داد، يعني پيشنهاد گفتگوی مستقيم به مهم‌ترين مخالفانش که عبارتند از ملا عمر و گلبدين حکمتيار. اين حرکت کاملأ مختصات يک حرکت هوشمندانه در بازی شطرنج را دارد. چرا؟ اول اين که توی افغانستان دو گروه طالبان و حزب اسلامي دارند با دولت کرزی مقابله مي‌کنند و اين دو گروه توسط القاعده پشتيباني مي‌شوند. مذاکره با همين دو گروه معني‌اش جدا کردن آن‌ها از چنگ القاعده و بحث درباره‌ی افغانستان و نه اسلام است. دوم اين که افزايش حملات انتحاری در افغانستان معني‌اش اين است که جنگجويان طالبان و حزب اسلامي احساس مي‌کنند در يک جاده‌ی يک طرفه گير کرده‌اند که اگر خودشان خودکشي نکنند به محض گرفتار شدن در درگيری‌ها کشته مي‌شوند و اين همان احساسي‌ست که هر جنگجوی ديگری دارد. مشابه همين وضعيت در مورد فلسطيني‌هايي که احساس محاصره شدن مي‌کنند هم وجود دارد و همين‌ آن‌ها را وادار به عمليات انتحاری مي‌کند. اما حالا با پيشنهاد گفتگو راه ديگری هم پيش پای جنگجويان باز مي‌شود و همين فشار مي‌آورد به رهبران‌شان که مسيرشان را از القاعده جدا کنند. يادتان هست که قبل از حمله‌ی امريکا به افغانستان همين طالبان گفته بودند بن لادن را وادار کرده‌اند بيشتر از اين برای‌شان دردسر درست نکند؟ حتي گفته بودند که بيشتر از اين نمي‌خواهند از ميهمان‌شان پذيرايي کنند. يعني زمينه‌ی جدا شدن‌شان وجود داشته اما فشار نظامي و سياسي آن‌ها را به هم نزديک کرده. حالا مي‌شود حدس زد راه برای تفکيک يک موضوع ملي از يک موضوع بين المللي دارد باز مي‌شود. نکته‌ی خيلي مهم‌تر هم اين است که پرويز مشرف دارد قدرت بيشتری پيدا مي‌کند و بي‌نظير بوتو را هم وارد بازی مي‌کند و اين يعني فشار بيشتر به طالبان که خودشان را از القاعده‌ای‌ها که در وزيرستان پناه گرفته‌اند جدا کنند چون دولت پاکستان نياز دارد وزيرستان را مهار کند وگرنه القاعده مي‌تواند اين بار يک افغانستان کوچک‌تر در يکي از ايالت‌های پاکستان و بر عليه دولت اين کشور درست کند. همين است که حامد کرزی راه را باز کرده تا نيروهای درگير در افغانستان به روند سياسي داخلي ملحق بشوند. احتمالأ تنها آدمي که از اين پيشنهاد خوشحال نمي‌شود جناب گلبدين حکمتيار است. خوب آدم مدت‌ها کارمند يک اداره‌ای باشد توی ايران با يک خانه‌ی درست و حسابي در تهران و حقوق و مزايای مکفي خوب زورش مي‌آيد دوره‌ی بازنشستگي‌اش را با چندرغاز دولتي افغانستان شروع کند ديگر!

روز سوم. کار وزارت بهداشت ايران برای پذيرش ليسانسيه‌های زيست شناسي برای تحصيل در رشته‌ی پزشکي کار کاملأ درستي‌ست، به نطر من. پزشک باسواد و پزشک بيکار دو تا موضوع جداگانه هستند و نبايد قاطي‌شان کرد با هم. اتفاقأ بعدها همين‌هايي که پزشک مي‌شوند و قبلأ ليسانس گرفته بودند خوشحال هم مي‌شوند چون همين حالا هم پزشک‌هايي داريم که اگر آن اواسط مسيرشان راهي برای تغيير شغل داشتند ممکن بود با يک مدرک ليسانس بروند سراغ علائق ديگرشان در حالي که دانشجوی پزشکي تا درسش تمام نشود همان ديپلمه‌ی سابق است و نهايتش ممکن است يک مدرک من درآوردی به او بدهند که اصولأ نه جبران زحماتش را مي‌کند و نه برای کار کردن به درد مي‌خورد. کار وزارت بهداشت در اين مورد کاملأ درست است و دليلي ندارد آدم بي‌انصافي کند و کار درست را ناديده بگيرد.


روز چهارم. انتخاب يک فرانسوی به عنوان رئيس جديد صندوق بين‌المللي پول از جمله خبرهای جالب هفته بود. حالا مي‌گويم چرا جالب بود. دومينيک استراوس-کن که حالا جانشين رودريگو راتو شده رقبای جالبي داشته که يکي‌شان سگولن رويال رقيب سارکوزی برای انتخابات رياست جمهوری فرانسه بود. خوب مي‌شود حدس زد که دنيا دارد به کام ساکوزی و دوستانش شيرين مي‌شود چون اصولأ اين سارکوزی بود که بعد از رياست جمهور شدنش استراوس-کن را به عنوان کانديدای رياست صندوق بين‌المللي پول پيشنهاد کرد و در نتيجه موقعيت فرانسه را برای ترغيب کشورهای ديگر به دنباله‌روی از تصميمات فرانسه محکم کرد. مي‌شود حدس زد که چرا از حدود دو ماه پيش لحن دولت فرانسه در مناقشات جهاني عوض شده، علتش همين است که حالا دولت سارکوزی قادر است فشار مالي را چاشني حرف‌هايش بکند. نکته‌ی جالب‌تر هم اين است که يکي از کشورهايي که با انتخاب استراوس-کن موافق بوده چين است. خوب دوباره مرور کنيد تا ببينيد فرانسه با اهرم صندق بين‌المللي پول چطور مي‌خواهد با جهان آشوب زده حرف بزند. اول از همه طرف‌های درگير در لبنان را نشانده پای ميز مذاکره. مي‌دانيد که فرانسه به طور سنتي حامي لبنان است. تقريبأ تمام کشورهای افريقايي از انتصاب استراوس-من حمايت کرده‌اند و دليل آن يکي مي‌تواند فرانکوفون بودن عمده‌ی افريقا باشد، علاوه بر اين که استراوس-کن خودش در افريقا بزرگ شده و طبيعتأ اين برای افريقايي‌ها يک مزيت است. چين هم نياز به منابع مالي دارد چون مي‌خواهد سال آينده المپيک را برگزار کند و خراب کردن رابطه‌اش با نهادهای پولي يعني از دست دادن سرمايه. سارکوزی هم به امريکا نزديک شده و همين است که امريکا هم از رياست استراوس-کن حمايت کرده. مي‌ماند سه نقطه‌ی ديگر جهان. اول روسيه، که نزديک‌ترين شريک تجاری فرانسه در صنايع اتمي‌ست و تقريبأ نمي‌تواند خيلي هم مخالف جدی فرانسه باشد. دوم، امريکای لاتين. استراوس-کن داشته از شيلي بازديد مي‌کرده که انتخاب او را به رياست صندوق بين‌المللي پول اعلام مي‌کنند و گفته مي‌شود او مي‌خواسته تعهد خودش را به رشد اقتصادی امريکای لاتين نشان بدهد. مضافأ به اين که يکي از بزرگترين حاميان او در امريکای لاتين است. در کجا؟ در آرژانتين. چرا؟ همين جا داستان جالب مي‌شود. استراوس-کن اصلأ يهودی‌ست و البته يهودی اشکنازی. اشکنازی‌ها همان‌هايي هستند که بيش از 80 درصد يهوديان اسرائيل را تشکيل مي‌دهند، مثل شيعيان ايران. خوب رشد اقتصادی امريکای لاتين از راه ميسر است چون دومين کشور بزرگ امريکای لاتين، يعني آرژانتين بالاترين تعداد يهوديان اشکنازی را دارد. و اما نقطه‌ی سوم کجاست؟ ايران. از خودتان نمي‌پرسيد چرا يک باره وزير امور خارجه‌ی فرانسه درباره‌ی جنگ با ايران حرف مي‌زند؟ خوب جوابش در همين محاصره‌ی مالي‌ای‌ست که رخ داده. حالا احيانأ احيانأ اگر درباره‌ی نبرد استرليتز يک چيزهايي خوانديد متوجه مي‌شويد که ناپلئون خيلي چيزها برای فرانسوی‌ها به يادگار گذاشته، که ژاندارمری دومي‌اش است.

روز پنجم. خيلي خنده‌دار مي‌شود که رئيس تربيت بدني کشور که يک مقام دولتي‌ست بشود رئيس فدراسيون فوتبال که مثلأ قرار است اصولأ دولت در آن نقشي نداشته باشد. شده است داستان ملانصرالين که خودش الکي گفت حلوا مي‌دهند بعد هم خودش بدو رفت که برود توی صف. اين که توی کشور و تشکيلات داخلي همه جور کاری انجام مي‌دهند و صد البته کسي هم جرأت پيدا نمي‌کند بگويد بالای چشم‌تان ابروست خوب به هر حال نشان مي‌دهد نتيجه‌ی انقلاب کردن چيست اما اين ديگر خيلي مضحکه شده که قوانين جهاني را هم به ميل خودشان تفسير کنند. قرار بوده ورزش از سياست جدا باشد، خوب واقعيتش اين است که نيست، همه جا هم نيست. تشکيلات اداری ورزش هم کم و بيش در همه جای دنيا بر مدار لابي گری مي‌چرخد، اين هم بر کسي پوشيده نيست. اما اصل داستان اين است که رئيس يک تشکيلات ورزشي بايد همه‌ی انواع رشته‌های ورزشي را يکسان ببيند و از قدرت خودش در حکومت برای امکانات گرفتن برای همه‌ی رشته‌های ورزشي استفاده کند. اين که علي آبادی بشود رئيس فدراسيون فوتبال يعني ايشان مجبور است وقت بيشتری برای فوتبال بگذارد و اين با مسئوليت او به عنوان رئيس تشکيلات ورزش تناقض دارد. خوب ايشان اگر اين همه توانايي دارد چرا نمي‌رود رئيس فدراسيون يک رشته‌ای بشود که نياز به حمايت بيشتری دارد؟ فوتبال که ديگر از زور قرمزته - اس اسه‌ته دارد مي‌ترکد که! اين که علي آبادی هم خودش را به زور دارد به فدراسيون فوتبال تحميل مي‌کند بدعتي‌ست که آخرش به اينجا خواهد رسيد که برای تيم ملي هم کارمند استخدام کنند، اين هم مي‌شود مثل مجلس که بعضي‌ها از روز اول توی مجلس بوده‌اند تا روز بازنشستگي‌شان. همه هم که شکر خدا عاشقان خدمتند نه تشنگان قدرت! آدم که از عشق جنون مي‌گيرد همين جاها معلوم مي‌شود.

روز ششم. جالب نيست که يونسکو مي‌خواهد حرم عسگری را بازسازی کند؟ البته که جالب است، يعني قابل توجه است. چرا؟ چون يونسکو نهاد ديني نيست و اگر بنا بود دنبال ساخت و ساز بناهای مذهبي برود بايد از مثلأ مسجد بابری هند شروع مي‌کرد که هم مسجد است و هم اثر باستاني. ضمن اين که حرم عسگری فقط برای شيعيان مهم است و لاغير. پس چرا يونسکو مي‌خواهد آنجا را بازسازی کند؟ اگر دقت کنيد توی اين درگيری‌های عراق هيچ مکان باستاني آنجا هدف حمله قرار نگرفته و اتفاقأ هر بلايي که با سر مکان‌های مذهبي افتاده که با خاک يکسان شده‌اند اما مثلأ اشياء توی موزه‌ها غرات شده‌اند نه نابود، يعني يک جايي هستند تا جنابان عارتگران بتوانند آن‌ها را به قيمت خوب بفروشند. اما مثلأ حرم عسگری با هر چه طلا توی گنبد و باروی آن بود تخريب شد. خوب حالا اگر يونسکو چنين مکاني را از حوزه‌ی مذهبي به حوزه‌ی فرهنگي بياورد آنوقت مي‌شود بنا را حفظ کرد. اين اتفاق خوبي‌ست برای کشوری مثل عراق که مي‌خواهد دموکراسي را بين گروه‌های مذهبي مستقر کند. اگر اين اتفاق در عراق بيفتد، که به نظر من دارد مي‌افتد، آنوقت اثر خودش را روی نگاه سنتي به نمادهای مذهبي در کشورهای همجوارش هم مي‌گذارد. چيزی که در منطقه‌ی خاورميانه از نان شب هم واجب‌تر است. و اين اتفاقي‌ست که ساليان سال پيش در اروپا افتاده و کليساها تبديل شده‌اند به مجموعه‌های هنری-توريستي. کار يونسکو از اين جهت جالب است. حالا ببينيم چه وقت نيمه‌ی پنهان اهل يونسکو بادبان مي‌شود!

و آدينه. اين هم برای شيرين شدن هفت روز هفته.

نظرات

پست‌های پرطرفدار