موزه‌ای برای دست انداختن

بعد از ماجرای حمله به برج‌های دوقلوی نيويورک که ديگر همين مانده بود که مسافران پروازهای هوايي را با لباس زير سوار هواپيما کنند که نکند گرفتاری بتراشند برای هواپيما و مردم، يکي از دوستانم تعريف مي‌کرد که در امريکا مي‌خواسته با هواپيما از يک شهر برود يک شهر ديگر. از قرار يک زن و شوهر مسني نشسته بود‌ه‌اند توی همان رديفي که دوست من نشسته بوده اما چند تا صندلي آن طرف‌تر، تا رسيده‌اند به ميانه‌های مسير همينطور نوبتي به اين بيچاره زل زده بودند که نکند اين هم يکي از همان‌ها باشد. آخر سر اين دوست من از بس که نگاهش کرده بودند خسته شده و رفته گفته من امروز در مرخصي هستم و برنامه‌ای برای هواپيما ربايي ندارم. مي‌گفت انگار خيال‌شان راحت شد گرفتند باقي راه را خوابيدند.

حالا توی اين تب جهاني مبارزه با تروريسم که اسم کشورها و شمايل آدم‌های خاورميانه‌ای خيلي نقش دارد در تصوير سازی مردم از وقايع و بخصوص در غرب، درست در شهر ساحلي Gold Coast در همين ايالت کوئينزلند که مردم برای تفريح مي‌آيند آنجا يک تابلويي زده‌اند توی خيابان با پرچم امارات متحده‌ی عربي روی آن و يک پرچم پارچه‌ای بزرگ هم آنطرف‌ترش. روی تابلو نوشته‌اند استراحتگاه "امارات".

طبيعي‌ست که اين محل برای توريست‌هايي‌ست که عمدتأ با پروازهای مستقيم از دوبي مي‌آيند به کوئينزلند و از بس که برای همه چيز حرام و حلال مي‌کنند لاجرم اهل محل هم برای‌شان صحن و سفره‌ی مجزا مي‌چينند که مبادا پول‌شان را ببرند جای ديگری خرج کنند. خوب يعني تکليف بازار و سياست همه جا جداست ولو اين که همين امارت متحده‌ی عربي اولين کشوری باشد که رژيم طالبان را به رسميت شناخته، همين طالباني که تکليف‌شان با دنيا معلوم است.

عرب‌ها و بخصوص اماراتي‌ها هر سال حوالي آگوست مي‌آيند کوئينزلند و پاتوق‌شان در همين شهر ساحلي Gold Coast است که هم آب و هوايش بهاری‌ست و هم چشم انداز آبي دارد و شبيه است به منظره‌ی خليج فارس.

اما يک نکته‌ی خيلي جالب ديگری هم هست. اگر قرار باشد عرب‌ها به دنبال پيدا کردن نگاه فرهنگي مردم اين گوشه از استراليا نسبت به خودشان باشند که هر سال بلاخره ازشان پذيرايي مي‌کنند چطور جوابي مي‌گيرند؟ جوابش کجاست؟

جوابش اين جاست که عکسش را مي‌بينيد. موزه‌ای به نام Wax Museum يا "موزه‌ی موم".


توی موزه‌ی موم مجسمه‌های خيلي از آدم‌های نامدار دنيا و استراليا را که با موم ساخته‌اند گذاشته‌اند در معرض ديد مردم. اما خيلي بي مناسبت در نظر اول، اما خيلي با مناسبت از جنبه‌ی پول درآوردن از عرب‌ها و مثلأ يک خوشامدگويي فرهنگي بهشان چند مجسمه‌ی مومي مربوط به جهان عرب را هم گذاشته‌اند آنجا. حقيقتش به نظرم هر عربي که برود توی موزه به محض بيرون آمدن از آنجا اول چهار تا فحش به خودش مي‌دهد که چرا رفته آن تو و بعد چهار تا فحش به دنيای غرب مي‌دهد که حقشان است هر بلايي که عرب‌ها سرشان مي‌آورند.

من البته خيلي خنده‌ام گرفت.

توی بخش عربي، مجسمه‌ی جمال عبدالناصر را گذاشته‌اند که هنوز که هنوز است بلاخره عرب‌ها نسبت به او علاقمندند و وطن عربي کردن‌های صدام حسين هم مثلأ نسخه‌ی کپي وطن عربي عبدالناصر بود.


يک کمي آن طرف‌تر مجسمه‌ی ملک حسين اردني را گذاشته‌اند که خوب به خوشنامي عبدالناصر نيست، بلکه يک کمي هم بدنام است چون حتي جوان‌های امروز در دنيای عرب هنوز هم‌ معتقدند که غائله‌ی سپتامبر سياه که نيروهای ارتش اردن ريختند توی اردوگاه‌های فلسطيني و يک عده‌ای‌شان را کشتند و هم باقي‌شان را بيرون‌ کردند از اردن خيلي برای آرمان اعراب لکه‌ی ننگ است و ملک حسين مسئولش است.


اما يک کمي آن طرف‌تر از مجسمه‌ی ملک حسين يک مجسمه‌ای هست که ديگر اصل داستان است. مجسمه مربوط است به لورنس عربستان. يک مأمور انگليسي که هر چه عرب‌ها دارند همه از او دارند.


‌في‌الواقع مسير مجسمه‌ها اگر از طرف لورنس برويد داخل يک چيزی مي‌شود که آن طرفش که مي‌رسد به جمال عبدالناصر آنوقت چيزی از وطن عربي نمي‌ماند. اتفاقأ مسير نمايشگاه هم از همان طرف است که اول لورنس عربستان را ببينيد، بعد ملک حسين، و دست آخر جمال عبدالناصر. ملتفت که هستيد که اردن هاشمي و برادر بزرگ‌تر يعني عربستان سعودی و خواهران کوچکتر در حاشيه‌ی خليج فارس هم از صدقه‌ی سر همين جناب لورنس حاصل شده‌اند.


آدم مي‌ميرد از خنده از چيدمان مجسمه‌های بخش عربي نمايشگاه که اتفاقأ خيلي هم هوشيارانه چيده شده، و چون زير هر مجسمه هم اطلاعات دقيقي درباره‌ی صاحب مجسمه و موقعيت تاريخي او را نوشته‌اند بنابراين چنين چيدماني نمي‌توانسته همينطور از روی تفريح و بي اطلاعي انجام شده باشد.

کلي از توی موزه عکس گرفتم که سر فرصت درباره‌شان مي‌نويسم اما اين بخش عربي‌اش اساسأ جالب است.

نظرات

پست‌های پرطرفدار