ما تعارف داريم مردم که ندارند

فرض کنيد يک آدمي مثل بوش اعلام کند که خليج فارس اصولأ خليج عرب‌هاست بعد هم دست برندارد و تازه بگويد اگر ادعا داريد برويد تحقيق کنيد درباره‌اش يا اصلأ يک مرکز تحقيقاتي باز کنيد برای اين کار، پول هم بدهد و نمايشگاه عکس و کاريکاتور برگزار کند درباره‌ی عربي بودن خليج فارس.

ادعا کند که تعداد کشورهای عربي‌ای که در حاشيه‌ی خليج فارس هستند از يک کشور ايران بيشتر است و سهم آن‌ها برای نامگذاری خليج فارس به اسم خودشان هم به همين مناسبت بيشتر است.

باز ادعا کند که ايراني‌ها همين يک قلم که نادرشاه‌شان رفته است به هند و تمام دار و ندار و جواهرات هندی‌ها را بار کرده آورده ايران، همه‌شان همين هستند و توی تاريخ‌شان هم به جای عذرخواهي از اين واقعه کلي هم از شاه‌شان تعريف کرده‌اند، مجسمه‌اش را هم ساخته‌اند و سال‌هاست اسم يک خيابان در پايتخت‌شان را هم گذاشته‌اند نادرشاه.‌

کوروش و داريوش و باقي تاريخ‌مان را هم به همين منوال الک کند و تحويل‌مان بدهد.

حالا همين آدم که آقای بوش باشد را دعوت کنيم به دانشگاه تهران يا دعوت کنيم به دانشگاه خليج فارس در بندرعباس. خوب انتظار داريد رئيس دانشگاه همان ابتدا به ايشان بگويد برادر من شما که اين همه باسواد هستيد و خيلي کشورتان هم بابت دست گل‌هايي که به آب مي‌دهيد اموراتش درست است خيلي منت گذاشتيد آمديد دانشگاه و ما ضمن اين که به شما خوش آمد مي‌گوييم مي‌خواهيم تريبون هم بدهيم بهتان که اين بار در دانشگاه خليج فارس که مثلأ مردم همين استان پولش را مي‌دهند همان نتايج تحقيقات‌تان را درباره‌ی عربي بودن خليج فارس بيان بفرماييد.

لابد اگر همين آقای بوش فرضي را دعوت مي‌کرديم گروه باستانشناسي يا گروه تاريخ دانشگاه تهران و بابت همين حرف‌هايش درباره‌ی نادرشاه و باقي تاريخ ايران بهشان وقت برای سخنراني هم مي‌داديم آنوقت رئيس دانشگاه تهران بايد قبل از سخنراني ايشان يک خطابه‌ی بلند و بالا درباره‌ی دانشمند بودن‌شان ايراد مي‌کرد که اصولأ اول تکليف ميهمان نوازی ايراني ما معلوم بشود و هيچ هم حرفي نزند که آدم حسابي تو به چه حسابي تمام دانش بشری را گذاشته‌ای کنار و مي‌گويي مرغ يک پا دارد؟ لابد بعد هم از اين که در کمال ميهمان نوازی‌مان ايشان همان فرمايشات را تکرار مي‌کنند به خودمان بباليم که اين بابا هر چه گفت گفت منتها ما به رسم مألوف‌مان از ايشان پذيرايي کرديم!

خوب ما با اين مدل اعتراض‌مان لابد بايد خيلي هم خوشحال باشيم که همين جناب احمدی نژاد چند ملوان انگليسي را با هزار جور ادعای تعرض به خاک ايران، اتفاقأ در همان خليج فارس، گرفتند و بعد با لباس اهدايي و مقدار زيادی کادو فرستادن‌شان کشورشان. خوب اين هم اسمش تعارف و ميهمان نوازی ايراني‌‌ست ديگر، همين چيزی که ما توقع داريم. چرا آن موقع اين همه به تريج قبای همه برخورد که احمدی نژاد آبروی ملت را برد با اين کارش؟

خوب توی دنيايي که دانش بشری حرف اول را مي‌زند تعارف کردن جايي ندارد، نمي‌شود مجال داد به هر تعارفي. يعني فکر مي‌کنيد اين حرف‌هايي که احمدی نژاد مي‌زند که من که رفتم سخنراني کردم فلان جا همه‌ی دنيا ميخکوب شده بودند را فقط ما مي‌فهميم؟ اين حرف‌ها را همه مي‌فهمند و لابد همه هم مي‌دانند اين بابايي که از کاه کوه مي‌سازد به مجرد اين که يک کلمه هم به تعارف از حرف‌هايش تمجيد بشود آنوقت پدر صاحاب بچه‌ی دنيا را درمي‌آورد که ديديد خودشان در دانشگاه‌های‌شان معترف شدند به دانش و معارف ما! مگر همين وزير علوم ايشان، آقای زاهدی، در وصف احمدی نژاد قبلأ از همين مدل حرف‌ها نزده بود؟

اين هم شده است حکايت مسابقه دادن‌های تيم‌های‌مان که اگر پيروز بشوند اسمش قدرت‌ جنگندگي تيم است، اگر ببازند اسمش را مي‌گذارند بازی جوانمردانه. ما با خودمان هم تعارف داريم. خوب مردم با ما تعارف ندارند!

انصافأ حاضريد يک نفر درباره‌ی خليج فارس و تاريخ ايران همين حرف‌ها را بزند آنوقت دسته گل هم به او اهدا کنيم که مبادا ميهمان نوازی نکرده باشيم؟

نظرات

پست‌های پرطرفدار