وبلاگها و رسانهها
از حدود سه ماه پيش فکر کردم خوب است برای خودم از روشهای آماری استفاده کنم ببينم چه چيزهای جالبي ميشود با نگاه کردن به محتويات وبلاگها پيدا کرد. حقيقتش اين که ميگويم سه ماه پيش داستانش مربوط ميشود به يک کمي عقبتر که بابت يک پيشنهادی که دادم و هرگز هم جوابش را نگرفتم فکرم مشغول بود به همين موضوع که وبلاگها و چيزهايي که مينويسيم.
خوب اول اين هفته يک جوابي بابت يک چيزی ديگری گرفتم و چون خيلي خيلي جالب بود برايم و نشان ميداد آماری که گرفته بودم درست است بنابراين چند ساعتي بعد از آن زولبيا درست کردن هم وقت گذاشتم و نمودار درآوردم که ببينم چرا آمار اينطور است و حالا يک بخش کوچک از نمودار را برایتان توضيح ميدهم که ببينيد ما با ابزارهای مدرن هم همان کار ابزارهای قديمي را انجام ميدهيم. حالا اگر اهل رسانه هم هستيد ممکن است برایتان جالب باشد.
روشهای آماریای که استفاده کردم ازشان همينهايي هستند که همه جا برای کارهای کميتي استفاده ميشوند و اصولشان يکيست. يک کمي هم از رگرسيونهای مختلط استفاده کردم که چند تا مؤلفه را با هم ببينم. بنابراين با يک ضريب خطای بين 2 تا 3 درصد، نتايج به دست آمده قابل قبولاند. درضمن برای اين که خيالتان راحت بشود رياضيات آماری اين حرفها هيچ مشکلي ندارند.
و اما بعضي از آمارها.
مهمترين نتيجهی اين کار سه ماهه نشان ميدهد فقط حدود 12 درصد از مطالبي که ما همگي در وبلاگهایمان مينويسيم اصولأ حرف تازهای دارند، يعني صاحب وبلاگ اصولأ آدم مولدیست، يعني نشان ميدهد آن آدمي که وبلاگ مينويسد توانسته خودش را در فضای فکری جديدی ببيند و از همانجا دنيا و بخصوص ايران را ببيند. يعني 88 درصد باقي مطالب تکرار مکررات است که نه چيزی به دانستههایمان اضافه ميکند، نه گرهی از مشکلاتمان را باز ميکند و نه حتي نشان ميدهد ما داريم دنيا را هم ميبينيم.
خيلي خيره کنندهتر اين است که اين آمار وقتي منحصر ميشود به وبلاگ نويسهايي که در خارج از ايران زندگي ميکنند از اين هم خرابتر ميشود يعني فقط 9 درصد از خارج نشينها هستند که زندگيشان را وصل کردهاند به دنيای خارج و باقي که ميشوند 92 درصد انگار در ايران هستند. يعني ما اصولأ چنان در خودمان فرو رفتهايم که زندگي بيرون و داخل ايرانمان فرقي با هم ندارند. تفکيک جنسيشان هم کردهام که تفاوت معناداری با هم ندارند.
ميشود گفت وحشتناک است!
خوب ميشود گفت ما با اين روش داريم مثل آرايشگرهای بيکار سر همديگر را ميتراشيم. اما خيلي اوضاع جالبي نيست که بگويم همين آمار را بردهام و در رسانههای خودمان هم ديدهام، سه تا رسانه را که هر روز نگاه ميکنم ازشان توی همين سه ماه آمار گرفتم و حالا نتيجهاش اين است که اين رسانهها هم دارند همين مسير وبلاگها را ميروند. جزئيات دقيقتری هم دارم که بعضي کارکردهای همين سه تا رسانه را در يک مقاطعي نشان ميدهد اما واقعأ بنا ندارم اين را بنويسم چون به هر حال اين رسانهها هم دارند يک چرخي را ميچرخانند. منتها خوب يا بد اينها هم مثل رسانههای داخل ايران ميخواهند مشتری مدار بمانند. خيلي جالب است که مشتری مداری در هر دو گروه رسانههای داخلي و خارج از ايران شبيه به همديگر است. البته مشتری مداری کار درستي نيست چون سطح کيفي رسانه را پايين ميآورد، همين وضعي که راديو-تلويزيون ايران دارد و مدام ميگويند مردم دوست دارند و مدام وضع برنامههايش خرابتر ميشود. مشتری مداری در رسانهها يعني دست شستن از نگاه کردن به افقهای کمي بالاتر که لااقل بشود با آنها به جامعه کمک کرد که خودش را هر بار از يک پله بالاتر ببيند و تشويق بشود به بالاتر رفتن. باز هم اين حرفم را آمار و البته بعضي از اشارات خود گردانندگان همان رسانهها تأييد ميکنند.
ميدانيد آن 88 و 92 درصد معنایشان اين است که اوضاع شده است مثل خزينههای قديمي که گاهي دو سطل آب تميز به آن اضافه ميکردند که مقدارش به يک حدنصابي برسد ولي همه با دار و ندارشان همان جا خودشان را ميشستند و اين ميماند تا يک زماني که بلاخره آب خزينه را عوض ميکردند.
خودتان اين حرفها را با برداشتتان از اوضاع رسانههای داخلي و بيرون از ايران مقايسه کنيد و اگر حوصلهاش را داريد آمار بگيريد. مواد خام اين آمارگيریها توی خود وبلاگستان زياد است و کمي حوصله لازم دارد.
به باور من اين پيام خوبي نيست برای وبلاگستان. چون ابزار مدرن وبلاگ نويسي را دارد به سرنوشت رسانههای ايراني تبديل ميکند که گاهي آدم فکر ميکند فاصلهی چنداني با نقاشيهای قهوهخانهای ندارند. يعني همان نقاشيخوان دارد اين بار با بلندگو حرفهايش را به چند صد نفر آدم ديگر ميرساند.
البته ميشود گرفتاری را بسط داد به نگاه کلي ما ايرانيها به رسانه که هنوز آن را نميشناسيم، منتها يک نکتهی خيلي جالب اين است که آن 12 درصدی که دارند توليد ميکنند هم از نگاه صاحبان رسانه خيلي هم چيز دندانگيری نيستند که ارزش سرمايهگذاری داشته باشند، و همين است که لاجرم در بر همان پاشنهی مشتریمداری رسانهای ميچرخد.
خوب اول اين هفته يک جوابي بابت يک چيزی ديگری گرفتم و چون خيلي خيلي جالب بود برايم و نشان ميداد آماری که گرفته بودم درست است بنابراين چند ساعتي بعد از آن زولبيا درست کردن هم وقت گذاشتم و نمودار درآوردم که ببينم چرا آمار اينطور است و حالا يک بخش کوچک از نمودار را برایتان توضيح ميدهم که ببينيد ما با ابزارهای مدرن هم همان کار ابزارهای قديمي را انجام ميدهيم. حالا اگر اهل رسانه هم هستيد ممکن است برایتان جالب باشد.
روشهای آماریای که استفاده کردم ازشان همينهايي هستند که همه جا برای کارهای کميتي استفاده ميشوند و اصولشان يکيست. يک کمي هم از رگرسيونهای مختلط استفاده کردم که چند تا مؤلفه را با هم ببينم. بنابراين با يک ضريب خطای بين 2 تا 3 درصد، نتايج به دست آمده قابل قبولاند. درضمن برای اين که خيالتان راحت بشود رياضيات آماری اين حرفها هيچ مشکلي ندارند.
و اما بعضي از آمارها.
مهمترين نتيجهی اين کار سه ماهه نشان ميدهد فقط حدود 12 درصد از مطالبي که ما همگي در وبلاگهایمان مينويسيم اصولأ حرف تازهای دارند، يعني صاحب وبلاگ اصولأ آدم مولدیست، يعني نشان ميدهد آن آدمي که وبلاگ مينويسد توانسته خودش را در فضای فکری جديدی ببيند و از همانجا دنيا و بخصوص ايران را ببيند. يعني 88 درصد باقي مطالب تکرار مکررات است که نه چيزی به دانستههایمان اضافه ميکند، نه گرهی از مشکلاتمان را باز ميکند و نه حتي نشان ميدهد ما داريم دنيا را هم ميبينيم.
خيلي خيره کنندهتر اين است که اين آمار وقتي منحصر ميشود به وبلاگ نويسهايي که در خارج از ايران زندگي ميکنند از اين هم خرابتر ميشود يعني فقط 9 درصد از خارج نشينها هستند که زندگيشان را وصل کردهاند به دنيای خارج و باقي که ميشوند 92 درصد انگار در ايران هستند. يعني ما اصولأ چنان در خودمان فرو رفتهايم که زندگي بيرون و داخل ايرانمان فرقي با هم ندارند. تفکيک جنسيشان هم کردهام که تفاوت معناداری با هم ندارند.
ميشود گفت وحشتناک است!
خوب ميشود گفت ما با اين روش داريم مثل آرايشگرهای بيکار سر همديگر را ميتراشيم. اما خيلي اوضاع جالبي نيست که بگويم همين آمار را بردهام و در رسانههای خودمان هم ديدهام، سه تا رسانه را که هر روز نگاه ميکنم ازشان توی همين سه ماه آمار گرفتم و حالا نتيجهاش اين است که اين رسانهها هم دارند همين مسير وبلاگها را ميروند. جزئيات دقيقتری هم دارم که بعضي کارکردهای همين سه تا رسانه را در يک مقاطعي نشان ميدهد اما واقعأ بنا ندارم اين را بنويسم چون به هر حال اين رسانهها هم دارند يک چرخي را ميچرخانند. منتها خوب يا بد اينها هم مثل رسانههای داخل ايران ميخواهند مشتری مدار بمانند. خيلي جالب است که مشتری مداری در هر دو گروه رسانههای داخلي و خارج از ايران شبيه به همديگر است. البته مشتری مداری کار درستي نيست چون سطح کيفي رسانه را پايين ميآورد، همين وضعي که راديو-تلويزيون ايران دارد و مدام ميگويند مردم دوست دارند و مدام وضع برنامههايش خرابتر ميشود. مشتری مداری در رسانهها يعني دست شستن از نگاه کردن به افقهای کمي بالاتر که لااقل بشود با آنها به جامعه کمک کرد که خودش را هر بار از يک پله بالاتر ببيند و تشويق بشود به بالاتر رفتن. باز هم اين حرفم را آمار و البته بعضي از اشارات خود گردانندگان همان رسانهها تأييد ميکنند.
ميدانيد آن 88 و 92 درصد معنایشان اين است که اوضاع شده است مثل خزينههای قديمي که گاهي دو سطل آب تميز به آن اضافه ميکردند که مقدارش به يک حدنصابي برسد ولي همه با دار و ندارشان همان جا خودشان را ميشستند و اين ميماند تا يک زماني که بلاخره آب خزينه را عوض ميکردند.
خودتان اين حرفها را با برداشتتان از اوضاع رسانههای داخلي و بيرون از ايران مقايسه کنيد و اگر حوصلهاش را داريد آمار بگيريد. مواد خام اين آمارگيریها توی خود وبلاگستان زياد است و کمي حوصله لازم دارد.
به باور من اين پيام خوبي نيست برای وبلاگستان. چون ابزار مدرن وبلاگ نويسي را دارد به سرنوشت رسانههای ايراني تبديل ميکند که گاهي آدم فکر ميکند فاصلهی چنداني با نقاشيهای قهوهخانهای ندارند. يعني همان نقاشيخوان دارد اين بار با بلندگو حرفهايش را به چند صد نفر آدم ديگر ميرساند.
البته ميشود گرفتاری را بسط داد به نگاه کلي ما ايرانيها به رسانه که هنوز آن را نميشناسيم، منتها يک نکتهی خيلي جالب اين است که آن 12 درصدی که دارند توليد ميکنند هم از نگاه صاحبان رسانه خيلي هم چيز دندانگيری نيستند که ارزش سرمايهگذاری داشته باشند، و همين است که لاجرم در بر همان پاشنهی مشتریمداری رسانهای ميچرخد.
نظرات