هفت روز هفته
روز اول. با وجود اين که کلي روز اولي برای نوشتن بود اما برای من، پاواروتي به همهشان ترجيح دارد. چرا؟ خوب آنقدری که پاواروتي اشرافيت و تقدس اپرا را در هم شکست و اين هنر را به مردم کوچه و بازار نزديک کرد هيچ آدمي در حوزهی کاری خودش کار به اين مهمي انجام نداده. خيلي هم کار سختي نيست که پاواروتي را مقايسه کنيد با آدمهای ديگری که به درجات به مراتب پايينتری شناخته شدهاند اما چندان هم خوش ندارند عامهی مردم را به زندگيشان راه بدهند. همينقدر که ميشود در زمين فوتبال برای مردم آواز خواند، آن هم خوانندهای مثل پاواروتي، آن هم در زمين فوتبال که اسمش هم بعضي آدمها را آزار ميدهد، معنياش نزديک شدن به جامعه و مردم است. حالا البته توقع بيجاست که همه مثل هم باشند اما دست کم يک بار ديگر معلوم شد اشرافيتي اگر هست بايد از طرف مردم اهداء بشود و اين تاج از آن تاجهايي نيست که آدمها خودشان سر خودشان يا اطرافيانشان بگذارند. حالا البته ميگذارند و گوششان هم بدهکار نيست ولي مشکل اينجاست که چهار تا آدم مثل پاواروتي هم پيدا ميشوند که توی مسيرشان مدام چراغ روشن ميکنند و آدم بلاخره جاده را ميبيند و آن که جاده را ديده بسختي حاضر ميشود راهش را به توصيهی ديگران کج کند به طرف بيابان.
روز دوم. رفسنجاني که به عنوان رئيس مجلس خبرگان انتخاب شد و حتي قبل از آن به نظر ميرسيد که رياست او بر دو نهاد يعني مجمع تشخيص مصلحت و خبرگان باعث قدرت بيشتر او ميشود که پيش از اين هم نوشته بودم درباره اش، ولي فکر ميکردم اگر حتي رفسنجاني خودش رياست مجمع تشخيص را واگذار کند باز چيزی از قدرت او کم نشود. دليلش اين است که مجمع تشخيص با هر آدم ديگری که به عنوان رئيس اداره بشود از زور تشتت آراء اعضايش به نتيجه نميرسد. فيالواقع شايد يکي از دلايل کارکرد ضد و نقيض و تا حدود زيادی منفعلانهی نهادهايي مثل مجمع و خبرگان در همين تنوع ناکارآمد اعضایشان باشد که راه را بر هر تصميم گيریای بسته. يک علت ديگر اين منفعل بودن هم مربوط به وجود نظام شيخوخيت در اين نهادهاست که عليرغم رقابت شديد و پنهاني ميان اعضاء باز هم حريم شيخ و مصدر در ظاهر مراعات ميشده. خوب حالا اگر رفسنجاني از مجمع تشخيص بيايد بيرون ميشود حدس زد که باقيماندهی آدمهايي که آنجا هستند از شدت ضد و خورد و گروکشي از همديگر وضعيت اين نهاد را از اين هم بي اثرتر ميکنند، يا اين که ميشوند يک قوز بالای قوز ديگر در سيستم پارلماني و نقطهی متضاد مجلس. اين تصوير چندان هم غير عادی نيست چون اعضای مجمع تشخيص انتصابي هستند و ميشود بر اساس تمايل سياسي مجلس شورا اعضای مجمع را انتخاب کرد و در حقيقت مجلس شورا را بياثر کرد. نتيجه؟ نتيجه اين که رفسنجاني با رها کردن مجمع تشخيص چيزی را از دست نميدهد. اما يک نکتهی مهم وجود دارد. اصلاح طلبان بعد از روی کار آمدنشان به دليل تعلل خاتمي و سردرگمي تشکيلاتيشان، که هنوز هم وجود دارد، نتوانستند از قدرتشان به موقع استفاده کنند و آنقدر هر چه از کتابخانهی ملي و مرکز تحقيقات استراتژيک نخوانده بودند آوردند روی ميز که بخوانند که يادشان رفت اصولأ چرا مردم بهشان رأی داده بودند. خوب حالا جناح کارگزاران بايد راه بيفتد. علنش اين است که آدمهای جناح مقابل خيلي هم بيکار نمينشينند و با چنگ و دندان و البته رسانه شروع ميکنند به چاله کندن برای طرفداران رفسنجاني- اتفاقي که کاملأ قابل پيشبينيست. حقيقتش ميشود گفت اصلاح طلبان جناح جبههی مشارکت هنوز در شش و بش چگونگي رخداد عاشورا گير کردهاند ولي اسمش را گذاشتهاند رابطهی دين و مدرنيته. به خودشان مربوط است که حتي اسمش را بگذارند نظريهی " اَبَر ريسمان" و باز گير بدهند به عاشورا. همين هم هست که آدم نميداند بايد به جبههی مشارکت بگويد بابا اينقدر حاشيه نرو يا خودش زود لباس بپوشد برود ارگ زدن جوانها توی مراسم عاشورا را ببيند.
روز سوم. اجلاس APEC آنقدر گفتني سياسي پيدا کرده که آدم نميداند از کدامش بگويد. البته کنار اين گفتنيها يک موضوع خيلي جالبي هم رخ داد که موقعيت جان هوارد، نخست وزير، و کوين راد، رهبر حزب کارگر، را پيش چشم مردم و رهبران خارجي تغيير داد. هو جينتائو، رئيس جمهور چين، همان روزی که با نخست وزير ديدار کرد بعد از ظهرش با کوين راد ملاقات کرد چون ممکن است کوين راد در انتخابات برنده بشود و هم او و هم رهبران کشورهای ديگر از حالا با او گرم ميگيرند برای روز مبادا. جان هوارد در سخنرانياش از نقش اقتصاد در همکاریهای چين و استراليا حرف زد و هو جينتائو هم از ارزش صادرات گاز مايع استراليا برای توسعهی چين و طبق معمول مترجمها برای طرفين ترجمه ميکردند. بعد از ظهر برای کوين راد يک سخنراني هم گذاشته بودند آن هم در ميهماني دولت استراليا برای رئيس جمهور چين. کوين راد به جای اين که به زبان انگليسي سخنراني کند به زبان ماندارين- زبان رسمي چين- سخنراني کرد. آنقدر مسلط بود که من همان اولش تعجب کردم که اين صدای کوين راد است يا صدای مترجم. حزب کارگر پدر صاحاب بچهی دولت را درآورد چون بايد حرفهای رهبر حزب مخالف را برای نخست وزير ترجمه ميکردند، به عبارت ديگر نخست وزير در بين خانوادهی چينيها گرفتار شد و تمام رسانهها از تسلط کوين راد که نشان داد بلد است با چينيها راحت ارتباط برقرار کند تعريف کردند. چين بزرگترين بازار جهان را دارد و موتور اقتصادیاش فعلأ از همه پرزورتر است و البته مهمتر اين که به استراليا نزديک است، بنابراين رابطه اقتصادی با چين برای تمام کشورها مهم است. کوين راد در سالهايي که دولت در دست حزب کارگر بوده به عنوان عضو هيأت ديپلماتيک استراليا در چين کار ميکرده و همانجا هم زبان ماندارين ياد گرفته بوده.
روز چهارم. يک اتفاق خيلي نادری در همايش APEC افتاد. ميدانيد که چين هرگز تايوان را به عنوان يک کشور مستقل به رسميت نميشناسد و همچنان هم برايش فرماندار منصوب ميکند منتها در پکن، اما خود تايوانيها هم انتخابات برگزار ميکنند و رئيس جمهور دارند. هر بار هم يک کشوری خواسته از يک حدودی بيشتر با تايوان خوش و بش کند صدای چين درآمده. حالا يک باره هو جينتائو، رئيس جمهور چين، با نمايندهی رئيس جمهور تايوان گفتگو کرده. خبر عجيبيست چون چين آنقدر در اين موارد انعطاف ناپذير است که اعلام کرده اگر لازم باشد با نيروی نظامي هم ميرود سر وقت تايوان. سال آينده قرار است در تايوان رفراندوم برگزار بشود. موضوع رفراندوم اين است که آيا تايوان به سازمان ملل ماحق بشود يا نه؟ لابد رئيس جمهور چين ميخواسته ببيند اينها راستي راستي ميخواهند رفراندوم برگزار کنند يا نه؟ ببينيم چه وقت لشکر چين ميريزد توی تايوان!
روز پنجم. حالا به حساب مرام هم که بگذاريد کوين راد، رهبر حزب کارگر که حزب مخالف در پارلمان است، خيلي مرام بيشتری دارد تا همحزبيهای جان هوارد که نخست وزير و رهبر حزب ليبرال است. همين روزهايي که اجلاس APEC دارد برگزار ميشود طرفداران پيتر کاستلو، خزانهدار کل و همحزبي نخست وزير، شروع کردهاند به دعوا و مرافعه که جان هوارد بايد تا قبل از انتخابات آينده از مقامش کنار برود و کاستلو به جای او رهبری حزب و در نتيجه مقام نخست وزيری را بعهده بگيرد. اين حرفها آنقدر کش پيدا کرده که جان هوارد هم مجبور شده وسط اجلاس بيايد با خبرنگاران مصاحبه کند که من تصميمي برای کنارهگيری ندارم و الکساندر داونر، وزير خارجه، هم اعلام کرد که هوارد تا زمان انتخابات رهبر حزب ميماند. و بلاخره کوين راد هم که بايد چنين دعواهايي بين اعضای حزب رقيبش را دوست داشته باشد به اهل رسانه اعلام کرده که اجلاس APEC برای همهی ما مهم است و الان وقت مناسبي برای حرف زدن دربارهی رهبری حزب نيست. منتهای مراتب يک نکات ديگری هم هست که ممکن است موضوع مرام گذاشتن کوين راد را يک کمي ببرد زير سؤال. به نظر ميرسد کاستلو و طرفدارانش از موفقيت اينروزهای کوين راد در مقابل جان هوارد نگران باشند. در حقيقت در هفتهی گذشته کوين راد خيلي توانست با رهبران کشورهای ديگر ارتباط دوستانهای پيدا کند و اين برای حزب کارگر مهم است که به دنيای خارج نشان بدهد رهبرش آدم تواناييست. در همين حال هم جان هوارد به عنوان يک آدم نسبتأ قديمي با ميهمانانش روبرو شده و به طور آشکار ميشود تفاوت او با رهبران نسبتأ جوان دنيا را ديد. حتي هو جينتائو، رئيس جمهور چين، هم به ضرب رنگ موی سياه وحشتناکي که زده خودش را جوان نشان داده در حالي که جان هوارد خيلي توی ذوق ميزند و کيست که نداند تصوير رسانهای رهبران چقدر برای رأی دهندگان مهم است! طرفداران کاستلو ميخواهند تا دير نشده او را در مقابل کوين راد بگذارند تا حزب ليبرال بيشتر از اين تصوير حزب بازنشستگان سياسي را نمايش ندهد. خوب؟ خوب اين است که کوين راد هم از مسير مرام و معرفت وارد شده که مثلأ حالا وقتش نيست، چون فعلأ ايشان تومني چهار ريال از جان هوارد جلو افتاده و همين وضعيت که باشد پيروزی رسانهای نزديکتر است. واقعأ که همين جاهاست که نقش سفيدآب و سرخاب و مش و فر در امور سياسي معلوم ميشود. حالا متوجه شديد که چرا سيلويو برلوسکوني، نخست وزير سابق ايتاليا، گفته بود که اين تيپ دخترکش منه که رأی مياره برام؟ حالا ايشان از بس که با تيپشان همزمان چند فقرهای دخترکشي ميکردند لاجرم اهل حرمسرا هم با همديگر حاج آقایشان را داغ کردند. خوبه باز اخلاق در خانوادهاش نکردند که با اسيد ترتيب حاج آقا را بدهند!
روز ششم. بيانيهی همايش APEC دربارهی موضوع آب و هوا و تغيير اقليم حرف تازهای نسبت به حرفهای قبلي که در همايشهای سازمان ملل زده شده بود نداشت اما يک نکتهاش از جنبهی اقتصاد سياسي مهم بود، به نظر من البته. در بند چهارم بيانيه نوشتهاند که سوختهای فسيلي هنوز نقش عمدهای در توسعهی اقتصادی کشورهای عضو سازمان همکاریهای اقتصادی آسيا-اقيانوسيه بازی ميکند ولي ما تلاشمان را هم ميکنيم که اثر نامطلوب سوختهای فسيلي را کم کنيم. ميدانيد کجای اين بيانيه مهم است؟ اين که کشورهايي مثل امريکا، روسيه، چين، ژاپن و استراليا با همهی تواناييهای علميشان باز هم به موضوع انرژیهای تجديد شونده متکي نيستند خبر خوبي نيست. نه فقط برای محيط زيست که صد البته خبر ناگواریست بلکه برای درگيریهايي که هنوز بايد انتظارشان را کشيد که مايهی همهشان انرژیست و در نتيجه خاورميانه هم نقش پررنگي در همين داستان دارد. به عبارت درستتر هر بشکه نفت معادل يک دردسر تازهست و مادامي که سياست کشورهای نفتي دست آدمهاييست که ميخواهند با حربهی نفت با دنيا حرف بزنند آن طرف دعوایشان يکي از کشورهای قدرتمند نشسته که به هر قيمتي که شده نميگذارد جريان نفت قطع بشود. اين بيانيه را بايد به خط درشت بنويسند بزنند سر چهارراههای خيابانها توی کشورهای نفتخيز. سياستي که گره بخورد به اقتصاد نفتي و شعارهای نفتي به هيچ کجا نميرسد چون همهی دنيا به موضوع نفت حساساند و به راحتي زير پای آن آدمي را که بخواهد از حربهی نفت استفاده کند خالي ميکنند، توی همين ايران تا به حال چند فقرهاش را تجربه کردهايم.
و آدينه. . اما اين روز آخر که انصافأ خيلي مهم است چون کاربرد وبلاگ "آزادنويس" را در دو تا شهر استراليا و دو تا شهر ايران همزمان نشان ميدهد... من با دو نفر خيلي دوستم. بعد از هر بار تلفني حرف زدن با اين دو نفر، هم من و هم آنها مجبوريم فکمان را ببنديم، بس که حرف ميزنيم با هم. اين را داشته باشيد تا بگويم ... باز چند تا دوست ديگر هم دارم که کم و بيش گاهي با هم تلفني چاق سلامتي ميکنيم. گاهي توی اين تلفني حرف زدنهایمان ميخنديم، گاهي درد و دل ميکنيم ... خوب اين را هم داشته باشيد... همهی اين حضرات وبلاگ "آزادنويس" را ميخوانند و همين هم تبديل شده به موضوع يکي دو دقيقهی اول حرف زدنهایمان و بعد ميزنيم به صحرای کربلا. خوب من دو تا از اين همين دوستانم را به همديگر معرفي کردم ... در نتيجه؟ ... اين در نتيجهاش جالب شده ... در نتيجه اين که اين دو نفر دو هفتهی ديگر دارند عقد ميکنند. کجا؟ البته که در ايران. اما انصافأ کجای ايران را نميتوانيد حدس بزنيد. اين وبلاگ دو تا خانواده را از دو تا شهر دور در ايران به همديگر وصل کرده. شيراز را به تبريز آن هم از مسير استراليا. همان دو تايي که قرار است عقد کنند يک ساعت پيش زنگ زدند و خبر عقدکنانشان را دادند. مبارک! حالا يک چيزی بنويسم که اين را ديگر هرگز حدس نميزديد! من هيچکدام از اين دوستانم را، هيچ کدامشان، را تا به حال نديدهام ... حالا بلکه بالای وبلاگ بنويسم "دفتر عقد و ازدواج ماهوارهای آزادنويس"!
روز دوم. رفسنجاني که به عنوان رئيس مجلس خبرگان انتخاب شد و حتي قبل از آن به نظر ميرسيد که رياست او بر دو نهاد يعني مجمع تشخيص مصلحت و خبرگان باعث قدرت بيشتر او ميشود که پيش از اين هم نوشته بودم درباره اش، ولي فکر ميکردم اگر حتي رفسنجاني خودش رياست مجمع تشخيص را واگذار کند باز چيزی از قدرت او کم نشود. دليلش اين است که مجمع تشخيص با هر آدم ديگری که به عنوان رئيس اداره بشود از زور تشتت آراء اعضايش به نتيجه نميرسد. فيالواقع شايد يکي از دلايل کارکرد ضد و نقيض و تا حدود زيادی منفعلانهی نهادهايي مثل مجمع و خبرگان در همين تنوع ناکارآمد اعضایشان باشد که راه را بر هر تصميم گيریای بسته. يک علت ديگر اين منفعل بودن هم مربوط به وجود نظام شيخوخيت در اين نهادهاست که عليرغم رقابت شديد و پنهاني ميان اعضاء باز هم حريم شيخ و مصدر در ظاهر مراعات ميشده. خوب حالا اگر رفسنجاني از مجمع تشخيص بيايد بيرون ميشود حدس زد که باقيماندهی آدمهايي که آنجا هستند از شدت ضد و خورد و گروکشي از همديگر وضعيت اين نهاد را از اين هم بي اثرتر ميکنند، يا اين که ميشوند يک قوز بالای قوز ديگر در سيستم پارلماني و نقطهی متضاد مجلس. اين تصوير چندان هم غير عادی نيست چون اعضای مجمع تشخيص انتصابي هستند و ميشود بر اساس تمايل سياسي مجلس شورا اعضای مجمع را انتخاب کرد و در حقيقت مجلس شورا را بياثر کرد. نتيجه؟ نتيجه اين که رفسنجاني با رها کردن مجمع تشخيص چيزی را از دست نميدهد. اما يک نکتهی مهم وجود دارد. اصلاح طلبان بعد از روی کار آمدنشان به دليل تعلل خاتمي و سردرگمي تشکيلاتيشان، که هنوز هم وجود دارد، نتوانستند از قدرتشان به موقع استفاده کنند و آنقدر هر چه از کتابخانهی ملي و مرکز تحقيقات استراتژيک نخوانده بودند آوردند روی ميز که بخوانند که يادشان رفت اصولأ چرا مردم بهشان رأی داده بودند. خوب حالا جناح کارگزاران بايد راه بيفتد. علنش اين است که آدمهای جناح مقابل خيلي هم بيکار نمينشينند و با چنگ و دندان و البته رسانه شروع ميکنند به چاله کندن برای طرفداران رفسنجاني- اتفاقي که کاملأ قابل پيشبينيست. حقيقتش ميشود گفت اصلاح طلبان جناح جبههی مشارکت هنوز در شش و بش چگونگي رخداد عاشورا گير کردهاند ولي اسمش را گذاشتهاند رابطهی دين و مدرنيته. به خودشان مربوط است که حتي اسمش را بگذارند نظريهی " اَبَر ريسمان" و باز گير بدهند به عاشورا. همين هم هست که آدم نميداند بايد به جبههی مشارکت بگويد بابا اينقدر حاشيه نرو يا خودش زود لباس بپوشد برود ارگ زدن جوانها توی مراسم عاشورا را ببيند.
روز سوم. اجلاس APEC آنقدر گفتني سياسي پيدا کرده که آدم نميداند از کدامش بگويد. البته کنار اين گفتنيها يک موضوع خيلي جالبي هم رخ داد که موقعيت جان هوارد، نخست وزير، و کوين راد، رهبر حزب کارگر، را پيش چشم مردم و رهبران خارجي تغيير داد. هو جينتائو، رئيس جمهور چين، همان روزی که با نخست وزير ديدار کرد بعد از ظهرش با کوين راد ملاقات کرد چون ممکن است کوين راد در انتخابات برنده بشود و هم او و هم رهبران کشورهای ديگر از حالا با او گرم ميگيرند برای روز مبادا. جان هوارد در سخنرانياش از نقش اقتصاد در همکاریهای چين و استراليا حرف زد و هو جينتائو هم از ارزش صادرات گاز مايع استراليا برای توسعهی چين و طبق معمول مترجمها برای طرفين ترجمه ميکردند. بعد از ظهر برای کوين راد يک سخنراني هم گذاشته بودند آن هم در ميهماني دولت استراليا برای رئيس جمهور چين. کوين راد به جای اين که به زبان انگليسي سخنراني کند به زبان ماندارين- زبان رسمي چين- سخنراني کرد. آنقدر مسلط بود که من همان اولش تعجب کردم که اين صدای کوين راد است يا صدای مترجم. حزب کارگر پدر صاحاب بچهی دولت را درآورد چون بايد حرفهای رهبر حزب مخالف را برای نخست وزير ترجمه ميکردند، به عبارت ديگر نخست وزير در بين خانوادهی چينيها گرفتار شد و تمام رسانهها از تسلط کوين راد که نشان داد بلد است با چينيها راحت ارتباط برقرار کند تعريف کردند. چين بزرگترين بازار جهان را دارد و موتور اقتصادیاش فعلأ از همه پرزورتر است و البته مهمتر اين که به استراليا نزديک است، بنابراين رابطه اقتصادی با چين برای تمام کشورها مهم است. کوين راد در سالهايي که دولت در دست حزب کارگر بوده به عنوان عضو هيأت ديپلماتيک استراليا در چين کار ميکرده و همانجا هم زبان ماندارين ياد گرفته بوده.
روز چهارم. يک اتفاق خيلي نادری در همايش APEC افتاد. ميدانيد که چين هرگز تايوان را به عنوان يک کشور مستقل به رسميت نميشناسد و همچنان هم برايش فرماندار منصوب ميکند منتها در پکن، اما خود تايوانيها هم انتخابات برگزار ميکنند و رئيس جمهور دارند. هر بار هم يک کشوری خواسته از يک حدودی بيشتر با تايوان خوش و بش کند صدای چين درآمده. حالا يک باره هو جينتائو، رئيس جمهور چين، با نمايندهی رئيس جمهور تايوان گفتگو کرده. خبر عجيبيست چون چين آنقدر در اين موارد انعطاف ناپذير است که اعلام کرده اگر لازم باشد با نيروی نظامي هم ميرود سر وقت تايوان. سال آينده قرار است در تايوان رفراندوم برگزار بشود. موضوع رفراندوم اين است که آيا تايوان به سازمان ملل ماحق بشود يا نه؟ لابد رئيس جمهور چين ميخواسته ببيند اينها راستي راستي ميخواهند رفراندوم برگزار کنند يا نه؟ ببينيم چه وقت لشکر چين ميريزد توی تايوان!
روز پنجم. حالا به حساب مرام هم که بگذاريد کوين راد، رهبر حزب کارگر که حزب مخالف در پارلمان است، خيلي مرام بيشتری دارد تا همحزبيهای جان هوارد که نخست وزير و رهبر حزب ليبرال است. همين روزهايي که اجلاس APEC دارد برگزار ميشود طرفداران پيتر کاستلو، خزانهدار کل و همحزبي نخست وزير، شروع کردهاند به دعوا و مرافعه که جان هوارد بايد تا قبل از انتخابات آينده از مقامش کنار برود و کاستلو به جای او رهبری حزب و در نتيجه مقام نخست وزيری را بعهده بگيرد. اين حرفها آنقدر کش پيدا کرده که جان هوارد هم مجبور شده وسط اجلاس بيايد با خبرنگاران مصاحبه کند که من تصميمي برای کنارهگيری ندارم و الکساندر داونر، وزير خارجه، هم اعلام کرد که هوارد تا زمان انتخابات رهبر حزب ميماند. و بلاخره کوين راد هم که بايد چنين دعواهايي بين اعضای حزب رقيبش را دوست داشته باشد به اهل رسانه اعلام کرده که اجلاس APEC برای همهی ما مهم است و الان وقت مناسبي برای حرف زدن دربارهی رهبری حزب نيست. منتهای مراتب يک نکات ديگری هم هست که ممکن است موضوع مرام گذاشتن کوين راد را يک کمي ببرد زير سؤال. به نظر ميرسد کاستلو و طرفدارانش از موفقيت اينروزهای کوين راد در مقابل جان هوارد نگران باشند. در حقيقت در هفتهی گذشته کوين راد خيلي توانست با رهبران کشورهای ديگر ارتباط دوستانهای پيدا کند و اين برای حزب کارگر مهم است که به دنيای خارج نشان بدهد رهبرش آدم تواناييست. در همين حال هم جان هوارد به عنوان يک آدم نسبتأ قديمي با ميهمانانش روبرو شده و به طور آشکار ميشود تفاوت او با رهبران نسبتأ جوان دنيا را ديد. حتي هو جينتائو، رئيس جمهور چين، هم به ضرب رنگ موی سياه وحشتناکي که زده خودش را جوان نشان داده در حالي که جان هوارد خيلي توی ذوق ميزند و کيست که نداند تصوير رسانهای رهبران چقدر برای رأی دهندگان مهم است! طرفداران کاستلو ميخواهند تا دير نشده او را در مقابل کوين راد بگذارند تا حزب ليبرال بيشتر از اين تصوير حزب بازنشستگان سياسي را نمايش ندهد. خوب؟ خوب اين است که کوين راد هم از مسير مرام و معرفت وارد شده که مثلأ حالا وقتش نيست، چون فعلأ ايشان تومني چهار ريال از جان هوارد جلو افتاده و همين وضعيت که باشد پيروزی رسانهای نزديکتر است. واقعأ که همين جاهاست که نقش سفيدآب و سرخاب و مش و فر در امور سياسي معلوم ميشود. حالا متوجه شديد که چرا سيلويو برلوسکوني، نخست وزير سابق ايتاليا، گفته بود که اين تيپ دخترکش منه که رأی مياره برام؟ حالا ايشان از بس که با تيپشان همزمان چند فقرهای دخترکشي ميکردند لاجرم اهل حرمسرا هم با همديگر حاج آقایشان را داغ کردند. خوبه باز اخلاق در خانوادهاش نکردند که با اسيد ترتيب حاج آقا را بدهند!
روز ششم. بيانيهی همايش APEC دربارهی موضوع آب و هوا و تغيير اقليم حرف تازهای نسبت به حرفهای قبلي که در همايشهای سازمان ملل زده شده بود نداشت اما يک نکتهاش از جنبهی اقتصاد سياسي مهم بود، به نظر من البته. در بند چهارم بيانيه نوشتهاند که سوختهای فسيلي هنوز نقش عمدهای در توسعهی اقتصادی کشورهای عضو سازمان همکاریهای اقتصادی آسيا-اقيانوسيه بازی ميکند ولي ما تلاشمان را هم ميکنيم که اثر نامطلوب سوختهای فسيلي را کم کنيم. ميدانيد کجای اين بيانيه مهم است؟ اين که کشورهايي مثل امريکا، روسيه، چين، ژاپن و استراليا با همهی تواناييهای علميشان باز هم به موضوع انرژیهای تجديد شونده متکي نيستند خبر خوبي نيست. نه فقط برای محيط زيست که صد البته خبر ناگواریست بلکه برای درگيریهايي که هنوز بايد انتظارشان را کشيد که مايهی همهشان انرژیست و در نتيجه خاورميانه هم نقش پررنگي در همين داستان دارد. به عبارت درستتر هر بشکه نفت معادل يک دردسر تازهست و مادامي که سياست کشورهای نفتي دست آدمهاييست که ميخواهند با حربهی نفت با دنيا حرف بزنند آن طرف دعوایشان يکي از کشورهای قدرتمند نشسته که به هر قيمتي که شده نميگذارد جريان نفت قطع بشود. اين بيانيه را بايد به خط درشت بنويسند بزنند سر چهارراههای خيابانها توی کشورهای نفتخيز. سياستي که گره بخورد به اقتصاد نفتي و شعارهای نفتي به هيچ کجا نميرسد چون همهی دنيا به موضوع نفت حساساند و به راحتي زير پای آن آدمي را که بخواهد از حربهی نفت استفاده کند خالي ميکنند، توی همين ايران تا به حال چند فقرهاش را تجربه کردهايم.
و آدينه. . اما اين روز آخر که انصافأ خيلي مهم است چون کاربرد وبلاگ "آزادنويس" را در دو تا شهر استراليا و دو تا شهر ايران همزمان نشان ميدهد... من با دو نفر خيلي دوستم. بعد از هر بار تلفني حرف زدن با اين دو نفر، هم من و هم آنها مجبوريم فکمان را ببنديم، بس که حرف ميزنيم با هم. اين را داشته باشيد تا بگويم ... باز چند تا دوست ديگر هم دارم که کم و بيش گاهي با هم تلفني چاق سلامتي ميکنيم. گاهي توی اين تلفني حرف زدنهایمان ميخنديم، گاهي درد و دل ميکنيم ... خوب اين را هم داشته باشيد... همهی اين حضرات وبلاگ "آزادنويس" را ميخوانند و همين هم تبديل شده به موضوع يکي دو دقيقهی اول حرف زدنهایمان و بعد ميزنيم به صحرای کربلا. خوب من دو تا از اين همين دوستانم را به همديگر معرفي کردم ... در نتيجه؟ ... اين در نتيجهاش جالب شده ... در نتيجه اين که اين دو نفر دو هفتهی ديگر دارند عقد ميکنند. کجا؟ البته که در ايران. اما انصافأ کجای ايران را نميتوانيد حدس بزنيد. اين وبلاگ دو تا خانواده را از دو تا شهر دور در ايران به همديگر وصل کرده. شيراز را به تبريز آن هم از مسير استراليا. همان دو تايي که قرار است عقد کنند يک ساعت پيش زنگ زدند و خبر عقدکنانشان را دادند. مبارک! حالا يک چيزی بنويسم که اين را ديگر هرگز حدس نميزديد! من هيچکدام از اين دوستانم را، هيچ کدامشان، را تا به حال نديدهام ... حالا بلکه بالای وبلاگ بنويسم "دفتر عقد و ازدواج ماهوارهای آزادنويس"!
نظرات