هفت روز هفته
روز اول. اهل علم و بخصوص زيست شناسها اينروزها بابت يک خبر خيلي دوق زدهاند. خبر اين است که جيم واتسون به عنوان سخنران مدعو قرار است در کنگرهی امريکا سخنراني کند. حالا ميپرسيد واتسون چه کارهست؟ اسم واتسون با يک اسم ديگری همراه است و آن اسم کريک است و دوگانهی واتسون- کريک يعنيDNA دو نفر برای اولين بار نردبان حيات را که همان DNA معروف است کشف کردند. خوب بابت همين کشف است که حالا ميشود از علوم جديدی مثل علوم سلولي حرف زد و اندامهای موجودات زنده را با استفاده از سلولهای ساقهای توليد کرد. اگر ميشد برای اين کشف چند بار جايزهی نوبل اهدا کرد خيلي هم کار نابجايي نبود که دوباره جايزه نوبل به واتسون و کريک تعلق بگيرد. اما چرا سخنراني واتسون در کنگرهی امريکا مهم است؟ کنگرهی امريکا هر سال چند سخنران مهم دارد که اصولأ نشان ميدهد نگاه سياستمداران و طبيعتأ جامعهی امريکا به چه موضوعاتي متمرکز شده. مثلأ همان روزهايي که تازه جنگ در افغانستان شروع شد حامد کرزای سخنران مدعو کنگره بود و ميتوانيد حدس بزنيد که با اين همه نيروی نظامي که در افغانستان هست معني سخنراني کرزای چقدر محوريت افغانستان را در ميان موضوعات ديگر کنگره نشان ميداد. اين محوريت يعني امکانات مالي بيشتر و حالا که واتسون ميخواهد در کنگره سخنراني کند معنياش اين است که تحقيقات در زمينهی زيست شناسي و پزشکي دارد به موضوع محور در کنگره تبديل ميشود. مهمترين پروژهی جهان زيست شناسي که کاربردهای تحقيقاتي و درمانياش اساسأ مهم است پروژهایست به نام ژنوم انسان که کار آن شناسايي نقشهی ژنتيکي انسان است و محققان چندين کشور جهان در اين پروژه درگيرند و انتظار ميرود با امکانات مالي بهتر بشود به اين پروژه سرعت بيشتری داد. از قرار واتسون ميخواهد به همين موضوع اشاره کند و همين هم هست که همهی اهل زيست شناسي تا اطلاع ثانوی مشغول جشن و پايکوبي هستند. اين جشن و پايکوبي تا لبهی مرزهای ايران هم آمده چون دو تا آزمايشگاه مدرن در پاکستان و يک آزمايشگاه در ترکيه در همين پروژهی ژنوم درگيرند. اما از مرز ايران به طرف داخل فقط صدای ساز و نقارهی همسايهها ميآيد چون کشور ايران از پروژهی ژنوم و طبيعتأ از امکانات علمي آن بي بهره است. هزينهی اين تحقيقات را دولت امريکا ميدهد و خوب به يک جاهايي هم کمک نميکند، تعجبي هم ندارد که چرا مثلأ پاکستانيها در علوم سلولي و مولکولي يک سر و گردن از ايران بالاترند. علت اصلي مربوط است به همان چراغاني شب عيد! حالا اميدواريم در راستای همان عبدالقديرخان سابق بلاخره يک عبدل ديگری هم پيدا بشود و از خانهشان يک رشته سيم سيار بکشد به حياط ما. باشد که چراغ ما هم روشن بشود و قبض همسايه را هم بدهيم دولا پهنا!
روز دوم. اگر ميگوييد اظهار تمايل احمدی نژاد برای بازديد از محل برجهای دوقلو در نيويورک خيلي مايهی تعجب است و لابد خود اهل دولت هم ميتوانستهاند واکنشهای احتمالي را حدس بزنند، من فکر ميکنم اتفاقأ مايهی تعجب نيست. چرايش در اين است که احمدی نژاد هر بار بابت حرف زدن دربارهی يک موضوعي خواسته توجه آدمها را به سخنرانيهايش جلب کند ولي از فرط حرفهای بي سر و تهي که زده حالا ديگر همه و از جمله رسانهها هم حدس ميزنند که باز تکرار مکررات همان حرفهای قبلي را ميخواهد تحويل مردم بدهد. خوب، مقدمهی سخنراني را با تقاضای بازديد از محل برجهای سابق همراه ميکنند که خود خبر مسافرت و سخنراني هم جلب توجه کند. بن لادن هم برای مردم امريکا پيام ميفرستد که بياييد همهتان مسلمان بشويد که اين بار يک چيز تازهای به آن حرفهای قبلي که همهاش ميکشيمتان است اضافه کرده باشد. اينها کارهای تبليغاتيست و همهی کساني که دربارهی اين موضوع نظر دادهاند به همين تبليغاتي بودن موضوع بازديد اشاره کردهاند. منتهای مراتب آدم گاهي برای تبليغاتي که ميکند به مخاطبانش هم فکر ميکند که اصولأ اينها اولش فحش بدهند خوب است يا آخرش؟ اين را به نظرم دم و دستگاه مشاوران تبليغاتي احمدی نژاد نفهميدهاند چون تا وقتي پيام رسانههای ايران را با زور پليس به خورد مردم ميدهند طبيعتأ مشاور رسانهای دولت هم فکر ميکند همه جا اول بايد بکشند بعد بشمارند. يعني اگر اين جناب احمدی نژاد که نمايندهاش در سازمان ملل برميدارد قالي منقش به تصوير بان کي مون را به ايشان هديه ميدهد- لابد فکر ميکنند بايد اول کدخدای ده را ببينند- برميداشت يک نشانهی مذهبي را به محل برجها هديه ميکرد و کلي بابتش دودور دودور ميکردند باز يک کاری کرده بود که دستکم بعد از سخنراني بد و بيراه بگويند. ميدانيد آدم که به خودش خيلي مطمئن است از اين کارها ميکند، ميگويد همه طرفه که دارد بد و بيراه ميبارد خوب ما هم کار خودمان را ميکنيم. به اين ميگويد موازنهی منفي! منتهای مراتب موازنهی منفي خدابيامرز دکتر مصدق نتيجهاش ملي شدن صنعت نفت بود، مال احمدی نژاد ملي شدن اس ام اس جوک است!
روز سوم. يک خبر خيلي خندهداری منتشر شده در استراليا. مقدمهاش اين است که از دو سال پيش که داستان زنداني شدن يک دختر استراليايي به نام شپل کوربي در اندونزی و به اتهام حمل مواد مخدر منتشر شد همه جور گزارش و فيلم و کتابي وارد بازار رسانهای استراليا شد که آيا شپل کوربي گناهکار است يا اين که عدهای در فرودگاه بالي اندونزی مواد مخدر را در ساک او جاسازی کرده بودند. اما به هر حال ايشان در زندان هستند فعلأ. حالا ديروز يک خبر منتشر شد که مأموران پليس مخفي اندونزی رئيس همان زنداني را که شپل کوربي و چند پسر استراليايي ديگر در آن زنداني هستند را دستگير کردهاند. اتهام اين آقای رئيس زندان حمل و نقل مواد مخدر بوده، آن هم در مقادير خيلي خفن. جالبش اين است که اين پدر آمرزيده تمام امکانات زندان را برای خريد و فروش بسیج کرده بوده و به همه سرويس ميداده الا به اين استرالياييها. بلکه يک وقتهايي هم همین استرالياييها را ميگذاشتهاند اسلحه به دست نگهباني بدهند که اقلأ دفتر و دستک زندان را دزد نبرد! در انتهای خبر نوشتهاند که اين آقای رئيس اتهام خودش را در نقل و انتقال مواد مخدر پذيرفته اما گفته که مقداری که اعلام شده درست نيست و کمتر از اين بوده. احتمالأ همين جاهای حرفش که رسيده پريدهاند دهانش را گرفتهاند که نکند بگويد اگر باقياش را ميخواهيد بدانيد کجاست آدرس بدهم برويد يک ادارهی ديگری! بلکه هم توپ بچهی همسايه افتاده توی حياط رئيس زندان اين هم گفته حالا من مييام دم خونهتون بگم توپم؟
روز چهارم. نظرتان دربارهی پرويز مشرف رئيس جمهور پاکستان چيست؟ به نظر ميرسيد خيلي با توپ پر آمده بود همان وقتي که نواز شريف را با کودتا برکنار کرد، اما حالا مجبور شده با بينظير بوتو توافق کند که لااقل وجههی سياسياش در امان بماند چون وجههی نظامياش که تا وزيرستان هم نميرسد! اما اصل داستان به نظر من اين است که بوتو هنوز در بين مذهبيها طرفدار دارد و البته نواز شريف ندارد. چرايش مربوط است به حمايت دولت بينظير بوتو از طالبان و اصولأ راه انداختن اين دار و دسته در دوران بوتو. علي بوتو، پدر بينظير، از جمله محبوبترين سياستمداران پاکستاني بود که بخش عمدهی محبوبيتش را از راه شعائر مذهبي کسب کرده بود. او از مذهبيهای مدرن بود که رابطهاش را با سنتيها حفظ کرده بود و از همين راه توانست کشور را متحد نگه دارد. اين وجهه به دولت بينظير بوتو هم منتقل شد و او از اين جهت با مهمترين ايالت پاکستان يعني وزيرستان رابطهی خوبي داشت. همين رابطه هم باعث شد تا هميشه بشود به مجاهدين افغان در دوران اشغال افغانستان توسط روسيه اسلحه رساند. نکتهی جالب اين است که دولت بينظير بوتو به محض اين که از تأثير کمتری بر مجاهدین برخوردار شد برایشان رقيبي به نام طالبان تراشيد که حالا در همان وزيرستان متمرکز شدهاند. همين هم هست که جناب مشرف مجبور است حتي اگر بخواهد رئيس جمهور باقي بماند خيلي هم بدش نميآيد که ديگر رئيس ستاد ارتش نباشد که بلاخره گرفتاری وزيرستان و طالبان را بسپارد به همانهايي که علمشان کردند. خيلي هم بيجا نبود که به محض تکان خوردن نواز شريف برای ورود به پاکستان دولت عربستان و پسر رفيق حريری در لبنان از او خواستند از تصميمش منصرف بشود چون آمدن نواز شريف عملأ هيچ خاصيتي برای حل مشکلات پاکستان نداشت، بلکه اوضاع را خرابتر هم ميکرد. آمدن بينظير بوتو برای ايران هم مهمتر است چون جمهوری اسلامي ميخواهد از قدرت رؤسای قبايل وزيرستان برای کنترل مرزهای شرقي ایران استفاده کند. ميدانيد که بوتو اصلأ شيعه است منتها شيعهی احمديه. محمد عبدالسلام معروف که نوبل فيزيک را دريافت کرده بود او هم از همين شيعههاست. خيلي مذهبيهای ايران با شيعهی احمديه خيلي ميانهی خوبي ندارند منتها از قرار در اين مورد خيلي تقيه ميکنند چون برای بوتو و عبدالسلام که خیلي مايه گذاشتهاند.
روز پنجم. تظاهرات راهبان بودايي برمه به خاطر افزايش قيمت سوخت از آن خبرهای خيلي مهميست که لابلای حرفهای به ظاهر مهمتر گم شده. برمه چيزی حدود 51 ميليون نفر جمعيت دارد و حدود 90 درصد اين جمعيت به شدت بوداييهستند و طبيعيست که همهی رنگ و لعاب زندگي برمهایها آغشته باشد به بوديسم و البته بودييسم از فرقهی Theravada، يک چيزی شبيه به مدل قم يا واتيکان. حالا يک دولت نظامي دارد اين کشور را اداره ميکند و معترضانش روحانيوني هستند که به چيزی اعتراض دارند که مظهر زندگي مدرن است و کمتر به خودشان مربوط است. حالا فرض کنيد همين راهبان ميشدند مسئول دولت و معاملات بازار جهاني نفت مجبورشان ميکرد قيمت فرآوردههای نفتي را ببرند بالا و اين بار يک عدهی ديگری از مردم راه ميافتادند و تظاهرات ميکردند. خوب يا دولت کولي بازی درميآورد که داريد با دولت ديني مقابله ميکنيد يا مردم ميگفتند دولت ديني هم بايد مثل باقي دولتها جواب پس بدهد. همين حالا داريم هر دو حالتش را ميبينيم يعني روحانيون در برمه اعتراض ميکنند و در مقابل در ايران حکومت ميکنند. خوب عقل حکم ميکند اگر يک آدمي قائل به وجه روحاني زندگيست نبايد وارد معرکهی زندگي مدرن و بازیهای سياسياش بشود، اما اگر ميشود بايد قواعدش را بپذيرد، يکياش هم همين جواب پس دادن و رفع و رجوع نکردنش با استفاده از خدا و پيغمبر است. اين نکتهی خيلي اساسيست که لااقل ميشود گفت راهبان بودايي برمه متوجهش شدهاند. چطور؟ اينها که رفتهاند برای تظاهرات به مردم عادی گفتهاند لطفأ شما نياييد قاطي تظاهرات ما و بگذاريد خودمان برويم و اعتراض کنيم. به عبارت بهتر راهبان رفتهاند برای زندگي مدرني که خودشان از منافعش کمتر از باقي مردم استفاده کنند تظاهرات کردهاند. راهبان بودايي همان کاری را کردهاند که جايش در زندگي مدرن خاليست و خيليها فکر ميکنند با روی کار آمدن يک حکومت ديني در دنيای مدرن ميشود آن جای خالي را پر کرد و البته چون پر نميشود مجبور ميشوند بابتش همهی دنيا را ببندند به بد و بيراه. فکر کنيد در يک کشور مذهبي مثل برمه يکي از مهمترين چهرههای اجتماعياش ميشود خانم آنگ سان سوچي. در برمه ائتلافي از مردم به رهبری يک زن و روحانيون دارند پدر صاحاب بچهی دولت نظامي را درميآورند. حالا توی بعضي سيارات ديگر منظومهی شمسي اين روحانيون و دولت نظامي هستند که با هم ائتلاف ميکنند برعليه مردم و منزل! ديديد بعضيها به خانمشان ميگويند منزل؟
روز ششم. راستي از يعقوب يادعلي چه خبر؟ من اين مدت هيچ جا خبری دربارهاش نخواندم. يعني بيخبری، خوش خبریست؟ اميدوارم آن بابايي که شکايت کرده بوده خودش کوتاه آمده باشد و شکايت از يعقوب را پس گرفته باشد و اجازه بدهد ما ملت هم دربارهی مرحوم شاپور بختيار که به هر حال فاميلش از فاميل يادعلي به قوم بختياری نزديکتر است و نخست وزير شاه هم بوده به نيکي ياد کنيم. حالا اميدواريم ايشان نروند نبش قبر کنند و از خانوادهی مرحوم بختيار و ايصأ از ثريا اسفندياری هم شکايت کنند، بشود قوز بالای قوز!
و آدينه. ديدم يک جايي توی Gold Coast اثر دستهای راکوئل ولش را توی يک قطعهی سيماني قالب گرفتهاند. برويد توی گوگل اسمش را جستجو کنيد خودتان متوجه ميشويد راکوئل ولش چه کارهی روزگار بوده. عکسش را گرفتم که ببينيد.
روز دوم. اگر ميگوييد اظهار تمايل احمدی نژاد برای بازديد از محل برجهای دوقلو در نيويورک خيلي مايهی تعجب است و لابد خود اهل دولت هم ميتوانستهاند واکنشهای احتمالي را حدس بزنند، من فکر ميکنم اتفاقأ مايهی تعجب نيست. چرايش در اين است که احمدی نژاد هر بار بابت حرف زدن دربارهی يک موضوعي خواسته توجه آدمها را به سخنرانيهايش جلب کند ولي از فرط حرفهای بي سر و تهي که زده حالا ديگر همه و از جمله رسانهها هم حدس ميزنند که باز تکرار مکررات همان حرفهای قبلي را ميخواهد تحويل مردم بدهد. خوب، مقدمهی سخنراني را با تقاضای بازديد از محل برجهای سابق همراه ميکنند که خود خبر مسافرت و سخنراني هم جلب توجه کند. بن لادن هم برای مردم امريکا پيام ميفرستد که بياييد همهتان مسلمان بشويد که اين بار يک چيز تازهای به آن حرفهای قبلي که همهاش ميکشيمتان است اضافه کرده باشد. اينها کارهای تبليغاتيست و همهی کساني که دربارهی اين موضوع نظر دادهاند به همين تبليغاتي بودن موضوع بازديد اشاره کردهاند. منتهای مراتب آدم گاهي برای تبليغاتي که ميکند به مخاطبانش هم فکر ميکند که اصولأ اينها اولش فحش بدهند خوب است يا آخرش؟ اين را به نظرم دم و دستگاه مشاوران تبليغاتي احمدی نژاد نفهميدهاند چون تا وقتي پيام رسانههای ايران را با زور پليس به خورد مردم ميدهند طبيعتأ مشاور رسانهای دولت هم فکر ميکند همه جا اول بايد بکشند بعد بشمارند. يعني اگر اين جناب احمدی نژاد که نمايندهاش در سازمان ملل برميدارد قالي منقش به تصوير بان کي مون را به ايشان هديه ميدهد- لابد فکر ميکنند بايد اول کدخدای ده را ببينند- برميداشت يک نشانهی مذهبي را به محل برجها هديه ميکرد و کلي بابتش دودور دودور ميکردند باز يک کاری کرده بود که دستکم بعد از سخنراني بد و بيراه بگويند. ميدانيد آدم که به خودش خيلي مطمئن است از اين کارها ميکند، ميگويد همه طرفه که دارد بد و بيراه ميبارد خوب ما هم کار خودمان را ميکنيم. به اين ميگويد موازنهی منفي! منتهای مراتب موازنهی منفي خدابيامرز دکتر مصدق نتيجهاش ملي شدن صنعت نفت بود، مال احمدی نژاد ملي شدن اس ام اس جوک است!
روز سوم. يک خبر خيلي خندهداری منتشر شده در استراليا. مقدمهاش اين است که از دو سال پيش که داستان زنداني شدن يک دختر استراليايي به نام شپل کوربي در اندونزی و به اتهام حمل مواد مخدر منتشر شد همه جور گزارش و فيلم و کتابي وارد بازار رسانهای استراليا شد که آيا شپل کوربي گناهکار است يا اين که عدهای در فرودگاه بالي اندونزی مواد مخدر را در ساک او جاسازی کرده بودند. اما به هر حال ايشان در زندان هستند فعلأ. حالا ديروز يک خبر منتشر شد که مأموران پليس مخفي اندونزی رئيس همان زنداني را که شپل کوربي و چند پسر استراليايي ديگر در آن زنداني هستند را دستگير کردهاند. اتهام اين آقای رئيس زندان حمل و نقل مواد مخدر بوده، آن هم در مقادير خيلي خفن. جالبش اين است که اين پدر آمرزيده تمام امکانات زندان را برای خريد و فروش بسیج کرده بوده و به همه سرويس ميداده الا به اين استرالياييها. بلکه يک وقتهايي هم همین استرالياييها را ميگذاشتهاند اسلحه به دست نگهباني بدهند که اقلأ دفتر و دستک زندان را دزد نبرد! در انتهای خبر نوشتهاند که اين آقای رئيس اتهام خودش را در نقل و انتقال مواد مخدر پذيرفته اما گفته که مقداری که اعلام شده درست نيست و کمتر از اين بوده. احتمالأ همين جاهای حرفش که رسيده پريدهاند دهانش را گرفتهاند که نکند بگويد اگر باقياش را ميخواهيد بدانيد کجاست آدرس بدهم برويد يک ادارهی ديگری! بلکه هم توپ بچهی همسايه افتاده توی حياط رئيس زندان اين هم گفته حالا من مييام دم خونهتون بگم توپم؟
روز چهارم. نظرتان دربارهی پرويز مشرف رئيس جمهور پاکستان چيست؟ به نظر ميرسيد خيلي با توپ پر آمده بود همان وقتي که نواز شريف را با کودتا برکنار کرد، اما حالا مجبور شده با بينظير بوتو توافق کند که لااقل وجههی سياسياش در امان بماند چون وجههی نظامياش که تا وزيرستان هم نميرسد! اما اصل داستان به نظر من اين است که بوتو هنوز در بين مذهبيها طرفدار دارد و البته نواز شريف ندارد. چرايش مربوط است به حمايت دولت بينظير بوتو از طالبان و اصولأ راه انداختن اين دار و دسته در دوران بوتو. علي بوتو، پدر بينظير، از جمله محبوبترين سياستمداران پاکستاني بود که بخش عمدهی محبوبيتش را از راه شعائر مذهبي کسب کرده بود. او از مذهبيهای مدرن بود که رابطهاش را با سنتيها حفظ کرده بود و از همين راه توانست کشور را متحد نگه دارد. اين وجهه به دولت بينظير بوتو هم منتقل شد و او از اين جهت با مهمترين ايالت پاکستان يعني وزيرستان رابطهی خوبي داشت. همين رابطه هم باعث شد تا هميشه بشود به مجاهدين افغان در دوران اشغال افغانستان توسط روسيه اسلحه رساند. نکتهی جالب اين است که دولت بينظير بوتو به محض اين که از تأثير کمتری بر مجاهدین برخوردار شد برایشان رقيبي به نام طالبان تراشيد که حالا در همان وزيرستان متمرکز شدهاند. همين هم هست که جناب مشرف مجبور است حتي اگر بخواهد رئيس جمهور باقي بماند خيلي هم بدش نميآيد که ديگر رئيس ستاد ارتش نباشد که بلاخره گرفتاری وزيرستان و طالبان را بسپارد به همانهايي که علمشان کردند. خيلي هم بيجا نبود که به محض تکان خوردن نواز شريف برای ورود به پاکستان دولت عربستان و پسر رفيق حريری در لبنان از او خواستند از تصميمش منصرف بشود چون آمدن نواز شريف عملأ هيچ خاصيتي برای حل مشکلات پاکستان نداشت، بلکه اوضاع را خرابتر هم ميکرد. آمدن بينظير بوتو برای ايران هم مهمتر است چون جمهوری اسلامي ميخواهد از قدرت رؤسای قبايل وزيرستان برای کنترل مرزهای شرقي ایران استفاده کند. ميدانيد که بوتو اصلأ شيعه است منتها شيعهی احمديه. محمد عبدالسلام معروف که نوبل فيزيک را دريافت کرده بود او هم از همين شيعههاست. خيلي مذهبيهای ايران با شيعهی احمديه خيلي ميانهی خوبي ندارند منتها از قرار در اين مورد خيلي تقيه ميکنند چون برای بوتو و عبدالسلام که خیلي مايه گذاشتهاند.
روز پنجم. تظاهرات راهبان بودايي برمه به خاطر افزايش قيمت سوخت از آن خبرهای خيلي مهميست که لابلای حرفهای به ظاهر مهمتر گم شده. برمه چيزی حدود 51 ميليون نفر جمعيت دارد و حدود 90 درصد اين جمعيت به شدت بوداييهستند و طبيعيست که همهی رنگ و لعاب زندگي برمهایها آغشته باشد به بوديسم و البته بودييسم از فرقهی Theravada، يک چيزی شبيه به مدل قم يا واتيکان. حالا يک دولت نظامي دارد اين کشور را اداره ميکند و معترضانش روحانيوني هستند که به چيزی اعتراض دارند که مظهر زندگي مدرن است و کمتر به خودشان مربوط است. حالا فرض کنيد همين راهبان ميشدند مسئول دولت و معاملات بازار جهاني نفت مجبورشان ميکرد قيمت فرآوردههای نفتي را ببرند بالا و اين بار يک عدهی ديگری از مردم راه ميافتادند و تظاهرات ميکردند. خوب يا دولت کولي بازی درميآورد که داريد با دولت ديني مقابله ميکنيد يا مردم ميگفتند دولت ديني هم بايد مثل باقي دولتها جواب پس بدهد. همين حالا داريم هر دو حالتش را ميبينيم يعني روحانيون در برمه اعتراض ميکنند و در مقابل در ايران حکومت ميکنند. خوب عقل حکم ميکند اگر يک آدمي قائل به وجه روحاني زندگيست نبايد وارد معرکهی زندگي مدرن و بازیهای سياسياش بشود، اما اگر ميشود بايد قواعدش را بپذيرد، يکياش هم همين جواب پس دادن و رفع و رجوع نکردنش با استفاده از خدا و پيغمبر است. اين نکتهی خيلي اساسيست که لااقل ميشود گفت راهبان بودايي برمه متوجهش شدهاند. چطور؟ اينها که رفتهاند برای تظاهرات به مردم عادی گفتهاند لطفأ شما نياييد قاطي تظاهرات ما و بگذاريد خودمان برويم و اعتراض کنيم. به عبارت بهتر راهبان رفتهاند برای زندگي مدرني که خودشان از منافعش کمتر از باقي مردم استفاده کنند تظاهرات کردهاند. راهبان بودايي همان کاری را کردهاند که جايش در زندگي مدرن خاليست و خيليها فکر ميکنند با روی کار آمدن يک حکومت ديني در دنيای مدرن ميشود آن جای خالي را پر کرد و البته چون پر نميشود مجبور ميشوند بابتش همهی دنيا را ببندند به بد و بيراه. فکر کنيد در يک کشور مذهبي مثل برمه يکي از مهمترين چهرههای اجتماعياش ميشود خانم آنگ سان سوچي. در برمه ائتلافي از مردم به رهبری يک زن و روحانيون دارند پدر صاحاب بچهی دولت نظامي را درميآورند. حالا توی بعضي سيارات ديگر منظومهی شمسي اين روحانيون و دولت نظامي هستند که با هم ائتلاف ميکنند برعليه مردم و منزل! ديديد بعضيها به خانمشان ميگويند منزل؟
روز ششم. راستي از يعقوب يادعلي چه خبر؟ من اين مدت هيچ جا خبری دربارهاش نخواندم. يعني بيخبری، خوش خبریست؟ اميدوارم آن بابايي که شکايت کرده بوده خودش کوتاه آمده باشد و شکايت از يعقوب را پس گرفته باشد و اجازه بدهد ما ملت هم دربارهی مرحوم شاپور بختيار که به هر حال فاميلش از فاميل يادعلي به قوم بختياری نزديکتر است و نخست وزير شاه هم بوده به نيکي ياد کنيم. حالا اميدواريم ايشان نروند نبش قبر کنند و از خانوادهی مرحوم بختيار و ايصأ از ثريا اسفندياری هم شکايت کنند، بشود قوز بالای قوز!
و آدينه. ديدم يک جايي توی Gold Coast اثر دستهای راکوئل ولش را توی يک قطعهی سيماني قالب گرفتهاند. برويد توی گوگل اسمش را جستجو کنيد خودتان متوجه ميشويد راکوئل ولش چه کارهی روزگار بوده. عکسش را گرفتم که ببينيد.
نظرات