در قاب عکس استراليايي: اعتراف مي‌کنم من خيلي بدترم

امروز آمده‌ام آن يکي دانشگاه که عضو يک گروه تحقيقاتي‌اش هستم. صدای پيانو از يک جايي مي‌آمد که هنوز هم مي‌آيد. هر چه نگاه کردم متوجه نشدم از کجاست. توی اتاقي که اينجا دارم با يک خانم دکتر فيزيولوژيست هم اتاقي هستم. گفتم اين صدای پيانو از کجاست؟
زن: بيا از پنجره نگاه کن، اون پايين.

من: ... چه جالب، انگار کلاس رقص دارند!

زن: آره از هفته‌ی پيش يک کلاس رقص گذاشته‌اند برای اهل دانشگاه، امروز باله درس مي‌دن.

من: بايد عضو کلاس باشي؟

زن: نه، البته مطمئن نيستم ولي ديروز که مايکل داشت مي‌رفت، مي‌توني ازش سؤال کني. فکر کردم يک روز با ماشين بيام دانشگاه بعدش برم کلاس رقص.

من: مگه با هر روز چطوری مي‌آی دانشگاه؟

زن: مي‌دوم.

من: آها پس بايد همين طرف‌ها زندگي کني که هر روز مي‌دوی تا دانشگاه!

زن: نه نسبتأ دورم، حدود ۴۵ دقيقه مي‌دوم تا برسم اينجا.

من: ۴۵ دقيقه خيلي خوبه.

زن: آره، تازه کوله پشتي هم دارم. لباس و غذای ظهرم رو توی کوله مي‌ذارم ميارم با خودم دانشگاه.

من: از قرار خيلي ورزشکاری!

زن: خيلي بهتره آدم با ماشين نياد سر کار، هم پارکينگ پيدا کردن خيلي دردسره هم آدم اول صبح که خواب آلوده‌س وقتي شروع مي‌کنه به دويدن کم‌کم سرحال مياد.

من: عالي، بعد از کار هم مي دوی تا خونه؟

زن: اگه کاری نداشته باشم که بخوام با اتوبوس زود برسم بدم نمي‌ياد برگشتني هم بدوم. مي‌دوني اگه يک روز ندوم خيلي احساس
کسالت مي‌کنم. اين هفته هم با دوستام مي‌ريم برای دو روز خارج از شهر برای راهپيمايي.

من: جالب. به طرف کجا؟

زن: شمال کوئينزلند مي‌ريم. قراره شب کنار دريا چادر بزنيم.

من: پس گروهي راهپيمايي مي‌کنين؟

زن: آره، يک گروه هشت نفره هستيم که هر ماه يک بار مي‌ريم کمپينگ (اردو) برای دو روز، کلي راه مي‌ريم و شب‌ها يک جايي
چادر مي‌زنيم. داستان مي‌خونيم، گاهي روی يک موضوع بحث مي‌کنيم. تو اهلش نيستي؟

من: من از بس که اهل اين کارها هستم ديگه دارم خفه مي‌شم.

زن: ها ها ها ها ... خواستم بگم اگه دوست داری بيا کمپينگ.

من: تازه دو هفته پيش از کمپينگ اومدم.

زن: خوب پس تو هم اهل ورزش کردني! چه ورزشي؟

من: مي‌دوم، شنا مي‌کنم، تقريبأ هر روز.

زن: ها ها ها ها ... پس تو بدتر از مني!

من: ها ها ها ها ... بدترش اينه که الان اين صدای موسيقي داره تشویقم مي‌کنه برم از مايکل بپرسم چطوری مي‌شه عضو کلاس شد، به
نظرم تو به اين بدی نيستي ... ها ها ها ها

زن: ها ها ها ها ... اعتراف مي‌کنم اگه کار نداشتم الان رفته بودم کلاس، من خيلي بدترم ... ها ها ها ها

من: تو که فيزيولوژيست هستي بايد بدوني دليلش چيه که آدم اين همه بد مي‌شه که بخواد کارش رو ول کنه بره کلاس رقص

زن: به نظرم اشکال ژنتيکي باشه که به سواد من نمي‌خوره ... ها ها ها ها

من: ها ها ها ها ... خيلي زرنگي! ... ها ها ها ها

زن: ها ها ها ها ... مگه تو مي‌توني ژن‌ها رو تغيير بدی؟ ... ها ها ها ها

نظرات

پست‌های پرطرفدار