طبا، راديو پيام، برونئي
بين ايراني هايي که ساليان ساله که خارج از کشور زندگي مي کنند بعضي ها خيلي شناخته شده هستند، اما نه در ايران بلکه در همان خارج از کشور و گاهي در تمام دنيای حرفه ای خودشون، و اتفاقأ با همين شناخته شدنشون هم کلي برای ايران سودآور بوده اند. من تعدادی از اون ها و مي شه گفت تعداد زيادي شون را ملاقات کرده ام. امروز فکر کردم درباره ی يکي از اون ها بنويسم و از خاصيتي که برای ايران داشتند
اين آدمي که درباره ش مي نويسم به همراه دو تا ايراني ديگر در ژنو هستند و در سازمان جهاني هواشناسي کار مي کنند. اسمي که با اون خطابش مي کنند دکتر طبا هست اما اسم اصليش دکتر حسام الدين طباطبايي ست. از نظر درجه ی اداری بالاترين کارشناس سازمان جهاني هواشناسيه و اتفاقأ کلي هم مطبوعاتيه چون سردبير نشريه ی سازمانه و مصاحبه ی اصلي هر شماره رو انجام مي ده که خيلي هم خواندنيه
اين دکتر طبا البته جوان نيست. در دوره ی دکتر مصدق به عنوان هواشناس در اداره ی هواشناسي که در واقع بخشي از تشکيلات هواپيمايي ارتش بوده با درجه ی ستواني شروع به کار مي کنه. دوره ی سربازی اش را مي گذرانده و چون در خارج از کشور در زمينه ی هواشناسي تحصيل کرده بوده مي بينند به درد هواشناسي فرودگاه مي خوره و مي فرستنش اونجا. سربازی اين دکتر طبا که داشته تمام مي شده هواشناسي هم به صورت يک اداره ی مستقل درمي ياد و بعد از سربازی او به استخدام همان اداره درمي ياد
يک سالي کار مي کنه و به قول خودش مي بينه ديگه داره خيلي کارش يکنواخت مي شه، اوضاع مملکت هم داشته مي ريخته به هم در دوره ی دکتر مصدق. به فکرش مي رسه که بره يک تقاضای مرخصي تحصيلي کنه و چند وقتي دوباره بره سراغ تحقيق و دانشگاه. چون تنها آدم اين رسته ی سازماني بوده وقتي تقاضا مي کنه که بره مرخصي تحصيلي مي بايست نخست وزير هم با مرخصيش موافقت مي کرده که نمي کنه. يک وقت ملاقاتي مي گيره که بره پيش مرحوم دکتر مصدق. با زور و زحمت موافقت نخست وزير رو جلب مي کنه و راه مي افته مي ره خارج از کشور. مدت طولاني نگذشته بوده که کودتا مي شه و نخست وزير هم به تبعيد فرستاده مي شه، دکتر طبا هم به قول خودش مي گه ديدم ديگه برگشتن نداره وهمون جا در سوئيس مي مونه و به استخدام سازمان جهاني هواشناسي درمياد. در همين چند ساله باعث شد تا دکتر محمد حسن گنجي که يک وقتي همان در دوره ی مصدق با هم همکار بوده اند به عنوان مرد سال هواشناسي جهان انتخاب بشه. مصاحبه هايي که با آدم های مختلف درباره ی دکتر گنجي انجام داد عجيب تأثيرگذار بودند، من چند تا از مصاحبه ها رو خوندم واقعأ حرفه ای نوشته شده بودند و دائم لابلای هر مصاحبه ای گوشزد مي کرد که چه آدم های معتبری در کشورهای در حال توسعه ای مثل ايران هست که کسي از وجودشون بي خبره. هفته ی بعد از اهدای جايزه ی دکتر گنجي هم دزد آمد و خانه ی دکتر گنجي را در پيچ شميران زد و از قضا آن مدال جهاني را هم برد
دو نفر ايراني ديگر هم در سازمان جهاني هواشناسي هستند که يکي شان يک آقاي جا افتاده ای ست که در بخش اداری کار مي کند و از صبح که مي آيد سر کار همينطور راديو پيام را از روی اينترنت گوش مي دهد تا عصر که برود خانه و تقريبأ مي داند هر لحظه کجای تهران راهبندان شده، آن هم از ژنو
يک خانمي ايراني هم هست که او هم اهل کارهای مطبوعاتي ست با يکي از شاهزاده های شديدأ پولدار برونئي ازدواج کرده و اسم فاميلي اش شده "کوتوال" و با فاميلي که دارد صد سال هم که آن جا باشيد متوجه نمي شويد که ايراني ست
بين ايراني هايي که ساليان ساله که خارج از کشور زندگي مي کنند بعضي ها خيلي شناخته شده هستند، اما نه در ايران بلکه در همان خارج از کشور و گاهي در تمام دنيای حرفه ای خودشون، و اتفاقأ با همين شناخته شدنشون هم کلي برای ايران سودآور بوده اند. من تعدادی از اون ها و مي شه گفت تعداد زيادي شون را ملاقات کرده ام. امروز فکر کردم درباره ی يکي از اون ها بنويسم و از خاصيتي که برای ايران داشتند
اين آدمي که درباره ش مي نويسم به همراه دو تا ايراني ديگر در ژنو هستند و در سازمان جهاني هواشناسي کار مي کنند. اسمي که با اون خطابش مي کنند دکتر طبا هست اما اسم اصليش دکتر حسام الدين طباطبايي ست. از نظر درجه ی اداری بالاترين کارشناس سازمان جهاني هواشناسيه و اتفاقأ کلي هم مطبوعاتيه چون سردبير نشريه ی سازمانه و مصاحبه ی اصلي هر شماره رو انجام مي ده که خيلي هم خواندنيه
اين دکتر طبا البته جوان نيست. در دوره ی دکتر مصدق به عنوان هواشناس در اداره ی هواشناسي که در واقع بخشي از تشکيلات هواپيمايي ارتش بوده با درجه ی ستواني شروع به کار مي کنه. دوره ی سربازی اش را مي گذرانده و چون در خارج از کشور در زمينه ی هواشناسي تحصيل کرده بوده مي بينند به درد هواشناسي فرودگاه مي خوره و مي فرستنش اونجا. سربازی اين دکتر طبا که داشته تمام مي شده هواشناسي هم به صورت يک اداره ی مستقل درمي ياد و بعد از سربازی او به استخدام همان اداره درمي ياد
يک سالي کار مي کنه و به قول خودش مي بينه ديگه داره خيلي کارش يکنواخت مي شه، اوضاع مملکت هم داشته مي ريخته به هم در دوره ی دکتر مصدق. به فکرش مي رسه که بره يک تقاضای مرخصي تحصيلي کنه و چند وقتي دوباره بره سراغ تحقيق و دانشگاه. چون تنها آدم اين رسته ی سازماني بوده وقتي تقاضا مي کنه که بره مرخصي تحصيلي مي بايست نخست وزير هم با مرخصيش موافقت مي کرده که نمي کنه. يک وقت ملاقاتي مي گيره که بره پيش مرحوم دکتر مصدق. با زور و زحمت موافقت نخست وزير رو جلب مي کنه و راه مي افته مي ره خارج از کشور. مدت طولاني نگذشته بوده که کودتا مي شه و نخست وزير هم به تبعيد فرستاده مي شه، دکتر طبا هم به قول خودش مي گه ديدم ديگه برگشتن نداره وهمون جا در سوئيس مي مونه و به استخدام سازمان جهاني هواشناسي درمياد. در همين چند ساله باعث شد تا دکتر محمد حسن گنجي که يک وقتي همان در دوره ی مصدق با هم همکار بوده اند به عنوان مرد سال هواشناسي جهان انتخاب بشه. مصاحبه هايي که با آدم های مختلف درباره ی دکتر گنجي انجام داد عجيب تأثيرگذار بودند، من چند تا از مصاحبه ها رو خوندم واقعأ حرفه ای نوشته شده بودند و دائم لابلای هر مصاحبه ای گوشزد مي کرد که چه آدم های معتبری در کشورهای در حال توسعه ای مثل ايران هست که کسي از وجودشون بي خبره. هفته ی بعد از اهدای جايزه ی دکتر گنجي هم دزد آمد و خانه ی دکتر گنجي را در پيچ شميران زد و از قضا آن مدال جهاني را هم برد
دو نفر ايراني ديگر هم در سازمان جهاني هواشناسي هستند که يکي شان يک آقاي جا افتاده ای ست که در بخش اداری کار مي کند و از صبح که مي آيد سر کار همينطور راديو پيام را از روی اينترنت گوش مي دهد تا عصر که برود خانه و تقريبأ مي داند هر لحظه کجای تهران راهبندان شده، آن هم از ژنو
يک خانمي ايراني هم هست که او هم اهل کارهای مطبوعاتي ست با يکي از شاهزاده های شديدأ پولدار برونئي ازدواج کرده و اسم فاميلي اش شده "کوتوال" و با فاميلي که دارد صد سال هم که آن جا باشيد متوجه نمي شويد که ايراني ست
نظرات