تغيير
من از گريفيث رفتم به دانشگاه کوئينرلند که اين جا به آن مي گويند "يو کيو". راستش به نظرم بايد زودتر از اين مي رفتم ولي خودم دل دل کردم اما ديدم آدم وقتي پايش به مهاجرت باز مي شود و بنايش هم بر اين است که برود جايي که مفيدتر است هم برای خودش و هم برای ديگران نبايد قيمت بهتر بودن را نپردازد
آدم وقتي از کشورش با آن همه دوستي و آشنايي اش با محيط جدا مي شود در واقع آن قيمت اصلي را پرداخته، مابقي هر چه هست ارزان تر است حتي به زعم من عمر هم ارزان تر مي شود چون آدم هر کاره هم که باشد در وطنش وقتي پايش مي رسد به خارج از کشور از يک نوجوان ساکن در کشور کقصدش هم کمتر چيز مي داند. من حتي نميدانم اگر اين جا بروم يک دبيرستان و بخواهم دو کلمه برايشان از علم حرف بزنم بايد برای شروع حرفم چه چيزی را به آن ها بگويم که اول بخندند و بعد آرام آرام درباره ی علم برايشان حرف بزنم. همين کار را بارها در ايران انجام داده بودم و از کلاس که مي آمدم بيرون تا مدت ها هر وقت اهل کلاس را مي ديدم آن تکه هايي که پرانده بودم يادشان بود و مي خنديديم. با اين همه رفتنم برايم با ارزش است گرچه دو سه تا کاغذ بازی کوچک هم مانده که بايد انجامشان بدهم
پروژه ای که منبعد درگيرش هستم چيزی است درباره ی مغز و سيستم اعصاب و اين با آن چيزی که تا به حال بود و تقريبأ تمامش کردم فرق مي کند. در گريفيث پروژه ای که داشتم بررسي جزئيات يک ماده ی طبيعي بود که مي تواند جايگزين يک داروی گرانقيمت بشود. البته حالا کلي راه مانده تا آن چه من تا اين جا رفته ام آزمايش بشود و بعد برسد به انسان، من يک قدم از بيست قدم را رفته ام
در يو کيو سه چهار تا دوست نزديک دارم که منبعد بيشتر همديگر را مي بينيم. البته اين دانشگاه جديد آنقدر جدی تر از گريفيث هست که به راحتي نمي شود در و تخته را به هم زد و رفت اين طرف و آن طرف، قرارم هم اين نيست چون کلي چيز نمي دانم که بايد ازشان سر دربياورم
حالا اين را مي گذارم به جای نوشته ی ديروزم و شايد دوباره چيزی نوشتم امشب
پس نوشت: داشتم سايت بي بي سي را مي خواندم يک خبر هم درباره ی همين دانشگاهي که رفته ام داشت، درباره ی موشک فرا صوتي های شات. ضمنأ اهل بي بي سي هنوز نمي دانند ماورای صوت يک واژه ی عربي ست که فارسي اش مي شود فراصوت

نظرات

پست‌های پرطرفدار