حامد کرزای ايراني
مي دانيد اين روزها که بعضي ها دارند مي گويند که افشاری و عطری يا سازگارا دارند به هر دری مي زنند که بشوند کرزای يا چلبي ايران من اتفاقأ برعکس فکر مي کنم. حالا دليلش را مي گويم، مي توانيد قبول هم نکنيد به هر حال
ببينيد حتي اگر تجربه ی عراق و افغانستان هم نبود، تاريخ معاصر خود ايران به اندازه ی کافي ثابت مي کند که هيچ نيروی خارج از ايران، هم از جنبه ی فيزيکي و هم از جنبه ی حسي، نمي تواند تغييری در وضع ايراني ها به وجود بياورد. به هر حال ما که خودمان را خوب مي شناسيم که پای هر آدمي که به خارج برسد ديگر هر بار که دهان باز کند با همين که به او بگوئيم تو اين جا نبودی دهانش را مي بنديم. حق هم داريم، به هر حال ما هنوز در اين دنيای کاملأ باز داريم در چهار ديواری خودمان زندگي مي کنيم و هر نوع فشار سياسي يا اقتصادی را با هر زحمتي که هست خودمان مضمحلش مي کنيم دير يا زود. آدم هايي مثل مرحوم بازرگان هم خوب مي دانستند راز اين موضوع را که هرگز از ايران خارج نشدند که مبادا آن انگ تو که نبودی گريبانگيرشان بشود. اما اين را اين خارجي ها هم خوب مي دانند، چون جامعه ی ايراني را دائم دارند مطالعه مي کنند و به قول جلال از ما بيشتر درباره مان مي دانند
گمان من اين است که حامد کرزای يا چلبي ايران (نه از جنبه ی سرسپردگي و اين حرف ها فقط از جهت رهبريت) در همان ايران است و اگر چه من حداقل خودم دوست مي داشتم که آدمي بلاخره رهبريت اين حرکت های اصلح طلبي را بعهده بگيرد که با سکولاريسم موافق باشد اما واقعيت اين است که فعلأ برای سکولاريسم هم زود است. همين مقدار ناچيز باقي مانده از مذهب، اگر امثال اين شهيد کشي ها و قبرکندن در دانشگاه ها بگذارد، برای حفظ جامعه از نابودی کامل لازم است چون چيز ديگری نداريم که جايگزينش کنيم و مورد پذيرش عامه هم قرار بگيرد. بنابراين کرزای ايراني آدمي است که هنوز کلي راه دارد که تازه تعصبات بيجای مذهبي را به نقطه ی تعادل برساند که فعلأ سکولار شدن جامعه مي شود پيشکشش. بنابراين خواسته ی من نوعي مبني بر سکولار بودن رهبری اصلاح طلبانه بيشتر به يک آرزوی تقريبأ تا دراز مدت تحقق نيافتني شباهت دارد. آدم مي تواند اين بيرون که نشسته هي بکوبد به طبل مليت و سکولاريسم که اتفاقأ جا هم دارد و شايد بي مناسبت هم نباشد اما در ايران مي بايست مخلوطي از مليت و مذهب را کنار هم نشاند که بشود با جامعه حرف زد
معتقدم افشاری و عطری کار درستي انجام مي دهند که مي روند اين طرف و آن طرف حرفشان را مي زنند چون قدر مسلم اين ها هم آدم های سکولاری نيستند، اين ها بچه مسلمان های باسوادی هستند که دارند به عنوان يکي از چندين گروه فعال در صحنه ی سياسي ايران نظرشان را مي دهند و اگر همين ها بتوانند نظری را جلب کنند به مراتب بهتر از آن سکولارهای خالصي هستند که اگر حمايت بشوند نتيجه ی کارشان صد پله بدتر از چندگانگي دوران شاه سابق ايران خواهد بود
دور کردن اين ها از صحنه ی سياسي، يعني همين کاری که آقای شيرزاد دارد مي کند بدون اين که به عواقب کارش فکر کند، نتيجه اش اين است که آن طرف خالي شده را سکولارهايي مي گيرند که نه جامعه ی باسواد قبولشان دارد و نه جامعه ی عامي. آقای شيرزاد اگر کمي بهتر فکر مي کرد بايد ترجيح مي داد که افشاری و عطری بچه مسلمان بروند و حرف بزنند نه آن هايي که مثل تقي زاده ترجيحشان ناديده گرفتن تعلقات مذهبي جامعه است. جامعه ی ترکيه را ببينيد که به زور آتاتورک خط شان را هم عوض کرده اند که بشوند اروپايي اما خشکه مقدس هايشان از عربستان سعودی هم بدترند، اين سکولاريسم ترکي است که نه سر دارد نه ته
مي دانيد حامد کرزای ايران (منظورم آن لقب دست نشانده بودنش نيست بلکه منظورم رهبر حرکت های اصلاح طلبانه است) در همان ايران است. حتي ممکن است اهل عبا و عمامه هم باشد. اما افشاری و عطری دارند آن دعوای کرزای سکولار که اين بيرون کلي برايش سر و دست مي شکنند را به سود کرزای مذهبي تغيير مي دهند. البته اگر آقای شيرزاد به هر حال بعد از مجلس ششم چند وقتي بزنند به بازنشستگي سياسي و فقط نگاه کنند و گوش بدهند

نظرات

پست‌های پرطرفدار