خاطرات نشنيده، قسمت هشتم
آن اوايل جنگ که خيلی زندگی همهمان خانه بدوشی شده بود شبها میرفتيم توی بيابانهای اطراف اهواز که مثلأ در تيررس توپ و خمپاره نباشيم. صبح دوباره برمیگشتيم سر خانه و زندگیمان. يک چند وقت بعد اوضاع آنقدری خراب شد که در همان بيابانها هم در امان نبوديم. هر کسی فک و فاميلی داشت يا امکانش را داشت رفت شهرهای ديگر. يک عدهای هم رفته بودند شيراز که آب بسته بودند زيرشان که برگرديد برويد شهرتان.
ما هر سال ايام عيد، مثل همين حدودهای سال، در خرمشهر همهی کار و زندگیمان میشد پذيرايی کردن از فک و فاميل و دوستانی که از تهران میآمدند برای تعطيلات. امکان پذيرايی از همهشان را داشتيم و از آمدنشان اتفاقی نمیافتاد.
پدر و مادرم گفتند حالا که جنگ شده برويم خانهی يکی از همين فاميلهای دم عيد. به اين حساب که بلاخره بعد از اين همه سال يک کمی حالا به دادمان برسند.
ما پایمان را گذاشتيم خانهی يکیشان، ديديم حرف نامربوط است که دارد میبارد سرمان. خيلی ديگر فوق طاقتمان شده بود. پدرم و مادرم گفتند برمیگرديم اهواز. و برگشتيم. خيلیها همين حال و روز را داشتند که از سر همين کم لطفیها ترجيح دادند برگردند توی همان محيط جنگی و گاهی بزنند به بيابان که از حرف و نقل اين و آن در امان بمانند.
حالا که خاطرات دکتر حسين کردوانی را میشنوم ياد همان دوران میافتم. ياد رمان کوری ساراماگو افتادم که کورها در عالم کوری هم به همديگر رحم نمیکنند.
قسمت هشتم خاطرات دکتر حسين کردوانی را بشنويد.
ما هر سال ايام عيد، مثل همين حدودهای سال، در خرمشهر همهی کار و زندگیمان میشد پذيرايی کردن از فک و فاميل و دوستانی که از تهران میآمدند برای تعطيلات. امکان پذيرايی از همهشان را داشتيم و از آمدنشان اتفاقی نمیافتاد.
پدر و مادرم گفتند حالا که جنگ شده برويم خانهی يکی از همين فاميلهای دم عيد. به اين حساب که بلاخره بعد از اين همه سال يک کمی حالا به دادمان برسند.
ما پایمان را گذاشتيم خانهی يکیشان، ديديم حرف نامربوط است که دارد میبارد سرمان. خيلی ديگر فوق طاقتمان شده بود. پدرم و مادرم گفتند برمیگرديم اهواز. و برگشتيم. خيلیها همين حال و روز را داشتند که از سر همين کم لطفیها ترجيح دادند برگردند توی همان محيط جنگی و گاهی بزنند به بيابان که از حرف و نقل اين و آن در امان بمانند.
حالا که خاطرات دکتر حسين کردوانی را میشنوم ياد همان دوران میافتم. ياد رمان کوری ساراماگو افتادم که کورها در عالم کوری هم به همديگر رحم نمیکنند.
قسمت هشتم خاطرات دکتر حسين کردوانی را بشنويد.
تمام حقوق متن اين اثر به امير حسين کردوانی و حقوق تدوين آن به همايون خيری تعلق دارد
استفاده از اين اثر بدون اجازه ممنوع است
نظرات