از ميخ و سيخ و گردشگر

يک چايخانه و قهوه خانه‌ی خيلی خوش آب و رنگ در بريزبن هست که صاحبش يک اندونزيايی‌ست. اسم اين چای- قهوه خانه Bataviaست.

اگر يک روز لباس ميهمانی تن‌تان کنيد و خيلی به خودتان برسيد و برويد يک چای يا قهوه در Batavia بنوشيد قيمت خودتان هم دست‌تان می‌آيد چون همه چيز برچسب قيمت دارد، لاجرم خيلی که خوش تيپ کنيد شما را هم می‌گذارد برای فروش. حال و روز مغازه اين مدلی‌ست که در واقع شما وسط يک مغازه و روی صندلی‌هايی می‌نشينيد که هر آن ممکن است يکی بيايد و همان صندلی را بخرد.


از ميخ و سيخ چوبی گرفته تا سرويس خواب و در کنده کاری شده همه چيز توی مغازه هست و همه‌شان هم از محصولات اندونزی هستند. انواع چای و قهوه مدل اندونزيايی هم تا دلتان بخواند هست. منتها شيرينی‌هايش از همه جايی هستند که جنس‌شان جور بشود.


ديروز با يک جمعيتی رفتيم Batavia. چه چيزهايی خورديمش با مزه از آب درآمد.

من يک Chai Latte سفارش دادم با يک قطعه تارت ليمویی. آن که سفارش گرفت، رفت و آمد و گفت تارت نداريم ولی من به شما توصيه می‌کنم اين کيک را امتحان کنيد چون خيلی خوشمزه‌ست. اسم کيک را هم نفهميدم چيست فقط آلمانی بودنش را يادم مانده.

دشمن‌تان ببيند. يک تکه‌ی بزرگ کيک با شکر و دارچين با يک کاسه بستنی آورد گذاشت جلويم. آن طرف هم که چای لاته دارچينی داغ. يعنی اگر معده‌ام زبان داشت همه‌ی فک و فاميل‌هايم را به هم وصلت داده بود. اين هم عکس کيک و بستنی فوق الذکر:


حالا خنده‌ش مانده.

آقای مهندس که دو سه هفته‌ی گذشته خيلی درگير پايان نامه نوشتن بودند برای تمدد اعصاب سفارش چای سبز دادند. سه فنجان از اوناش. يعنی اگر همه‌ی پايان نامه‌های اهل دانشگاه‌شان را هم می‌نوشت با يک فنجان چای سبز ترتيب تمدد اعصابش داده می‌شد منتها ايشان برای محکم کاری سه تا فنجان زدند توی رگ. در نتيجه بعد از صرف چای دو کلمه بيشتر نمی‌توانست حرف بزند چون ممکن بود همه‌اش بريزد بيرون. احتمالأ تا سال آينده هم چای سبز نخورد.

اما خانم قلمچی و مخمل يک چيزی سفارش دادند که تا برسد به حد خوردن سه مرحله طی می‌کرد. اسمش را متوجه نشدم. يک چيزی مثل ميوه‌ی نرسيده‌ی کاج را بايد می‌انداختيد توی ليوان. بعد آب جوش را می‌ريختيد روی آن و می‌گذاشتيد بماند برای ده دوازه دقيقه.

آن اول مراسم که ميوه‌ی کاج را می‌انداختيد توی ليوان شکل و شمايل معجون اين طوری می‌شد:


بعد از مدتی که آب جوش اثر می‌کرد اين چيزی که خود خانم قلمچی عکسش را گرفته از آب درمی‌آمد:


مخمل فرمودند مزه‌ی گل گاوزبان می‌دهد.

خلاصه که اگر علاقمند بوديد يک چای- قهوه‌خانه‌ی اندونزيايی را ببينيد و يک هوا معجون‌ها عجيب و غريب را امتحان کنيد و در ضمن يک چرخی توی دنيای صنايع دستی اندونزی بزنيد يک سر برويد Batavia. ضمن اين که برای اين که متوجه بشويد چند مدل چای و قهوه در اندونزی هست به رديف پاکت‌ها و شيشه‌های چای و قهوه‌ی مغازه يک نگاهی بيندازيد.


من هر بار رفته‌ام Batavia پیش خودم فکر کرده‌ام که پر کردن يک مغازه از صنايع دستی ايران و انواعی از عرقيات سنتی ايرانی را فروختن سخت‌تر است يا کار اين اندونزيايی‌ها؟ بعد می‌بينم همين که اندونزيايی‌ها با همه‌ی ادا و اصول مسلمانی‌شان باز هم راه گردشگران خارجی را به کشورشان باز کرده‌اند و کاری به لباس و اعتقادات‌شان ندارند همين باعث شده که شناخته شده‌تر از ما باشند و مردم با رغبت بروند سراغ در و مغازه‌های‌شان. ما از بس که درهای کشورمان به روی مردم دنيا بسته‌ست و برای‌شان خط و نشان می‌کشيم فرصت کشف شدن‌مان را به ديگران نمی‌دهيم. آنوقت کار و کسب‌مان هم رونق نمی‌گيرد.

نظرات

پست‌های پرطرفدار