خاطرات نشنيده ... قسمت ششم و هفتم
از فرط زيادهروی در تبليغ برای اينکه مردم بروند در عمليات استشهادی ثبت نام کنند چشم خيلیها به واقعيات جنگ بسته مانده. يعنی تصورشان اين است که يا میکشند يا کشته میشوند و هر دو طرفه هم پيروزند. منتها اگر يک آدمی با دو تا تير ترکش تا آخر عمرش زمينگير بشود آنوقت اصولأ معلوم نيست آيا پيروزی هم در کار بوده يا نه. بخصوص اين که بعد از مدتی همين زمينگير شدن هم از چشم اهل تبليغ میافتد. گاهی فکر میکنم کسانی که برای عمليات استشهادی سر و دست میشکنند را بايد يک نوک پا ببرند توی اتاق عمل يک بيمارستان که ببينند اوضاعی که برايش تبليغ میکنند وقتی به ثمر مینشيند خيلی که خوب از آب دربيايد میرسد به اتاق عمل.
امروز بخش ششم و هفتم دستنوشتههای دکتر حسين کردوانی را دربارهی دوران جنگ میشنويد. بر خلاف هميشه اين بار مدت اين خاطرات بيشتر شده چون خود متن هم بيشتر بود و فکر کردم اگر همهی متن را نگذارم برای شنيدنتان ممکن است دنبال کردنش برایتان سخت باشد.
امروز بخش ششم و هفتم دستنوشتههای دکتر حسين کردوانی را دربارهی دوران جنگ میشنويد. بر خلاف هميشه اين بار مدت اين خاطرات بيشتر شده چون خود متن هم بيشتر بود و فکر کردم اگر همهی متن را نگذارم برای شنيدنتان ممکن است دنبال کردنش برایتان سخت باشد.
تمام حقوق متن اين اثر به امير حسين کردوانی و حقوق تدوين آن به همايون خيری تعلق دارد
استفاده از اين اثر بدون اجازه ممنوع است
نظرات