راديو زمانه و آن درونگرايي شرقي
اين چيزی را که مينويسم در واقع با نگراني مينويسم. نگراني از اين که سوء تفاهم ايجاد نکند. البته بگذاريد یک مقدمهای بنويسم که با پسزمينه هم آشنايتان کنم.
در همان دورهی پخش آزمايشي راديو زمانه برای مهدی جامي ايميل فرستادم که خوب است يک بخش علمي در راديو راه بيندازيد و اگر ميدانيد چنين چيزی وجود ندارد من ميتوانم کمک کنم برای راه افتادنش. یک پاسخي از او آمد که کار خوبيست و طرحت را بنويس. من هم نوشتم و فرستادم. بعد به نظرم آمد کمي خود راديو زمانه را بشنوم که نکند رسيده و نرسيده کار ناموجهي انجام بدهم که انجام ندادنش بهتر باشد. البته بعدأ هم تمايل اوليهی من برای همکاری با اظهار محبت مجدد او از طريق يکي از دوستان ديگرمان دنبال شد. بنابراين اين نوشتهام برای هيچ انتظاری نيست.
خوب حالا که تصور ميکنم ميدانم خودم ميخواهم چکار کنم اما يک انتقادی دارم که مثل عسس مرا بگير است. ننوشتنش هم اذيتم ميکند که شايد اين نوشته به کار بيايد. نگرانيام اين است که نگويند حالا که قرار است کمک کنم چرا منتقد شدهام. اميدوارم به اهل راديو زمانه برنخورد و بنای اين نوشته را به حسن نيت نويسندهاش بگذارند.
خوب اول اين که، مهدی جامي که مجری طرح راديو زمانه است سالها از سفر به ايران بازمانده بوده و حالا که به ايران سفر کرده و شگفت زده شده از هر چه ديده لابد اين را تأييد ميکند که حتي اگر سالي سه بار هم به ايران مسافرت کند اما هنوز تا وقتي نرود و همانجا با زندگي روزمره سر و کار پيدا نکند تصور درستي از زندگي فعلي در ايران پيدا نخواهد کرد. زندگي جوانهای ايراني را هم خيلي سختتر ميتواند بشناسد چون نسلي هستند که لباس سياه و علم و کتل گرداني ماه محرم را با موهای ژل زده با هم مخلوط کردهاند و همينشان هم برای همان ايران نشينها قابل تشخيص نيست که اينها چطور خودشان را ميان سنت و مد معلق نگه داشتهاند و منطقيست که برای کسي که مدتهای طولاني سير اين تحول را فقط خوانده و از نزديک نديده داستان باز مشکلتر ميشود. من که فکر ميکنم اينروزها شش ماه هم که بيرون از ايران باشيم از درک صحيح اتفاقات عاجز ميشويم و عمدهی حرفهايمان ميشوند گمانهزني.
بنابراين انتقاد اصليام اين است که راديو زمانه اصلأ با چه پيش فرضي ايران را در ذهن برنامهسازهايش تعريف کرده؟ برای رسانهی مدرني که تازه هم متولد شده ميبايست تعريفي از مخاطب بالقوهاش وجود داشته باشد. بي بي سي سالهاست دارد با مردم ايران حرف ميزند و از اين راه ميان او و مخاطبانش آشنايي وجود دارد با اين حال بي بي سي هم گاه دچار همين دور ماندن از جامعه ميشود که اگر مثلأ صادق صبا و سيروس علينژاد آدمهايي اين ضعف را پوشش ندهند آنوقت کار بي بي سي هم ابتر ميماند.
اما يک نکتهی ظريفتر- به زعم من- در اين ميان وجود دارد که محصول فکری مهدی جامي را از يک رسانهی نسبتأ مدرن به مجموعهی با کارکرد نامشخص تبديل کرده. راديو زمانه دارد يک رسانهی درونگرا ميشود. حقيقتش تبديل شده است. اين درونگرايي در اين دوره و زمانه به هيچ کار مخاطب ايرانياش که در داخل کشور زندگي ميکند نميخورد چون سيل توليدات رسانهای خارجي به داخل کشور دستکم جوانها را دارد بيشتر با فضای خارج آشنا ميکند. حالا اين که آن خارجي که فيلمها و شوهای تلويزيوني خارجي به مخاطب ايران نشستهشان نشان ميدهند چقدرش واقعيست جای حرف دارد اما سر و لباس جوانها را که تغيير داده!
داخليها خودشان دارند داخل را ميبينند و در آن زندگي ميکنند چرا بايد باز به راديويي گوش بدهند که خودشان را دارد بازگو ميکند؟
منظورم از درونگرايي اين است که راديو زمانه از اتفاقاتي که دارد در بيرون از ايران ميافتد و ايرانيهای وبلاگ نويس و غير وبلاگ نويس خارج نشسته ميتوانند لااقل خبر درست و درمانش، و نه لزومأ تفسيرش، را برای داخليها بازگو کنند غافل مانده است.
دنيای فعلي، و البته خارج از محدودهی جغرافيايي ايران، پر است از اتفاقات ديدني و شنيدني که کمبود اطلاع رساني از همين اتفاقات در داخل ايران دارد روز به روز جامعهی ايراني را بستهتر ميکند، و به نظر من، همين است که معنای خارج در بين جامعهی ايرانی محدود شده است به ظواهر و نه آن چيزی که پشت و پسلهی آن است.
تا جايي که راديو زمانه را شنيدهام زمانه دارد همان اتفاقات داخل ايران را بازپيرايي ميکند و دوباره به مخاطبان داخلياش برميگرداند. خارج نشينها کمتر در معرض اين اتفاق هستند چون در بين رسانهها و جامعهی خارجي محصورند. با اين حال اين درونگرايي راديو زمانه اثر خودش را در جمعهای ايرانيان خارج از کشور هم ميگذارد و آن وجه درونگرايانهی ايرانيشان را زنده نگه ميدارد. تشويقشان ميکند که ايزوله بمانند و از منظر يک جامعهی بسته با جامعهی دور و اطرافشان برخورد کنند.
راديو زمانه ميخواهد از وبلاگستان بياموزد اما بنايش را بر کشف دنيا از منظر چشم وبلاگ نويسهای ايراني پراکنده در دنيا نگذاشته. اسم نميآورم ولي ميدانيد چقدر بعضي از وبلاگ نويسها با کشف تازههای زندگي اطراف ما ايرانيها و رو در رو قرار دادنشان با همين زندگي حبس شده در سنتها، حرمتهای بيجا را شکستهاند. ميدانيد اين سنت شکني برای يک رسانهی ايراني که بتواند همينها را منعکس کند چقدر ميتواند با ارزش باشد؟ زمانه دارد همهی اين سنت شکني را اتو ميکشد و برای مخاطبش پخش ميکند. وبلاگها اين همه شسته و رفته، و مقيد در يک محتوای مشخص نيستند که راديو زمانه فعلأ خودش را اسير اين تقيدها کرده.
حتي پيش چشم من ظاهر وبسايت زمانه هم دارد آن تقيد را در يک چهار چوب خشک که آدم چيز تازهای اگر در آن هست آن را کشف نميکند ارائه ميکند. وبسايتش چابک نيست (نميدانم بايد برای اين مفهوم چه عبارت ديگری به جای چابک را به کار برد؟) و اين برخلاف اين همه رنگ و لعاب و حتي شيرينکاریهاييست که وبلاگ نويسها با ظاهر وبلاگهايشان ميکنند.
به نظرم راديو زمانه از همينها خاليست و دارد رفته رفته به يک رسانهی رسمي تبديل ميشود که با فاصله با مخاطبانش ارتباط برقرار ميکند. به تصور من، راديو زمانه اگر نوآور نباشد و بر همين منوال درونگرايي و تقيد بچرخد هرگز با رسانههای فعلي نميتواند رقابت کند. همهی عرفيگری رسانه ای را همين رسانههای فعلي داخلي و خارجي دارند با شدت پيگيری ميکنند.
يک نکتهی ديگر هم هست آن هم اين است که تا جايي که برنامههای راديو زمانه را شنيدهام محتوای برنامههايش برای مخاطبان داخلي همانهايي هستند که همين الان هم دارد شبانه روز از رسانههای داخلي پخش ميشوند. تازه که آنها دسترسيشان به مخاطب بيشتر از راديو زمانهست. دلم نميخواهد به صراحت بنويسم محتوای برنامهها نو نيستند و لااقل برای ايران نشينها همه را ميشود در کتابخانهها پيدا کرد يا از شبکههای بيشمار راديويي داخل شنيد و برای خارج نشينها هم همه را ميتوان از روی اينترنت خواند. آدم اگر وقت داشته باشد حرفهای نو در وبلاگها زياد است خوب زمانه بايد جای کمبود وقت وبگردی مخاطبانش را پر کند و تا جايي که ميتواند آنها را بياورد در متن خودش. ميشود پرسيد پس اين همه وبلاگ نويس داخل و خارج نشيني که هر کدامشان دنيا را به يک چشم متفاوت ميبينند به چه کار راديو زمانه آمدهاند؟
مثلأ، تا جايي که خواندهام- به اندازهی زماني که داشتهام- خبرهای راديو شبيه به محصولات خبری خبرگزاریها هستند و به هر کدام که گوش ميکنيد زبان خبرگزاریها را پيدا ميکنيد، هيچ وبلاگ نويسي به سختي و قطعيت خبرگزاریها حرف و خبرش را نمينويسد اما اين سبک نوشتاری- يا بگويم گفتاری- به راديويي که از وبلاگها ميخواهد بياموزد سرايت نکرده.
و آخر اين که، آن جوامع الحکايات معروف هم که پوستش را در رسانههای داخلي کندهاند حالا سر و کلهاش در راديو زمانه هم پيدا شده.
اميدوارم با اين نوشته باعث رنجش برنامهسازهای راديو زمانه نشده باشم. خوب ميدانم که راه انداختن يک رسانه کار سادهای نبوده و نيست و سپاسگزار اهل راديو زمانه هم هستم که دارند زحمت ميکشند برای کارشان. باور دارم که نميشود همهی مشکلاتش را يک شبه حل کرد اما به سختي هم باور دارم که زمانه بايد نوآور باشد و با اندازهی خودش کمک کند تا از اين درونگرايي مزمن شرقي بيرون بياييم.
در همان دورهی پخش آزمايشي راديو زمانه برای مهدی جامي ايميل فرستادم که خوب است يک بخش علمي در راديو راه بيندازيد و اگر ميدانيد چنين چيزی وجود ندارد من ميتوانم کمک کنم برای راه افتادنش. یک پاسخي از او آمد که کار خوبيست و طرحت را بنويس. من هم نوشتم و فرستادم. بعد به نظرم آمد کمي خود راديو زمانه را بشنوم که نکند رسيده و نرسيده کار ناموجهي انجام بدهم که انجام ندادنش بهتر باشد. البته بعدأ هم تمايل اوليهی من برای همکاری با اظهار محبت مجدد او از طريق يکي از دوستان ديگرمان دنبال شد. بنابراين اين نوشتهام برای هيچ انتظاری نيست.
خوب حالا که تصور ميکنم ميدانم خودم ميخواهم چکار کنم اما يک انتقادی دارم که مثل عسس مرا بگير است. ننوشتنش هم اذيتم ميکند که شايد اين نوشته به کار بيايد. نگرانيام اين است که نگويند حالا که قرار است کمک کنم چرا منتقد شدهام. اميدوارم به اهل راديو زمانه برنخورد و بنای اين نوشته را به حسن نيت نويسندهاش بگذارند.
خوب اول اين که، مهدی جامي که مجری طرح راديو زمانه است سالها از سفر به ايران بازمانده بوده و حالا که به ايران سفر کرده و شگفت زده شده از هر چه ديده لابد اين را تأييد ميکند که حتي اگر سالي سه بار هم به ايران مسافرت کند اما هنوز تا وقتي نرود و همانجا با زندگي روزمره سر و کار پيدا نکند تصور درستي از زندگي فعلي در ايران پيدا نخواهد کرد. زندگي جوانهای ايراني را هم خيلي سختتر ميتواند بشناسد چون نسلي هستند که لباس سياه و علم و کتل گرداني ماه محرم را با موهای ژل زده با هم مخلوط کردهاند و همينشان هم برای همان ايران نشينها قابل تشخيص نيست که اينها چطور خودشان را ميان سنت و مد معلق نگه داشتهاند و منطقيست که برای کسي که مدتهای طولاني سير اين تحول را فقط خوانده و از نزديک نديده داستان باز مشکلتر ميشود. من که فکر ميکنم اينروزها شش ماه هم که بيرون از ايران باشيم از درک صحيح اتفاقات عاجز ميشويم و عمدهی حرفهايمان ميشوند گمانهزني.
بنابراين انتقاد اصليام اين است که راديو زمانه اصلأ با چه پيش فرضي ايران را در ذهن برنامهسازهايش تعريف کرده؟ برای رسانهی مدرني که تازه هم متولد شده ميبايست تعريفي از مخاطب بالقوهاش وجود داشته باشد. بي بي سي سالهاست دارد با مردم ايران حرف ميزند و از اين راه ميان او و مخاطبانش آشنايي وجود دارد با اين حال بي بي سي هم گاه دچار همين دور ماندن از جامعه ميشود که اگر مثلأ صادق صبا و سيروس علينژاد آدمهايي اين ضعف را پوشش ندهند آنوقت کار بي بي سي هم ابتر ميماند.
اما يک نکتهی ظريفتر- به زعم من- در اين ميان وجود دارد که محصول فکری مهدی جامي را از يک رسانهی نسبتأ مدرن به مجموعهی با کارکرد نامشخص تبديل کرده. راديو زمانه دارد يک رسانهی درونگرا ميشود. حقيقتش تبديل شده است. اين درونگرايي در اين دوره و زمانه به هيچ کار مخاطب ايرانياش که در داخل کشور زندگي ميکند نميخورد چون سيل توليدات رسانهای خارجي به داخل کشور دستکم جوانها را دارد بيشتر با فضای خارج آشنا ميکند. حالا اين که آن خارجي که فيلمها و شوهای تلويزيوني خارجي به مخاطب ايران نشستهشان نشان ميدهند چقدرش واقعيست جای حرف دارد اما سر و لباس جوانها را که تغيير داده!
داخليها خودشان دارند داخل را ميبينند و در آن زندگي ميکنند چرا بايد باز به راديويي گوش بدهند که خودشان را دارد بازگو ميکند؟
منظورم از درونگرايي اين است که راديو زمانه از اتفاقاتي که دارد در بيرون از ايران ميافتد و ايرانيهای وبلاگ نويس و غير وبلاگ نويس خارج نشسته ميتوانند لااقل خبر درست و درمانش، و نه لزومأ تفسيرش، را برای داخليها بازگو کنند غافل مانده است.
دنيای فعلي، و البته خارج از محدودهی جغرافيايي ايران، پر است از اتفاقات ديدني و شنيدني که کمبود اطلاع رساني از همين اتفاقات در داخل ايران دارد روز به روز جامعهی ايراني را بستهتر ميکند، و به نظر من، همين است که معنای خارج در بين جامعهی ايرانی محدود شده است به ظواهر و نه آن چيزی که پشت و پسلهی آن است.
تا جايي که راديو زمانه را شنيدهام زمانه دارد همان اتفاقات داخل ايران را بازپيرايي ميکند و دوباره به مخاطبان داخلياش برميگرداند. خارج نشينها کمتر در معرض اين اتفاق هستند چون در بين رسانهها و جامعهی خارجي محصورند. با اين حال اين درونگرايي راديو زمانه اثر خودش را در جمعهای ايرانيان خارج از کشور هم ميگذارد و آن وجه درونگرايانهی ايرانيشان را زنده نگه ميدارد. تشويقشان ميکند که ايزوله بمانند و از منظر يک جامعهی بسته با جامعهی دور و اطرافشان برخورد کنند.
راديو زمانه ميخواهد از وبلاگستان بياموزد اما بنايش را بر کشف دنيا از منظر چشم وبلاگ نويسهای ايراني پراکنده در دنيا نگذاشته. اسم نميآورم ولي ميدانيد چقدر بعضي از وبلاگ نويسها با کشف تازههای زندگي اطراف ما ايرانيها و رو در رو قرار دادنشان با همين زندگي حبس شده در سنتها، حرمتهای بيجا را شکستهاند. ميدانيد اين سنت شکني برای يک رسانهی ايراني که بتواند همينها را منعکس کند چقدر ميتواند با ارزش باشد؟ زمانه دارد همهی اين سنت شکني را اتو ميکشد و برای مخاطبش پخش ميکند. وبلاگها اين همه شسته و رفته، و مقيد در يک محتوای مشخص نيستند که راديو زمانه فعلأ خودش را اسير اين تقيدها کرده.
حتي پيش چشم من ظاهر وبسايت زمانه هم دارد آن تقيد را در يک چهار چوب خشک که آدم چيز تازهای اگر در آن هست آن را کشف نميکند ارائه ميکند. وبسايتش چابک نيست (نميدانم بايد برای اين مفهوم چه عبارت ديگری به جای چابک را به کار برد؟) و اين برخلاف اين همه رنگ و لعاب و حتي شيرينکاریهاييست که وبلاگ نويسها با ظاهر وبلاگهايشان ميکنند.
به نظرم راديو زمانه از همينها خاليست و دارد رفته رفته به يک رسانهی رسمي تبديل ميشود که با فاصله با مخاطبانش ارتباط برقرار ميکند. به تصور من، راديو زمانه اگر نوآور نباشد و بر همين منوال درونگرايي و تقيد بچرخد هرگز با رسانههای فعلي نميتواند رقابت کند. همهی عرفيگری رسانه ای را همين رسانههای فعلي داخلي و خارجي دارند با شدت پيگيری ميکنند.
يک نکتهی ديگر هم هست آن هم اين است که تا جايي که برنامههای راديو زمانه را شنيدهام محتوای برنامههايش برای مخاطبان داخلي همانهايي هستند که همين الان هم دارد شبانه روز از رسانههای داخلي پخش ميشوند. تازه که آنها دسترسيشان به مخاطب بيشتر از راديو زمانهست. دلم نميخواهد به صراحت بنويسم محتوای برنامهها نو نيستند و لااقل برای ايران نشينها همه را ميشود در کتابخانهها پيدا کرد يا از شبکههای بيشمار راديويي داخل شنيد و برای خارج نشينها هم همه را ميتوان از روی اينترنت خواند. آدم اگر وقت داشته باشد حرفهای نو در وبلاگها زياد است خوب زمانه بايد جای کمبود وقت وبگردی مخاطبانش را پر کند و تا جايي که ميتواند آنها را بياورد در متن خودش. ميشود پرسيد پس اين همه وبلاگ نويس داخل و خارج نشيني که هر کدامشان دنيا را به يک چشم متفاوت ميبينند به چه کار راديو زمانه آمدهاند؟
مثلأ، تا جايي که خواندهام- به اندازهی زماني که داشتهام- خبرهای راديو شبيه به محصولات خبری خبرگزاریها هستند و به هر کدام که گوش ميکنيد زبان خبرگزاریها را پيدا ميکنيد، هيچ وبلاگ نويسي به سختي و قطعيت خبرگزاریها حرف و خبرش را نمينويسد اما اين سبک نوشتاری- يا بگويم گفتاری- به راديويي که از وبلاگها ميخواهد بياموزد سرايت نکرده.
و آخر اين که، آن جوامع الحکايات معروف هم که پوستش را در رسانههای داخلي کندهاند حالا سر و کلهاش در راديو زمانه هم پيدا شده.
اميدوارم با اين نوشته باعث رنجش برنامهسازهای راديو زمانه نشده باشم. خوب ميدانم که راه انداختن يک رسانه کار سادهای نبوده و نيست و سپاسگزار اهل راديو زمانه هم هستم که دارند زحمت ميکشند برای کارشان. باور دارم که نميشود همهی مشکلاتش را يک شبه حل کرد اما به سختي هم باور دارم که زمانه بايد نوآور باشد و با اندازهی خودش کمک کند تا از اين درونگرايي مزمن شرقي بيرون بياييم.
نظرات