استخر و مسابقه
من از بس که هر وقت اسم شنا کردن در استخر ميآيد ياد تمرين کردن و مسابقه دادن ميافتم اساسأ بلد نيستم چطور ميشود آدم برود توی استخر و مرتب به سبک تمرين کردن طول استخر را شنا نکند. واقعيتش اين است که هيچ جور ديگری از شنا کردن در استخر لذت نميبرم مگر اين که همان بساط تمرين کردن برقرار باشد. البته شنا کردن توی دريا به سبک تفريحي را بلدم.
خلاصه اين که زدهام به استخر دانشگاه و خوبياش اين است که داستانش مثل تمرين کردن است و خط کشي دارد و کلي لذت ميبرم. يک گرفتاری قديمي ديگری هم دارم که عبارت است از اين که در موقع راه رفتن و شنا کردن اگر ببينم يک نفر خوشش ميآيد مثلأ مسابقه بدهيم ديگر تحملم تمام ميشود و تا جانم دربيايد اهل رقابت کردن هستم. حالا گاهي عوضي هم از آب درميآيد و آن طرف مربوطه اصلأ دارد راه خودش را ميرود ولي من مدام با خودم و به اسم او مسابقه ميدهم.
ديروز توی خط کناریام يک دختری داشت شنا ميکرد و معلوم بود شناگر درست و حسابيست. آن مرض رقابت کردن من گل کرد و چون اين مرض خيلي زود خودش را نشان ميدهد تا ميافتاد به شنا کردن من هم راه ميافتادم و يک جوری که انگار نفس کش و اينها.
دست آخر آمد گفت مسابقه بدهيم؟ گفتم من الان يک ربع ساعت است دارم با تو مسابقه ميدهم حواست نيست. گفت حالا قرار ميگذاريم برای 5 تا 50 متر جدا جدا. گفتم اين ديگر خيلي پيشنهاد خوبيست. اما چرا 5 تا؟ گفت که اگر مساوی شديم بلاخره آن آخریاش برنده را معلوم کند. گفت موافقم.
آقا و خانمي که شما باشيد مسابقهای داديم که آن سرش ناپيدا. اولي و چهارمي را من بردم و دومي و سومي را او. خيلي حرص همديگر را درآورده بوديم. برای پنجمي مدت بيشتری استراحت کرديم و خلاصه شروع کرديم. با اختلاف دو تا دست ايشان بردند. آی من داشتم سرم را ميکوبيدم به ديوارهی استخر. او هم بيشتر نماند و رفت.
بعد از رفتنش به مناسبت مجازات باختنم دو تا طول 50 متری را همينطور که دستهايم را بالای آب گرفته بودم فقط با پا زدن رفتم و برگشتم. اين از آن مجازاتها بود که مربيمان گذاشته بود برای آنهايي که تنبلي ميکردند موقع تمرين.
خلاصه همين که گفتم اول. من اصلأ از استخر رفتن چيزی جز تمرين کردن و مسابقه دادن بلد نيستم.
خلاصه اين که زدهام به استخر دانشگاه و خوبياش اين است که داستانش مثل تمرين کردن است و خط کشي دارد و کلي لذت ميبرم. يک گرفتاری قديمي ديگری هم دارم که عبارت است از اين که در موقع راه رفتن و شنا کردن اگر ببينم يک نفر خوشش ميآيد مثلأ مسابقه بدهيم ديگر تحملم تمام ميشود و تا جانم دربيايد اهل رقابت کردن هستم. حالا گاهي عوضي هم از آب درميآيد و آن طرف مربوطه اصلأ دارد راه خودش را ميرود ولي من مدام با خودم و به اسم او مسابقه ميدهم.
ديروز توی خط کناریام يک دختری داشت شنا ميکرد و معلوم بود شناگر درست و حسابيست. آن مرض رقابت کردن من گل کرد و چون اين مرض خيلي زود خودش را نشان ميدهد تا ميافتاد به شنا کردن من هم راه ميافتادم و يک جوری که انگار نفس کش و اينها.
دست آخر آمد گفت مسابقه بدهيم؟ گفتم من الان يک ربع ساعت است دارم با تو مسابقه ميدهم حواست نيست. گفت حالا قرار ميگذاريم برای 5 تا 50 متر جدا جدا. گفتم اين ديگر خيلي پيشنهاد خوبيست. اما چرا 5 تا؟ گفت که اگر مساوی شديم بلاخره آن آخریاش برنده را معلوم کند. گفت موافقم.
آقا و خانمي که شما باشيد مسابقهای داديم که آن سرش ناپيدا. اولي و چهارمي را من بردم و دومي و سومي را او. خيلي حرص همديگر را درآورده بوديم. برای پنجمي مدت بيشتری استراحت کرديم و خلاصه شروع کرديم. با اختلاف دو تا دست ايشان بردند. آی من داشتم سرم را ميکوبيدم به ديوارهی استخر. او هم بيشتر نماند و رفت.
بعد از رفتنش به مناسبت مجازات باختنم دو تا طول 50 متری را همينطور که دستهايم را بالای آب گرفته بودم فقط با پا زدن رفتم و برگشتم. اين از آن مجازاتها بود که مربيمان گذاشته بود برای آنهايي که تنبلي ميکردند موقع تمرين.
خلاصه همين که گفتم اول. من اصلأ از استخر رفتن چيزی جز تمرين کردن و مسابقه دادن بلد نيستم.
نظرات