هفت روز هفته

روز اول. حقيقتش خيلی تأسف آور شده. اين دو قسمت از يک متن را بخوانيد: "ادعا می ‌کنند که فوتبال را آنها جهانی کرده ‌اند اما خودشان بجز یک بار در سال ۱۹۶۶ که تیمشان در زمین خودش الله بختکی قهرمان جام جهانی شد، همیشه شکست خورده‌ اند"، "البته چون بالاخره در این کشور زندگی می ‌کنم و حقوقم را انگلیسیها، ببخشید بریتانیاییها می‌ دهند همراه مردم شادی کردم تا ببینیم آقای ماری در چه مرحله‌ ای به آخر خط می‌ رسد" ... اين‌ها نوشته‌های افشين اميرزاده در سايت بی بی سی‌ست که گزارش مسابقات تنيس ويمبلدون را می‌نويسند. لابد آقای اميرزاده خبر ندارند که اسم اين کاری که دارند انجام می‌دهند ترويج راديکاليسم است و درست همانجايی دارند اين کار را انجام می‌دهند که دو سال پيش چند تا نسل دومی رفتند و توی اتوبوس و قطار بمبگذاری کردند که بگويند ما از اين جامعه نيستيم ... لابد ايشان خيلی بی‌خبرند از اتفاقات دور و برشان ... آقای اميرزاده واقعأ اگر يک انگليسی توی يک اداره‌ای توی ايران کار کند و بعد بردارد توی وبسايت رسمی همان اداره درباره‌ی ما همين حرف‌ها را بنويسد که حالا چون حقوقم را می‌دهند همراه‌شان هستم ولی اين‌ها که تمدن فلانقدر ساله دارند و کورش‌شان الله بختکی منشور حقوق بشر درست کرده اصلأ تروريست يا همين که شما نوشته‌ايد "هميشه شکست خورده‌اند" چه جوابی به او می‌دهيد؟ ... اين نوشته‌ی افشين اميرزاده درست شبيه به پخش سرود مرگ بر امريکای تلويزيون ايران بعد از مسابقه‌ی فوتبال ايران و امريکا بود، يک سر سوزن هم تفاوت ندارند با هم ... آدم متأسف می‌شود که رسانه‌هايی که ما ايرانی‌ها اداره‌شان می‌کنيم هر جای دنيا که باشند کارکردشان يک جور از آب درمي‌آيد.

روز دوم. آمدم بنويسم افتضاح‌تر از انتخابات زيمبابوه وجود ندارد ديدم اتفاقأ خيلی هم وجود دارد. بلاخره ما ملت خودمان يک پا موش آزمايشگاهی انتخابات شده‌ايم. منتهای مراتب نمی‌شود کار زيرکانه‌ی مورگان چانگيرای را ناديده گرفت و اين همان کاری‌ست که ما ملت آزمايشگاهی هر چقدر که زور زديم کسی از اهل اصلاح طلبی گوشش بدهکار حرف‌مان نشد. شايد بشود گفت تفاوت زيمبابوه و اوضاع ما در همين نکته‌ی انتخاباتی‌ست که رقيب رابرت موگابه به همه‌ی تهديدهای حاميان موگابه وقتی نتوانست دولت را به برگزاری انتخابات بدون تقلب وادار کند حاضر به مشروعيت بخشيدن به انتخابات نشد. حالا البته اسمش را که زور زورکی گذاشته‌ بودند توی اوراق انتخاباتی. منظورم اين است که با همه‌ی گندکاری‌هايی که در دولت زيمبابوه رخ می‌دهد اما هنوز می‌شود فهميد هيئت حاکمه آنقدر يک دست نيستند و رقبا فکر نمی‌کنند که بايد به نظام رأی بدهند و فرقی ندارد که چه کسی رئيس جمهور می‌شود. اين درست بر خلاف اوضاع ماست که حتی اصلاح طلبان هم ذيل نظام هستند ولو که نظام متقلب باشد. يعنی مشروعيت موگابه که خودش يکی از رهبران استقلال اين کشور بود با برگزاری انتخابات ناسالم از دست می‌رود و رقيب او هم تبليغ نمی‌کند که بياييد به نظام رأی بدهيد. اين همان حرفی‌ست که اصلاح طلبان ايران برنمی‌تابند و همين هم هست که آدم با خيال راحت می‌تواند بگويد اين‌ها اصولأ اصلاح طلبان حکومتی هستند و ارتقاء سطح زندگی مردم اصولأ جزو فرعيات اعتقادی‌شان است. اين‌ها هم که برسند به دولت باز همان کارهايی را می‌کنند که گروه مقابل‌شان می‌کنند. اين تفاوت بزرگ زيمبابوه‌ با جمهوری اسلامی‌ست. يعنی انصافأ گاهی آدم فکر می‌کند اوضاع زيمبابوه بهتر است. لااقل رقبا اگر بهشان ظلم می‌شود می‌توانند انتخابات را تحريم کنند. اين را یگذاريد کنار شعار خاتمی که گفته بود با نشاط و مظلوميت می‌رويم پای صندوق‌های رأی. جوک خفن انتخاباتی که می‌گن يعنی همين ... بابا حرارت انتخاباتی ... بابا اند پارادوکس.

روز سوم. روز چهارشنبه پنجم تيرماه 1387 حوزه حوادث گروه اجتماعی خبرگزاری فارس خبری با شماره 8704051120 منتشر کرد که مربوط می‌شد به شجاعت يک سرباز وظيفه در نجات جان يک دختر 16 ساله. اما خبر را که می‌خوانيد متوجه می‌شويد يک داستان خنده‌دار ديگری توی اين خبر هست و ايضأ که متوجه مي‌شويد چقدر اوضاع جامعه شده است کلاف در هم پيچيده. يعنی هر طرفش را که می‌گيريد به نتايج عجيب می‌رسيد. داستان خنده‌دارش اين قرار است که يک خودرو پرشيا با سه سرنشين زن در حال عبور از خيابان قزوين بوده و در جهت خلاف خيابان حرکت می‌کرده. اين اتفاق همزمان شده با عبور بازپرس شعبه‌ی دوم دادسرای امور جنايی تهران از همان خيابان. خبر می‌گويد، بازپرس بر اساس اختيارات خود اقدام به صدور دستور توقف و برگه‌ی جريمه برای خودرو می‌کند. همين يک جمله را که بکاويم معلوم می‌شود رانندگی در خلاف جهت خيابان به عنوان امور جنايی شناخته می‌شود و بازپرس امور جنايی می‌تواند راسأ دستور توقف بدهد و برگه‌ی جريمه صادر کند. آخر چطور ممکن است بازپرس امور جنايی در زمينه‌ی امور راهنمايی و رانندگی هم بتواند برگه‌ی جريمه صادر کند؟ يعنی همه‌ی کسانی که در امور قضايی فعاليت دارند بنا به تشخيص خودشان و در هر شرايطی می‌توانند مردم را جريمه کنند؟ خوب همين را بگيريد برويد جلو آنوقت متوجه مي‌شويد چرا دستگاه قضايي ايراد دارد. يادتان هست يک وقتي نوشته بودم داريوش مهرجويی در فيلم ميهمان مامان يک طنز بی بديل گذاشته بود؟ يک افسر وظيفه‌ی نيروی هوايی در ميانه‌ی يک بزن بزن خانگی نقشش عوض شد و تبديل شد به يک پليس. درست همين اتفاقی که الان خبرگزاری فارس خبرش را منتشر کرده که بازپرس جنايی مردم را بابت خلاف رانندگی جريمه می‌کند. خوب تعجیی ندارد که يک قاضی برود حکم سنگساری را خودش صادر کرده اجرا کند، خاطرتان که هست؟

روز چهارم. وزير پليس ايالت نيو ساوث ولز، که مرکز آن سيدنی‌ست، اعلام کرده که از سياست جديد استخدام نيروی پليس در اين ايالت بر مبنای سابقه‌ی چند فرهنگی متقاضی‌ست، يعنی منبعد مهاجران برای استخدام در اداره‌ی پليس اولويت بيشتری دارند. علت اين سياستگزاری جديد در رشد جرايم مرتبط با مليت‌هاست که باعث شده بعضی از انواع جرايم در مهاجران با مليت يکسان افزايش پيدا کند. همين هم شده که در شهر سيدنی که اولين شهر استراليا به لحاظ بزرگی و جمعيت ا‌ست نيروهای پليس استراليايی گاهی خودشان از سر ناآشنايی با فرهنگ آدم‌ها مظنون‌ به جرم خرابی‌ بيشتری به بار بياورند. البته با باز کردن راه استخدام مهاجران در تشکيلات پليس می‌خواهند از بروز جرم هم پيشگيری کنند چون نيروی پليس منبعد به طور مستقيم می‌تواند از خود جوامع مهاجر اطلاعات کسب کند و اين به پيگيری آسان‌تر جرايم کمک می‌کند. منتهای مراتب تشکيلات پليس استراليا با يک مشکل ديگری هم روبروست که عبارت است از فساد پليس و سابقه‌ی بد آن در کشورهای جهان سومی. فی‌الواقع پديده‌ی پليس وظيفه نشناس يا رشوه بگير در کشورهای جهان سوم خيلی شايع است و کافی‌ست که مهاجران با همين پيشزمينه وارد تشکيلات پليس بشوند، طبيعتأ کار پليس استراليا تمام است. همين هم شده که شرايط استخدام نيروی پليس برای مهاجران نسل دوم آسان‌تر است. حالا وزير پليس اعلام کرده که انتظار دارد تشکيلات پليس‌ شامل افرادی از 76 کشور مختلف باشد. حالا البته مدل 72 ملتی‌اش که ما ايرانی‌ها سابقه‌اش را داريم همه‌اش جنگ و بزن بزن بوده، واويلاست که بشوند 76 ملتی.

روز پنجم. ابطحی نوشته که حرف‌های احمدی نژاد در بين اهل حوزه يا بعضی از حوزويان خاص درباره‌ی طرح‌های ربودنش با اين تصور همراه است که روحانیون به خاطر باورهای دینی از این خبرها راضی می‌شوند. ايشان يادشان رفته که بزرگان همين حوزه‌ها خودشان درباره‌ی انتخاب نمايندگان و ليست‌شان که توسط امام زمان امضاء شده بود قبلأ بند را آب داده بودند. بابای خود ابطحی هم از جمله يکی از همان حوزوی‌ها. اين که احمدی نژاد از اين حرف‌ها می‌زند تصادفأ بر اساس همان حرف قبلی‌اش است که به يک جمعی از حوزوی‌ها گفته بود ما حرف شما را باور کرديم. هيچ چاقويی دسته‌ی خودش را نمی‌برد.

روز ششم. انور ابراهيم معاون سابق نخست وزير مالزی در دوره‌ی ماهاتير محمد که در سال 1998 با اتهام جنسی به زندان افتاده بود دوباره متهم به سوء استفاده‌ی جنسی از يک پسر 23 ساله شده. خود انور ابراهيم اتهامش را رد کرده و گفته اين اتهام به خاطر بازگشت دوباره‌ی او به کارهای سياسی‌ست. پليس می‌گويد يک پسر 23 ساله که از طرفداران سياسی انور ابراهيم است بر عليه او اعلام جرم کرده و به همين است که تحقيقات در اين زمينه شروع شده. حرف‌های انور ابراهيم تا حدود زيادی برای مردم قابل قبول است چون بار اولی که انور ابراهيم متهم به سوء استفاده جنسی شد وقتی او را به دادگاه آوردند تمام دور يکی از چشم‌هايش از زور کتک خوردن در زندان به کل سياه شده بود، عکسی که از او منتشر شد در همه جای دنيا ديده شد و از آن به بعد بود که کمتر دولتی حاضر شد محکوميت انور ابراهيم را بپذيرد. اتفاقأ برعکس هم شد و مثلأ بلافاصله بعد از آزاد شدنش به دعوت دولت آلمان برای معالجه به آن کشور رفت و دو سال پيش هم به عنوان سخنران ويژه‌ی کنفرانس جهانی شکسپير به استراليا دعوت شد. در انتخابات پارلمانی اخير مالزی حزب انور ابراهيم که به نام حزب کاديلان شناخته می‌شود توانست تعداد زيادی از کرسی‌های مجلس را به دست بيآورد و اين اتفاق برای عبدالله بداوی نخست وزير فعلی مالزی چندان هم خوشايند نبود. مقامات حزب کاديلان می‌گويند پسری که از انور ابراهيم شکايت کرده توسط پليس شکنجه شده تا بپذيرد بر عليه ابراهيم شکايت کند. خيلی خيلی عجيب است که در کشورهای با حکومت‌های اسلامی هر بار می‌خواهند يک آدمی را متهم کنند صاف می‌روند موارد اتهامی را توی رختخوابش جاسازی می‌کنند. هنری‌ست واقعأ! .... بابا کشتيد خودتون رو، ... عبادت به جز خدمت خلق نيست ... خوب خيلی می‌خواهيد عبادت کنيد انصافأ شغل‌شان را عوض کنيد، وجدانأ بيشتر از اين به بشريت خدمت می‌کنيد، ترافيک هم کم ميشه در ضمن.

و روز هفتم. اين آخری يک عکس ببينيد از يک گروه موسيقی سه نفره که اسم‌شان Stiletto Sisters هست و موسيقی‌شان به سبک کولی‌ها‌ست و از روسيه تا اروپای شرقی و تا امريکای لاتين هر چه موسيقی کولی‌هاست را اجرا می‌کنند. اينجانب و چند نفر ديگر ساعت 11 شب جلوی همين صحنه‌ای که اين سه تا نوازنده در حال نواختن بودند يک دل سير خودمان را تکانديم. به دوتای‌مان هم در اثر خوش تکانی دو تا از سی دی‌های‌شان را هديه کردند. گفتم يک کمی علائق زندگی واقعی اينجانب را هم ببينيد.

نظرات

پست‌های پرطرفدار