نويسنده ميهمان: حورا دلاوری
همایون عزیز خیلی ممنون که مطلب قبلیام رو در وبلاگت قرار دادی. راستش کلی ذوقمرگ شدم وقتی دیدم که خاطره ساده من 7 تا کامنت داشت.
یکی از کامنتها این بود "دلم مي خواهد كه يك بار همه با هم فكر كنيم كه چرا از ايران فقط نكات و خاطرات منفي و تلخ را به ياد میآوريم" من نمیدونم این دوستی که کامنت گذاشته ایران زندگی می کنه یا اونم مثل ما مهاجرت کرده ولی میخواستم به این دوست عزیز و تمام دوستهای عزیزی که هنوز تو ایران هستن بگم که اتفاقأ این مسئله کاملا بر عکسه. تازه وقتی از ایران دور میشی تمام بدیهاش رو فراموش میکنی و به یاد خوبیهاش توی غربت زندگی میکنی.
من توی این سه سال و نیم صبحی نیست که از خواب پا نشم که شب قبلش خواب ایران و دوستها و فامیل رو ندیده باشم. نمیخوام فیلم هندی بسازم ولی این واقعیت داره. هر جای این مملکت که میریم به دنبال تشابهاتش با ایران میگردیم. به عنوان مثال وقتی که من دو سال پیش برای تعطیلات سال نو به ملبورن رفته بودم دوستان از این شهر میپرسیدن و من میگفتم "شهر فوق العاده قشنگیه، کپی تهرانه" در صورتی که تهران کجا و ملبورن کجا؟ تنها شباهتش با تهران درختهای چنارش هست، و اینکه هواش نسبت به بریزبین خشک تره و به هوای خشک تهران نزدیکتره.
حالا واقعا میخوام یکی از خوبیهای زندگی و کار توی ایران رو بگم که اینجا برای من یکی از بزرگترین معضلاته.
من زمانی که از دانشگاه فارغ التحصیل شدم توی یک شرکت خصوصی کار پیدا کردم که سیستمهای اطلاعاتی سازمان زیبا سازی شهرداری تهران رو نوشته بود و زمانی که من استخدام شدم مشغول راه اندازی این سیستمها بودند. بعد از یک سال در شرکت لبنیات پاک استخدام شدم و تا قبل از آمدنم به اینجا توی پاک بودم. شرکت پاک توی جاده قدیم کرج واقع است با 1200 کارمند (این آمار مربوط به سال 1383 است) که ازاین تعداد کلأ 10 تا کارمند خانم داشت. این ها رو گفتم تا مقایسهای کرده باشم با شرایط کار الانم.
من الان در یکی از معتبرترین داشگاه های استرالیا کار می کنم با 6400 کارمند که ازاین تعداد 3600 نفر خانم هستند یعنی بیش از 50 درصد. تمام این عدد و رقمها رو گفتم گه بگم "بابا به خدا توی ایران به عنوان یک زن که کار تکنیکی می کرد روی من بیشتر حساب میکردن" با اینکه اینجا کلی قانون و مجازات در مورد تبعیض جنسیتی دارند که یکیش هم توی ایران پیدا نمی شه اما این تبعیض جنسیتی وجود داره هر چند کاملا پنهان و پوشیده.
من میبینم که مشتریهای واحد ما که اکثرا کارمندهای دانشگاه هستند اعتماد بیشتری به کار همکار مرد من دارند. اکثر درخواستها و تلفنها و ایمیلها به همکار مرد من فرستاده میشه. این به خاطر این نیست که من مهارت کمتری در کارم دارم برای اثبات این حرفم همین کافيه که اکتبر سال پیش من برنده جایزه نوآوری در کار از طرف رییس دانشگاه شدم. اینها فقط به خاطر اینه که هنوز در استرالیا جا نیافتاده که یک زن میتونه به خوبی یک مرد کار تکنیکی بکنه و به این که میگم کاملا اعتقاد دارم.
ترم پیش سر کلاس مدیریت پروژه های تکنولوزی داده این بحث را مطرح کردم و میتونم بگم تمام خانمهای شاغل سر کلاس با من هم عقیده بودند.
چند روز پیش این بحث را برای چندمین بار با همسرم مطرح کردم که دیگه اینجا خسته شدم از بس که برای اثبات قابلیتهام به دیگران تلاش کردم در حالیکه توی ایران توی محیط کارخانه کار میکردم و اگر هم تبعیضی بود آشکار و علنی بود و وقتی چیزی آشکار باشه می تونی بهش اعتراض کنی در صورتی که اعتراض به مورد مخفی و پوشیده خیلی سخت هست.
همسرم توضیحی برای این مسئله داشت که به نظرم کاملا منطقی اومد. اینجا در استرالیا اکثر قریب به اتفاق دانشجوها خارجی هستند. آن دستهای هم که استرالیایی هستند تعداد بسیار اندکی تمایل به رشتههای مهندسی دارند. حالا از این تعداد کم تعداد بسیار کمتری خانم هستند. سال گذشته سمیناری برگزار کردن برای بررسی اینکه چرا دخترها تمایلی به رشتههای مهندسی (بخصوص کامپیوتر) ندارند، در صورتی که توی ایران بیش از 50 درصد دانشجوها دختر هستند و طبق عرف جامعه هم که مدرک یعنی یا پزشکی یا مهندسی. پس به همان تعدادی که مهندس آقا سر کار حاضر خواهد شد مهندس خانم هم حضور خواهد داشت و اینجاست که این اختلاف قابلیت کاری از نظر جنسیتی کمتر میشه.
من خیلی دوست دارم نظر بقیه دوستان رو هم در این مورد بدونم.
ولی آی ایران همه چیزت هم بد نیست به خدا ... کاشکی یه ذره بهتر بودی تا ما همون جا میموندیم ...، حداقل هر وقت بیقانونی میدیدیم میگفتیم "ایرانه دیگه ....".
یکی از کامنتها این بود "دلم مي خواهد كه يك بار همه با هم فكر كنيم كه چرا از ايران فقط نكات و خاطرات منفي و تلخ را به ياد میآوريم" من نمیدونم این دوستی که کامنت گذاشته ایران زندگی می کنه یا اونم مثل ما مهاجرت کرده ولی میخواستم به این دوست عزیز و تمام دوستهای عزیزی که هنوز تو ایران هستن بگم که اتفاقأ این مسئله کاملا بر عکسه. تازه وقتی از ایران دور میشی تمام بدیهاش رو فراموش میکنی و به یاد خوبیهاش توی غربت زندگی میکنی.
من توی این سه سال و نیم صبحی نیست که از خواب پا نشم که شب قبلش خواب ایران و دوستها و فامیل رو ندیده باشم. نمیخوام فیلم هندی بسازم ولی این واقعیت داره. هر جای این مملکت که میریم به دنبال تشابهاتش با ایران میگردیم. به عنوان مثال وقتی که من دو سال پیش برای تعطیلات سال نو به ملبورن رفته بودم دوستان از این شهر میپرسیدن و من میگفتم "شهر فوق العاده قشنگیه، کپی تهرانه" در صورتی که تهران کجا و ملبورن کجا؟ تنها شباهتش با تهران درختهای چنارش هست، و اینکه هواش نسبت به بریزبین خشک تره و به هوای خشک تهران نزدیکتره.
حالا واقعا میخوام یکی از خوبیهای زندگی و کار توی ایران رو بگم که اینجا برای من یکی از بزرگترین معضلاته.
من زمانی که از دانشگاه فارغ التحصیل شدم توی یک شرکت خصوصی کار پیدا کردم که سیستمهای اطلاعاتی سازمان زیبا سازی شهرداری تهران رو نوشته بود و زمانی که من استخدام شدم مشغول راه اندازی این سیستمها بودند. بعد از یک سال در شرکت لبنیات پاک استخدام شدم و تا قبل از آمدنم به اینجا توی پاک بودم. شرکت پاک توی جاده قدیم کرج واقع است با 1200 کارمند (این آمار مربوط به سال 1383 است) که ازاین تعداد کلأ 10 تا کارمند خانم داشت. این ها رو گفتم تا مقایسهای کرده باشم با شرایط کار الانم.
من الان در یکی از معتبرترین داشگاه های استرالیا کار می کنم با 6400 کارمند که ازاین تعداد 3600 نفر خانم هستند یعنی بیش از 50 درصد. تمام این عدد و رقمها رو گفتم گه بگم "بابا به خدا توی ایران به عنوان یک زن که کار تکنیکی می کرد روی من بیشتر حساب میکردن" با اینکه اینجا کلی قانون و مجازات در مورد تبعیض جنسیتی دارند که یکیش هم توی ایران پیدا نمی شه اما این تبعیض جنسیتی وجود داره هر چند کاملا پنهان و پوشیده.
من میبینم که مشتریهای واحد ما که اکثرا کارمندهای دانشگاه هستند اعتماد بیشتری به کار همکار مرد من دارند. اکثر درخواستها و تلفنها و ایمیلها به همکار مرد من فرستاده میشه. این به خاطر این نیست که من مهارت کمتری در کارم دارم برای اثبات این حرفم همین کافيه که اکتبر سال پیش من برنده جایزه نوآوری در کار از طرف رییس دانشگاه شدم. اینها فقط به خاطر اینه که هنوز در استرالیا جا نیافتاده که یک زن میتونه به خوبی یک مرد کار تکنیکی بکنه و به این که میگم کاملا اعتقاد دارم.
ترم پیش سر کلاس مدیریت پروژه های تکنولوزی داده این بحث را مطرح کردم و میتونم بگم تمام خانمهای شاغل سر کلاس با من هم عقیده بودند.
چند روز پیش این بحث را برای چندمین بار با همسرم مطرح کردم که دیگه اینجا خسته شدم از بس که برای اثبات قابلیتهام به دیگران تلاش کردم در حالیکه توی ایران توی محیط کارخانه کار میکردم و اگر هم تبعیضی بود آشکار و علنی بود و وقتی چیزی آشکار باشه می تونی بهش اعتراض کنی در صورتی که اعتراض به مورد مخفی و پوشیده خیلی سخت هست.
همسرم توضیحی برای این مسئله داشت که به نظرم کاملا منطقی اومد. اینجا در استرالیا اکثر قریب به اتفاق دانشجوها خارجی هستند. آن دستهای هم که استرالیایی هستند تعداد بسیار اندکی تمایل به رشتههای مهندسی دارند. حالا از این تعداد کم تعداد بسیار کمتری خانم هستند. سال گذشته سمیناری برگزار کردن برای بررسی اینکه چرا دخترها تمایلی به رشتههای مهندسی (بخصوص کامپیوتر) ندارند، در صورتی که توی ایران بیش از 50 درصد دانشجوها دختر هستند و طبق عرف جامعه هم که مدرک یعنی یا پزشکی یا مهندسی. پس به همان تعدادی که مهندس آقا سر کار حاضر خواهد شد مهندس خانم هم حضور خواهد داشت و اینجاست که این اختلاف قابلیت کاری از نظر جنسیتی کمتر میشه.
من خیلی دوست دارم نظر بقیه دوستان رو هم در این مورد بدونم.
ولی آی ایران همه چیزت هم بد نیست به خدا ... کاشکی یه ذره بهتر بودی تا ما همون جا میموندیم ...، حداقل هر وقت بیقانونی میدیدیم میگفتیم "ایرانه دیگه ....".
****************
پ.ن:
همایون عزیز اگر امکان داره این متن را به عنوان جواب به دوستانی که برای مطلب چاپ شده کامنت گذاشتهاند اضافه کنید.
من منکر این نیستم که شرایط زندگی و کار در استرالیا به مراتب بهتر از ایران است اگر غیر از این باشد مطمئن باشید من اولین کسی خواهم بود که چمدان به دست به مقصد تهران سوار هواپیمایی ایران ایر میشوم.
حرف من این است که با وجود تمام قوانین سخت گیرانه و شعارهای ضد تبعیض جنسیتی این تفاوتها هنوز در محیطهای کاری استرالیا به صورت کاملا پنهان و پوشیده دیده میشود. و نکته اصلی من این است که چون این تبعیض پنهان است به هیچ عنوان نمیتوانید به این مسئله اعتراض کنید. هیچ کس علنی به شما نمیگوید که این پروزه را به شما نمیدهم چون به کار یک زن به اندازه کار یک مرد اطمینان ندارم. بلکه از همان ابتدا شما از تمام جلسات مربوط به آن پروزه حذف میشوید.
کاملا به یاد دارم زمانی که در پاک کار میکردم کیبرد کامپیوتر رییس صادرات شرکت خراب شد از من خواستند که سری به اتاق ایشان بزنم. وقتی دیدم که مشکل از کیبرد است پیچ گوشتی به دست گرفتم تا کیبرد را باز کنم. این آقای رییس که اتفاقا تحصیل کرده آمریکا هم بود با لحن شوخی گفت: "اوه اوه باید از خانمی که پیچ گوشتی دستش می گیرد ترسید" من این مسئله را به رئیسم گزارش دادم و ایشان هم به این آقا تذکر دادند و بعد از این هیچ وقت چنین مسئله ای دیگر تکرار نشد. پس چون این آقا باور درونیاش را واضح به من بیان کرد من توانستم به آن اعتراض کنم و به اعتراض من هم ترتیب اثر داده شد ولی اینجا در استرالیا چون هیچ کس باور درونی خودش را نسبت به کار یک زن نمیتواند ابراز کند (که خود این یک مسئله مثبت است) پس از طریق دیگر وارد میشود مثلا اصلا کار را به شما نمیدهد یا حتی اگر کار در دست شماست برای پیگیری با همکار مذکر شما تماس می گیرد.
خب شما چگونه میتوانید به این مسئله اعتراض کنید؟
نظرات