هفت روز هفته

روز اول. رياست لاريجانی بر مجلس خيلی هم معنايش کودتای داخلی مثلأ اصولگريان نيست، به نظر من. بيشتر به تغيير تاکتيک شباهت دارد. چرايش اين است که محافظه‌کاران بعد از ختم به خير شدن انفعال اصلاح‌طلبان که با تلاش مجدانه و فعالانه‌ی خود حضرات اطلاح‌طلب انجام شد بلاخره با مانع جدی عدم شرکت مردم در هر نوع انتخاباتی در آينده روبرو هستند. در واقع مي‌دانند که مردم حالا ديگر افتاده‌اند توی همان دور باطل قبل از دوم خرداد که متوجه شده‌ بودند که رأی دادن و ندادن‌شان خيلي فرقی در امور انتخاباتی ندارد چون همه مثل هم هستند. برای همين هم از حالا دارند زمينه‌های رقابت انتخاباتي را فراهم مي‌کنند که مردم تا زمان انتخابات بلاخره يک تفاوت‌های نمايشي را به عنوان واقعيت قبول کنند. اين که اين تفاوت‌ها اصولأ نمايشی‌ست مربوط می‌شود به اين که قدرت واقعی در دست بازيگران جلوی صحنه نيست و در نتيجه حرف‌های اين بازيگران هم همانی‌ست که از کوزه‌ی هيچ کاره بودن‌شان به بيرون مي‌تراود. در مورد لاريجانی هم آدم به دوران رياستش بر صدا و سيما که نگاه مي‌کند يادش مي‌افتد که چقدر از انتظارات و توقعات رسانه‌ای در دوران او اصولأ به جايي نرسيدند. في‌الواقع لاريجانی خيلی هم مدير کارآمدی نيست و بيشتر به بلاتکليف‌ها شباهت دارد چون همزمان هم از شجريان دعوت مي‌کند و هم مجوز پخش برنامه‌ی هويت را صادر مي‌کند. خلاصه که از اين آمدن و رفتن‌ها در انتها آش دهان سوزی حاصل نخواهد شد و مثلأ شهر در امن و امان است آسوده بخوابيد.

روز دوم. ملکه‌ی انگليس که همين روزها بايد مجلس نامزدی نوه‌اش، ويليام، را برگزار کند اعلام کرده که تا وقتي عروس جديد کار تمام وقت نداشته باشد خبری از نامزدی‌ نيست. کيتی ميدلتون، عروس 25 ساله جديد هم اعلام کرده که فعلأ در فکر کاری غير از عکاسي نيست هرچند دارد در شرکت پدرش که مقاطعه‌کار شرکت پست است کار مي‌کند. ظاهرأ بعد از دايانا هنوز دربار انگليس گرفتار اين است که رابطه‌اش با مردم بهبود پيدا نکرده و اگر عروس جديد که به هر حال عروس دايانا هم محسوب می‌شود نتواند تجربه‌ی زندگی با مردم را داشته باشد آنوقت دربار که امورش به طور روزمره مورد اعتراض مردم است بايد منتظر نسل بعدی‌ شاهزادگان بشود تا ميانداری کنند و مردم به دربار روی خوش نشان بدهند.

روز سوم. نيروهای استراليايی از عراق دارند برمی‌گردند و ليبرال‌ها که حزب مخالف دولت در مجلس هستند به بازگشت همه‌ی نيروها معترضند. می‌گويند بايد بخشی از نيروهای آموزشی را در عراق باقی گذاشت تا به بازسازی ارتش اين کشور کمک کنند. مشکل دولت، البته در ظاهر، در اين است که نمی‌داند به مردم بگويد تا چه وقت نيروهای استراليايی بايد در عراق بمانند چون هيچ کس ديگری هم نمی‌داند، و همين است که تصميم گرفته به فکر خروج آن‌ها باشد. منتهای مراتب من فکر می‌کنم نيروهای استراليايی دارند می‌آيند تا آماده‌ی يک کار ديگری بشوند. خيلی محتمل به نظرم می‌رسد که باز دوباره آن‌ها را برگردانند به خاورميانه و نزديکی‌های خليج فارس. اين را از روی حرف‌های کوين راد، نخست وزير، که گفته بود به دنبال راهی هستيم که احمدی نژاد را تحت عنوان جرايم حقوق بشری تحت تعقيب قرار بدهيم. اين حرف هنوز که هنوز است دارد بازخورد رسانه‌ای می‌گيرد و خيلی طبيعی‌ست که نخست وزير يک مملکت نمی‌تواند حرفی بزند که پشتوانه‌ی سياسی نداشته باشد. با اين ترتيب احتمال دارد نيروهای استراليايی برای مدت کوتاهی برگردند و دوباره برای يک مأموريت ديگر راهی بشوند تا مردم را در اين فاصله قانع کنند برای مأموريت‌ بعدی.

روز چهارم. اين وضع افزايش قيمت مواد غذايی در دنيا و در عين حال کمبود مواد غذايی در کشورهای فقير روی ديگر يک سکه‌ست که در طرف ديگرش سود فروشگاه‌های مواد غذايی مثل مک دونالدز است. چرا؟ خوب اصولأ اين شرکت‌ها برای ترويج توليد مواد غذايی منحصربفرد خودشان منابع طبيعی را نابود مي‌کنند. مثلأ سيب زمينی‌هايی که مک دونالدز به مردم عرضه مي‌کنند از نظر کشاورزی سه برابر بيشتر آب مصرف مي‌کنند و برداشت محصول‌شان در واحد سطح از انواع ديگر سيب‌ زمينی‌ها کمتر است. خوب تنها دليل استفاده از اين سيب زميني‌ها اين است که قيافه‌شان برای تبديل شدن به سيب زميني سرخ کرده بهتر است. منتهای مراتب چون مک دونالدز پول خوبي به کشاورزان مي‌دهد بنابراين آن‌ها هم ترغيب مي‌شوند که نوع سيب زمينی‌ای را که می‌کارند تغيير بدهند و محصول‌شان را يکراست به مک دونالدز بفروشند. همين هم شده که در مناطقی که سيب زمينی مک دونالدزی کاشته مي‌شود فرسايش خاک هم بيشتر است. يعنی در آن خاک کمتر مي‌شود چيزی کاشت و هر چه بکاريد گران‌تر بايد فروخته بشود. خلاصه که خود همين‌ شرکت‌های غذايی خودشان عامل گرفتاری هستند.

روز پنجم. از دو روز پيش جشنواره‌ی سينمايی آسيا-اقيانوسيه شروع به پذيرش فيلم‌ کرده. اين همان جشنواره‌ای‌ست که سال گذشته سه چهار تا از جوايزش نصيب ايراني‌ها شد، ازجمله کيومرث پوراحمد برای اتوبوس شب. فکر کردم بنويسم که اگر از رسانه‌های ايراني چيزی در مورد نشنيديد، طبق معمول، لااقل حالا باخبر بشيد. گاهی فکر می‌‌کنم بايد يک راهی برای اينجور اطلاع‌ رسانی‌ها پيدا کرد. خلاصه که اين بی اطلاعي از دنيا احتمالأ اساس گرفتاری ما ايرانی‌هاست.

روز ششم. حالا بلکه يک عده‌ای هم از اين هفت روز هفته‌ی خيلي جمع و جور راضی‌تر باشند. ديدم تعهد خودم به خودم است که هفت روز هفته را بنويسم ولو که کوتاه باشد. حالا اگر خيلی هم پر و پيمان نيست اين هفته‌اش را ناديده بگيريد.

و روز هفتم. این نوشته‌ی روز هفتم مربوط به یک نفر دیگر هست. در واقع خيلي خوشم آمد. خودتان بخوانید ... "سلام آقا همایون. امیدوارم حالت خوب باشد. آقا بالاخره کار دادی دستمون، بنده هم یک کیک درست کردم از نوع کاکائویی البته با رقص لزگی! البته از سه تیکش بیشتر نتونستم عکس بگیرم چون بقیه کیکو برو بچه ها حسابی به خدمتش رسیدن. آخر اینکه حسابی یادت کردمو و جات خالی بود. آقا اگر امکانش هست عکسها را در وبلاگ بگذارید ممنون میشم. در آینده می‌خواهم بیشتر کیک بپزم و عکسها را برایتان میفرستم. با سپاس. وحيد" ...

نظرات

پست‌های پرطرفدار