هفت روز هفته

روز اول. چرا توني بلر کاتوليک شد؟ سؤالي‌ست که از خودم پرسيده‌ام و فکر مي‌کنم مي‌توانم به خودم جواب بدهم. توني بلر بعد از دوران نخست وزيری‌اش به عنوان نماينده‌ی گروه چهار جانبه‌ در خاورميانه منصوب شد. اصل داستان در همين عنوان خاورميانه‌ست. خوب لابد باخبريد که واتيکان هنوز به طور رسمي اسرائيل را به رسميت نمي‌شناسد، ضمن اين که پاپ ژان پل دوم هم يک بار با ياسر عرفات ملاقات کرده بود. چنين رويکردی باعث شده تا اعراب خاورميانه به طور سنتي با کليسای کاتوليک روابط گرم‌تری داشته باشند. اين را اضافه کنيد به مثلأ جمعيت حدود 35 درصدی ماروني‌های لبنان که اصولأ مسيحيان کاتوليک و پيرو پاپ هستند و يکي از ارکان مهم سياسي لبنان به حساب مي‌آيند. همين وضعيت مثلأ در عراق هم هست که گرچه جمعيت مسيحيانش به حدود 2 درصد مي‌رسد و بزرگترين جمعيت مسيحيانش هم کلداني هستند اما رهبرشان را کليسای کاتوليک تأييد مي‌کند، مثل همين امسال که رهبريت امانوئل دلي توسط پاپ بنديکت تأييد شد. در منطقه‌ای که اصولأ دين و مذهب تعيين کننده‌ترين عامل مناقشات سياسي است بنابراين خيلي طبيعي‌ست که آدمي که قرار است نقش ميانجي را بازی کند بايد زمينه‌ی پذيرش همگاني داشته باشد. اين را که بگذاريد در کنار تصوير عمومي اهل خاورميانه از مذهب در بريتانيا که در آنجا و بنا به آمار سال گذشته‌ی Tearfund که يک نهاد مذهبي‌ست 66 درصد مردم که مي‌شود دو سوم جمعيت بريتانيا هيچ ديني ‌ندارند بنابراين اهل خاورميانه‌ خيلي هم بدشان نمي‌آيد هر از گاهي درباره‌ی دينداری آدم‌هايي که به آنجا رفت و آمد مي‌کنند چيزهايي بشنوند. يک نکته‌ی جالب‌تر هم اين است که کليسای آنگليکن انگلستان که توني بلر پيش از اين پيرو آن بود در تمام خاورميانه تعداد کمي پيرو دارد و همين هم شده که رهبريت منطقه‌ای اين کليسا در جايي بيرون از خاورميانه‌‌، يعني در قبرس باشد، درست بر خلاف رهبران ديني منطقه که دائم جلوی چشم، بلکه توی چشم و توی قاب عکس، مردم هستند. خوب توني بلر که قرار است در خاورميانه کار کند ترجيح داده مذهبش را به خاورميانه‌ای‌ها نزديک کند. طبيعي‌ست که نمي‌توانسته برود مسلمان يا يهودی بشود چون سه جانب از آن گروه چهار جانبه مسيحي هستند، لامذهب هم که مي‌شد اصولأ بايد طرف‌های خاورميانه آفتابي نمي‌شد. در نتيجه بهترين انتخاب هميني بود که انجام داد يعني کاتوليک شد. مي‌دانيد که ناپلئون که هم مي‌رفت برای فتح مصر اول مسلمان شد و بعد اسم خودش را تغيير داد به علي بناپارت پاشا. خوب اسم بايد مدل روز باشه ديگه! نه مثل نيک آهنگ که قبلأ مهدی بوده بعدأ شده نيک آهنگ!

روز دوم. ورود مهدوی کني به دايره‌ی انتخابات خبرگان پيام ويژه‌ای‌ست که دارد از جناح راست ارسال مي‌شود، به نظر من البته. يک وقتي در همين گزارش‌های هفتگي‌ام نوشته بودم که احمدی نژاد و دار و دسته‌اش با فشار به تيم رفسنجاني مي‌خواهند او را از حمايت کردن از ديگران منصرف کنند ولو اين که رفسنجاني از احمدی نژاد هم حمايت نکند. آمدن مهدوی کني آن حدس قبلي‌ام را تأييد مي‌کند. به نظرم راستي‌هايي که ديگر از احمدی نژاد حمايت نمي‌کنند به آخرين دستاويز خودشان روی آورده‌اند که رابطه‌شان را با تيم رفسنجاني بهبود ببخشند. دليلش اين است که سابقه‌ی اصلاح طلب‌های تندرو را دارند که تا به قدرت رسيدند اول از همه با رفسنجاني درافتادند و در نتيجه تمام پشيباني او را از دست دادند. راستي‌ها نمي‌خواهند زندگي سياسي خودشان را بيشتر از اين با احمدی نژاد گره بزنند و در نتيجه به يک ليدر احتياج دارند که در مجلس خبرگان بتواند حرف‌های آن‌ها را بدون حق و حساب دادن به ليدر تيم احمدی نژاد که همان مصباح باشد بزند. همين هم هست که به عنوان آخرين دستاويز رفته‌اند سراغ مهدوی کني که هم سالخورده هست و آنچنان به رياست خبرگان نمي‌تواند چشم داشته باشد و در نتيجه تهديدی برای رياست خبرگان محسوب نمي‌شود و هم آنقدری در جمهوری اسلامي استخوان ترکانده که ارزش حرف‌هايش برای رقبا در مقايسه با امثال مصباح قابل توجه باشد. آمدن مهدوی کني به خبرگان، به نظر من، تير خلاصي‌ست که راستي‌ها به تيم احمدی نژاد و ليدرش زدند و اتفاقأ به قدرتمند شدن جناح رفسنجاني کمک مي‌کند. نشانه‌های زيادی هم برای اين حرف وجود دارد که يکي از آن‌ها راه افتادن جرياني‌ست که دارد با تمام توان رسانه‌ای‌اش بر عليه تيم رفسنجاني-راستي‌ها فعاليت مي‌کند و هر جايي که شبه اثری ازشان مي‌بيند، ولو که حدس‌شان هم غلط باشد، رگبار تهمت را به طرفش سرازير مي‌کنند. يک نکته‌ی جالب‌تر هم هست و آن اين است که گروه حزب ‌الله هم از کانديداتوری مهدوی کني ابراز خوشحالي کرده‌اند. يعني حزب الله هم نمي‌خواهد گرفتار حذفيات همراه با احمدی نژاد بشود. حالا جدا از همه‌ی اين‌ها اگر تا به حال شک داشتيد که حمله‌ی گازانبری جمهوری اسلامي چطور جريان‌های راديکال را نابود مي‌کند حالا يک بار ديگر مي‌توانيد چنين حرکتي را ببينيد. البته گاز انبر که مال بزرگ‌ترهاست، در مورد وبلاگستان احتمالأ با موچين حمله مي‌کنند! خلاصه ببم جان، اوني که بياد کمک مياد کمک اونا نه کمک تو!

روز سوم. جهت آگهي بازرگاني اعلام مي‌شود که سلين ديون مي‌آيد بريزبن، البته ماه مارس. پرشين خبر داده که اگر مي‌رويد کنسرت ايشان باخبر باشيد که قايق نجات نبريد خودشان دارند! حالا بلکه هم غرق شديد که چه بهتر، عوضش معروف مي‌شويد.

روز چهارم. ديويد هيکس استراليايی هم از زندان آزاد شد. جناب‌شان در گوانتانامو بودند به مدت 5 سال و ماه مارس امسال بر اساس يک توافق به استراليا فرستاده شد تا باقي دوره‌ی محکوميتش را در کشورش بگذراند. در اين هفته دور‌ه محکوميت هيکس تمام شد و او از زندان بيرون آمد. اما ديويد هيکس خيلي ماجرا برای استراليا درست کرد. مثلأ به واسطه‌ی او استراليا هم آلوده‌ی تروريسم جهاني شد و اين برای کشوری که به دليل دوری از ساير خشکي‌های جهان چندان هم درگير مناقشات حاد نيست گران تمام شد. از آن طرف دو پرونده‌ی بين المللي نقل و انتقال مواد مخدر به کشورهای نزديک توسط چند جوان‌ استراليايی همزمان با محاکمه‌ی ديويد هيکس منجر به انتقاد شديد احزاب از نظام آموزشي مدارس استراليا در دوره‌ی صدارت ليبرال‌ها شد. اتفاقأ همين فشار افکار عمومي باعث شد که دولت هوارد در مورد دکتر محمد حنيف، که مظنون به ارتباط با بمبگذاری‌های اسکاتلند بود، کاملأ اشتباه عمل کند و به جای جلب علاقه‌ی مردم در انتخابات شکست بخورد. البته ديويد هيکس يک قانون اسلامي را هم زير پا گذاشت. او قبلأ مسيحي بود و بعد از پيوستن به القاعده مسلمان شد، ولي دوباره از اسلام برگشت و عجالتأ مسيحي شده. از قرار ايشان لا اکراه في‌ الدين را جزو اصول دين مي‌دانسته، همين که اصولأ جزو حذفيات امتحان نهايي‌ست ولي ازش سؤال مي‌دهند!


روز پنجم. ترور بي‌نظير بوتو البته اتفاق جديدی در شبه قاره نيست که همه‌ی گروه‌های متخاصم قرارشان اين است که کلک تمام نسل‌های مخالفان‌شان را بکنند. اما اين ترور باعث شد تا يک دست جديد هم در اين ميدان ديده بشود. يک کمي که دوران ضياء الحق را مطالعه کنيد متوجه مي‌شويد که بي‌نظير بوتو سهم فراواني در متشکل کردن گروه‌های ضد ضياء داشت. البته اين سهم را بايد در مناطق قبيله‌ای پاکستان که چندان هم قابل تفکيک از افغانستان نيستند ديد. همين هم زمينه‌ی رشد طالبان را به عنوان جبهه‌ی مقاومت در برابر روسيه و بعد جبهه‌ی عنداللزوم ضد دولتي، که مي‌شوند همين گروه فشار خودمان، را فراهم کرد. در واقع بي‌نظير بوتو را بايد حامي اصلي طالبان دانست، که حرف تازه‌ای هم نيست. همپيمان شدن بي‌نظير بوتو با امريکا و ورود او به پاکستان البته نمي‌توانست باعث خوشنودی طالبان بشود ولي روابط قومي خانواده‌ی بي‌نظير و همسرش، آصف علي زرداری، که از جمله بزرگان قبايل پاکستان محسوب مي‌شوند مانع از اقدام شديد طالبان بر عليه بي‌ نظير مي‌شد. در واقع اگر طالبان دست به ترور بي‌نظير مي‌زدند آنوقت حمايت قبايل مرزی افغانستان و پاکستان را از دست مي‌دادند. دقيقأ به همين دليل است که طالبان اعلام کردند ترور بوتو کار آن‌ها نبوده. آن طرف داستان هم اين است که پرويز مشرف بلاشک به يک دولت قوی برای چانه زدن با قبايل بيشتر از به هم ريختن کشور نياز داشت. چون همين حالا هم ارتش از او پشتيباني مي‌کند و ديوان عالي هم منعي برای رياست جمهوری او نديده. نواز شريف هم تابع عربستان سعودی‌ست و همين که دفعه‌ی قبل او را به پاکستان راه ندادند معني‌اش اين است که بيشتر برای سياهي لشکری انتخابات آمده. خوب حالا آن دست جديد کجاست؟ يک نشاني برای اين دست اين است که خود طالبان همين امروز اعلامش کردند، يعني اخراج ملا منصور دادالله. خيلي عجيب نيست اگر معلوم بشود همين جناب زمينه‌ی ترور بوتو را برای يک گروه ديگری سازماندهي کرده. چه گروهي؟ اين گروه لابد به طرح خاورميانه‌ی جديد حساس است و بوتو را به عنوان نماينده‌ی چنين حرکتي در شرق مي‌شناسد و البته به نزديک شدن بوتو و کرزی هم به چشم متحدان طرح نگاه مي‌کند. نمونه‌ی همين حرکت را در لبنان داريد ميِ‌بينيد که هر روز دارد تلفات مي‌دهد! آنجا هم همين طرح خاورميانه‌ی بزرگ در جريان است. خوب البته از نظر زيست شناسي هم هر پرنده‌ای به دو بال نياز دارد، يکي برای پس زدن هوا از يک طرف، آن يکي از يک طرف ديگرش! مي‌ماند خود پرنده که گاهي خروس است که هي بال مي‌زند و هي نمي‌پرد!

روز ششم. بازيکنان تيم ملي فوتبال هم معرفي شدند منتهای مراتب هنوز نه مربي داريم نه رئيس فدراسيون. في‌‌‌الواقع به حول و قوه‌ی الهي طبق معمول يک عده‌ی ديگری تيم را انتخاب کرده‌اند و مربي و اين‌ها هم برای دکور توی ويترين مغازه هستند. خوب اين تيم ملي ما نمي‌تواند خيلي هم از واقعيات اجتماعي‌مان دور باشد که در حالي که دوستان همه جمعند باز هم هيچکس کاره‌ای نيست چون اصولأ تصميم را يک جای ديگری مي‌گيرند و ابلاغ مي‌کنند. اين تيم ملي درست مثل جامعه‌ی ما که ناغافل تويش امير کبير پيدا مي‌شود ممکن است تيم برزيل را هم چهار هيچ ببرد و همينطور که جناب احمدی نژاد هم رئيس جمهورمان مي‌شود ممکن است از تيم شموشک لورکوزن هم ده هيچ ببازد. مي‌دانيد اگر يک روزی به طور ملي تصميم بگيريم که هميني که هستيم را بپذيريم ممکن است خيلي بيشتر و بهتر پيشرفت کنيم. علتش اين است که موضوع اصولأ خيلي تاريخي‌ست و تغيير دادن فرهنگ برآمده از تاريخ کار ساده‌ای نيست. خوب چه اشکالي دارد؟ جمهوری اسلامي اگر مهلت بدهد به مردم ممکن است باز دوباره يک نفر از همين مردم ايران بشود زکريای رازی و ناغافل يک چيزی مثل الکل را هم کشف کند که تمام دنيا دارند حالش را مي‌برند. انصافأ اگر تيم ملي ايران قهرمان جهان هم بشود من يکي که تعجب نمي‌کنم. از قرار ما يک مدل نظمي توی بي‌نظمي و هرج و مرج کشف کرده‌ايم که قابل انتقال به غير هم نيست. آقای جمهوری اسلامي! از زمان مادها تا به حال هي آمدند و رفتند. حالا ايشالا فينال!

و آدينه. ورزش کنيد بلکه يک دفعه‌ای رکورد هم زديد!

نظرات

پست‌های پرطرفدار