دنيای اطرافتان را تجربه کنيد
امروز ياد يک چيزی افتادم گفتم بنويسم شايد به دردتان بخورد.
دو سه سال قبل از انقلاب، يک آقای دکتری که تخصصش در ورزش بود آمد خرمشهر برای برگزاری يک دورهی آموزش مربيگری در رشتهی شنا. هميشه خوزستان در رشتهی شنا و واترپلو صاحب عنوان بوده و چون همهی شهرهای خورستان هم در عالم ورزش شديدأ با هم رقابت دارند بنابراين آن سالي که اين آقای دکتر آمد خرمشهر علنش اين بود که تيم خرمشهر توی مسابقات استاني اول شده بود.
اسم اين آقای دکتر عبارت بود از ايرج احرابي فرد، که خودتان ميتوانيد توی اين لينک ببينيد چقدر آدم معتبریست و سالها به عنوان مربي تيمهای ملي و دانشگاهي امريکا کار کرده.
عمدهی مربياني که آمده بودند برای اين کلاس خوزستاني بودند و ما شناگرها هم شده بوديم نمونههای تمريني کلاس. خيلي هم جالب بود چون تازه فهميده بوديم چقدر بين روشهای قديمي تمرين دادن و روشهای جديد تفاوت هست.
دکتر احرابي فرد برای مدت نزديک به يک ماه توی خرمشهر ماند و چون محل اقامتش نزديک به استاديوم ورزشي بود بنابراين اگر برنامهی کلاسي نداشت راه ميافتاد توی استاديوم و تمرينات رشتهی ديگر ورزشي را ميديد. ما هم که چسبيده بوديم به ايشان و گاهي صبح که از خانه ميآمد بيرون ميديد دو سه تايي از ما نشستهايم روی سکوی محل سکونتش. بنابراين از تمام جزئيات سفر اين بيچارهی مادر مرده با خبر بوديم.
يکي از اين جزئيات خيلي حيرت انگيز شد، و هنوز هم هست برای من که خودم شاهد بلاواسطهاش بودم.
دکتر احرابي فرد چند روز و هر بار به مدت دو سه ساعت ميرفت تمرينات تيم کشتي خرمشهر را از نزديک نگاه ميکرد، همه هم ميدانستند که ايشان کيست. توی يکي از همين دفعات به يکي از کشتيگيرها گفت تو به درد اين رشته نميخوری و وقت خودت را اينجا تلف نکن. خيلي به آن طرف برخورد، بخصوص که دو تا گوشهايش هم شکسته بودند و اين برای کشتي گيرها نشانهی تمرين زياد است. لابد ميدانيد که خيليها ميروند دستي دستي گوششان را ميشکنند که مثلأ نشانهی کارشان باشد.
به جناب کشتي گير گفت تو بايد بروی دونده بشوی و هيکل و عضلات تو بيشتر به درد رشتهی دووميداني ميخورد. من دقيقأ يادم هست که از همان وقت کلي برای کشتي گير بيچاره دست گرفتند که اين فردا که برود با دو بندهی کشتي بدود چه منظرهای ميشود و اينها. طبيعي هم بود که اين حرفها را بزنند. منتها خود احرابي فرد کوتاه نيامد و با اصرار بلاخره همان ورزشکار را با دلخوری برد برای آزمايش دو.
دقيقأ حرفش درست بود.
کشتي گير سابق تبديل شد به يکي از بهترينهای تيم خوزستان و در مسابقات کشوری مدال گرفت. خيلي خيلي جالبترش هم اين بود که اصولأ پابرهنه ميدويد و اسم دوندهی پابرهنه که روی او گذاشته بودند به مطبوعات ورزشي هم کشيده شد.
ميدانيد گاهي آدم سالها در يک کاری همينطوری درجا ميزند و نه به جايي ميرسد و نه از کاری که ميکند لذت ميبرد. معلوم هم نيست دست آخر ميخواهد با چنين وضعي به کجا برسد! خوب است گاهي آدم خودش را در معرض تجربه کردن دنيای اطرافش قرار بدهد. واقعأ دليلي ندارد فرصت تجربه کردن را از خودتان دريغ کنيد.
دو سه سال قبل از انقلاب، يک آقای دکتری که تخصصش در ورزش بود آمد خرمشهر برای برگزاری يک دورهی آموزش مربيگری در رشتهی شنا. هميشه خوزستان در رشتهی شنا و واترپلو صاحب عنوان بوده و چون همهی شهرهای خورستان هم در عالم ورزش شديدأ با هم رقابت دارند بنابراين آن سالي که اين آقای دکتر آمد خرمشهر علنش اين بود که تيم خرمشهر توی مسابقات استاني اول شده بود.
اسم اين آقای دکتر عبارت بود از ايرج احرابي فرد، که خودتان ميتوانيد توی اين لينک ببينيد چقدر آدم معتبریست و سالها به عنوان مربي تيمهای ملي و دانشگاهي امريکا کار کرده.
عمدهی مربياني که آمده بودند برای اين کلاس خوزستاني بودند و ما شناگرها هم شده بوديم نمونههای تمريني کلاس. خيلي هم جالب بود چون تازه فهميده بوديم چقدر بين روشهای قديمي تمرين دادن و روشهای جديد تفاوت هست.
دکتر احرابي فرد برای مدت نزديک به يک ماه توی خرمشهر ماند و چون محل اقامتش نزديک به استاديوم ورزشي بود بنابراين اگر برنامهی کلاسي نداشت راه ميافتاد توی استاديوم و تمرينات رشتهی ديگر ورزشي را ميديد. ما هم که چسبيده بوديم به ايشان و گاهي صبح که از خانه ميآمد بيرون ميديد دو سه تايي از ما نشستهايم روی سکوی محل سکونتش. بنابراين از تمام جزئيات سفر اين بيچارهی مادر مرده با خبر بوديم.
يکي از اين جزئيات خيلي حيرت انگيز شد، و هنوز هم هست برای من که خودم شاهد بلاواسطهاش بودم.
دکتر احرابي فرد چند روز و هر بار به مدت دو سه ساعت ميرفت تمرينات تيم کشتي خرمشهر را از نزديک نگاه ميکرد، همه هم ميدانستند که ايشان کيست. توی يکي از همين دفعات به يکي از کشتيگيرها گفت تو به درد اين رشته نميخوری و وقت خودت را اينجا تلف نکن. خيلي به آن طرف برخورد، بخصوص که دو تا گوشهايش هم شکسته بودند و اين برای کشتي گيرها نشانهی تمرين زياد است. لابد ميدانيد که خيليها ميروند دستي دستي گوششان را ميشکنند که مثلأ نشانهی کارشان باشد.
به جناب کشتي گير گفت تو بايد بروی دونده بشوی و هيکل و عضلات تو بيشتر به درد رشتهی دووميداني ميخورد. من دقيقأ يادم هست که از همان وقت کلي برای کشتي گير بيچاره دست گرفتند که اين فردا که برود با دو بندهی کشتي بدود چه منظرهای ميشود و اينها. طبيعي هم بود که اين حرفها را بزنند. منتها خود احرابي فرد کوتاه نيامد و با اصرار بلاخره همان ورزشکار را با دلخوری برد برای آزمايش دو.
دقيقأ حرفش درست بود.
کشتي گير سابق تبديل شد به يکي از بهترينهای تيم خوزستان و در مسابقات کشوری مدال گرفت. خيلي خيلي جالبترش هم اين بود که اصولأ پابرهنه ميدويد و اسم دوندهی پابرهنه که روی او گذاشته بودند به مطبوعات ورزشي هم کشيده شد.
ميدانيد گاهي آدم سالها در يک کاری همينطوری درجا ميزند و نه به جايي ميرسد و نه از کاری که ميکند لذت ميبرد. معلوم هم نيست دست آخر ميخواهد با چنين وضعي به کجا برسد! خوب است گاهي آدم خودش را در معرض تجربه کردن دنيای اطرافش قرار بدهد. واقعأ دليلي ندارد فرصت تجربه کردن را از خودتان دريغ کنيد.
نظرات