ماجراجويان کارآفرين
ميشود گفت هر هفتهی يکي از اين آدمها در رسانههای استراليا معرفي ميشوند و چون تقريبأ تمام وسط استراليا بياباني و منحصربفرد است هميشه جا برای هنرنمايي ماجراجويان وجود دارد. اگر اهل مجموعههای مستند تلويزيوني باشيد لابد يادتان ميآيد يک مجموعهی استراليايي از شبکهی 4 تلويزيون ايران پخش ميشد که مربوط بود به ماجراجوييهای يک آشپز ارتش استراليا برای پيدا کردن مواد غذايي عجيب و غريب در بيابانها و واحههای مرکزی استراليا.
اما اگر يک نگاه دقيقتری به جامعهی گزارش نشدهی استراليا بيندازيد اتفاقأ متوجه ميشويد اين داستان ماجراجويي عميقتر از اين حرفهاست و محصولات جالبي هم دارد به جامعه عرضه ميکند. نکتهی خيلي مهمي که وجود دارد اين است که بخشي از اين ماجراجوييها اساسأ جنبهی فرهنگي دارد و خوب که نگاه ميکنيد ميبينيد اين محصولات فرهنگي در حالي دارند در جامعهی استراليا معرفي ميشوند که گاهي در جامعهی اصليشان در حال فراموش شدن هستند و باز هم مهم اين است که همين محصولات دارند در جامعهی جديد کارآفريني و پولسازی ميکنند ولي در جامعهی مبدأ از رونق افتادهاند.
ديروز يک جايي بودم ديدم يک خانم آلمانيالاصل استراليايي دارد روی ساج فلزی نان ميپزد. چون شکل و شمايل ساج (که همان سيني نان پزیست) خيلي قديمي به نظر ميرسيد فکر کردم شايد جايي اين طرفها وسايل قديمي ميسازند و ميفروشند. از همان خانم پرسيدم اين را از کجا خريدی؟ گفت اين را از پاکستان آوردم.
اين خانمي که دربارهاش ميگويم اصلأ آلمانيست ولي سالهای سال است که آمده استراليا و بچههايش اينجا بزرگ شدهاند و حالا اصلأ مستقل زندگي ميکنند. خود ايشان همان اوايل آمدنش به استراليا از همسرش جدا ميشود و خيلي سال بعد با يک پسر جوان پاکستاني ازدواج ميکند. تفاوت سني هر دویشان هم قابل توجه است، چون من شوهر ايشان را ديدهام.
بعد از ازدواج ميروند سه چهار سالي در پاکستان زندگي ميکنند، ظاهرأ در يکي از روستاهای نزديک پيشاور که اصلأ زادگاه آقای همسر بوده. در همين مدت هم کلي با زندگي روستايي پاکستان آشنا ميشود و وقتي برميگردند به استراليا با تلفيق مهارتهای زندگي روستايي و روشهای آموزشي جديد يک کار آموزشي خيلي خوب پيدا ميکند که آموزش نان پختن يکي از برنامههای آموزشياش هست و ديدنيست که چه سر و دستي ميشکنند برای همين ياد گرفتن هنرهای روستايي، در حالي که اگر انواع نانهای توی فروشگاهها را نگاه کنيد ميبينيد نان برای همه جور ذائقهای وجود دارد.
گاهياز آن طرفها گذارم ميافتد يک چاق سلامتي ميکنيم با هم. ديروز يک نان داغ درست و حسابي به من تعارف کرد، من هم آمدم بخورم ديدم يک بابايي آن طرف دارد خيلي عميق به نان مربوطه نگاه ميکند گفتم از گلويم پايين نميرود، تعارف کردم و خوشبختانه ايشان حالش را برد. اينجانب هم رفتم يک نان جديد ترکي پيدا کردم که نه شکلش و نه مزهاش شبيه نانهايي که تا به حال خورده بودم نبود. اين به آن در!
نظرات