دوچرخه

يکي از همکاران‌مان، که البته مدير آزمايشگاه هم هست، باردار است و روز جمعه آخرين روزی‌ست که مي‌آيد آزمايشگاه. قرار است از شش ماه تا يک سال مرخصي بگيرد و مرخصي‌اش هم از همين جمعه شروع مي‌شود.

تا قبل از بارداری‌اش تقريبأ هر روز را با دوچرخه مي‌آمد دانشگاه، زمستان و تابستان. هر هفته هم همه را راه مي‌انداخت که برويم يکي از زمين‌های ورزشي دانشگاه مسابقه بدهيم. اساسأ آدم پر جنب و جوشي‌ست. حالا که مدتي‌ست از آن جنب و جوش قبلي‌اش خبری نيست مي‌رود خودش تنهايي راه مي‌رود.

امروز بعد از مدت‌ها ياد دوچرخه‌اش افتاده بود که چند ماه است دارد خاک مي‌خورد و حالا بايد يک فکری بکند که کالسکه‌ی بچه‌اش را نصب کند به دوچرخه که بعد از تولد بچه باز هم بتواند دوچرخه سواری کند. لابد ديده‌ايد که بعضي‌ها کالسکه و دوچرخه را به هم نصب مي‌کنند و هم خودشان را از ورزش کردن محروم نمي‌کنند و هم بچه‌شان را حسابي سواری مي‌دهند. يک مدلش هم هست که دوچرخه‌ی بچه‌شان را نصب مي‌کنند به دوچرخه‌ی خودشان و باز دونفری پا مي‌زنند.

خلاصه که امروز مراسم غصه خوردن برای دوچرخه‌اش را داشت. توی فاصله‌ی نهار برايش يک دوچرخه درست کردم، بعد هم خودش را درست کردم، و دست آخر فرزندش احتمالي‌اش را!

فکر کردم عکس‌هايش را بگذارم روی وبلاگ که ببينيد. منتهای مراتب اين سيم‌هايي که باهاشان کار کردم اساسأ به درد اين کارها نمي‌خورد و همين هم شد که پدر صاحاب بچه‌ی انگشت‌هايم درآمد.


نظرات

پست‌های پرطرفدار