صورتي اصل ِ اصل

فقط برای اين مي‌نويسم که بدانيد پلنگ صورتي چقدر واقعأ صورتي‌ست.

امروز بنابر يک رسم قديمي همه‌ی اهل آزمايشگاه رفتيم به عنوان نهار کريسمس به يک رستوران خيلي درست و حسابي، به خرج رئيس محترم. اساسي هم غذاهای خوب سفارش داديم و بعد که يک کمي آمديم رودرواسي کنيم خود رئيس اعلام کرد همه بايد دسر هم سفارش بدهند. بنابراين آن يک ذره جای خالي حلق‌مان هم پر شد.

طبق اين رسم خيلي مهم همه‌ بايد به اندازه‌ی 15 دلار کادو بخرند و سر صبح بروند توی يک پاکت بزرگ بگذارند به طوری که هيچکس نداند کدام کادو مال چه کسي‌ست. من ديروز رفتم يک مجموعه‌ی سه تايي سي دی از اجراهای Pamflute خريدم که خيلي مجموعه‌ی شنيدني‌ای هست و 20 دلار هم پايم آب خورد، ولي مي‌ارزيد. صبح رفتم کادو را که توی کاغذ کادو هم پيچيده بودمش گذاشتم توی پاکت مربوطه.

ظهر که داشتيم آماده مي‌شديم که برويم جناب پلنگ صورتي مثل برق گرفته‌ها آمد گفت تو کادو خريدی؟ گفتم آره. گفت من نخريدم، حالا بدو مي‌روم يک چيزی مي‌خرم. بنابراين مجبور شديم در دو گروه برويم که يک گروه با پلنگ بيايند. جناب‌شان آمدند با‌ يک پاکت کوچک. تا آمديم راه بيفتيم گفت شما برويد ماشين را از پارکينگ بياوريد و برگرديد جلوی ساختمان من اينجا سوار مي‌شوم. در واقع همان راهي را که مي‌رفتيم بايد برمي‌گشتيم. گفتيم مرض که نداريم راه اضافي برويم چرا همين راه را نمي‌آيي با ما؟ يک کمي زد توی پيشاني خودش و بعد معلوم شد که يک کاری را نيمه تمام رها کرده و اگر همين الان نرسد به داد نمونه‌ها تا برگرديم چيزی ازشان نمانده، لذا ما مرض داشتن را پذيرفتيم و رفتيم دو نفری ماشين را آورديم جلوی ساختمان.

جناب‌شان سوار شدند و رفتيم رستوران. غذا که خورديم تا دسر بياورند قرار شد پاکت را دست به دست بگردانند و هر کسي بدون نگاه کردن به داخل پاکت دست کند و هر چه دستش آمد به عنوان کادو بردارد. يک دور پاکت چرخيد و چون پلنگ بعد از من دستش را توی پاکت کرده بود خيلي ناغافل کادوی من به دست او رسيد. يک کمي هم کادو را تکان داد و گفت اين سي دی‌ست. اما آخر بساط معلوم شد يک چيزهای کوچکي توی پاکت مانده و پلنگ خودش اعلام کرد که برای همه يکي يک کادوی کوچک گرفته. بنابراين باز پاکت را چرخاندند و هر کدام‌مان يکي از همان کادوهای کوچک را به صورت شانسي برداشتيم. که عکسش را مي‌بينيد.


و داستان صورتي از همين جا آغاز مي‌شود.

اين چيزی که توی جعبه‌ها بود يک ماشين موسيقي کوچک بود که يک دستگيره‌ی هندل مانند داشت که با چرخاندنش يک غلطک کوچک به حرکت درمي‌آمد و چون روی غلطک برآمدگي‌های کوچک وجود داشت، در برخورد با چند تا زبانه‌ی فلزی يک تم مشخصي شروع به نواختن مي‌کرد. از اين‌ها لابد همه‌تان ديده‌ايد. به مناسبت اين که کريسمس دارد مي‌شود آقای پلنگ انواع تم‌های کريسمس را خريده بود و خيلي هم جالب بودند.


اينجانب هم جعبه‌ی خودم را باز کردم و بعد داشتم از روی صندلي مي‌افتادم. خودتان ببينيد روی جعبه چه چيزی نوشته.


اين همه رفته آهنگ کريسمس خريده و روی جعبه‌ها هم اسم آهنگ‌ها را نوشته‌اند که به دلخواه خودتان انتخاب کنيد آنوقت يک آهنگ پلنگ صورتي هم خريده که هيچ ربطي به کريسمس و سال نو ندارد! يعني جناب‌‌شان پلنگ صورتي ِ اصل ِ اصل هستند.

من از زور خنده داشتم مي‌مردم.

آخر يک آدمي بايد اصلأ صورتي باشد که برود برای مراسم کريسمس هم آهنگ پلنگ صورتي بخرد و کادو بدهد به مردم!

نظرات

پست‌های پرطرفدار