هفت روز هفته
روز اول. جان هوارد، نخست وزير استراليا، گاهي بدجوری سوتي ميدهد. آخرينش حرف بي ربطي بود که خطاب به اوباما زد. اوباما گفته بود که اگر رئيس جمهور امريکا بشود نيروهای امريکايي را تا ماه مارس آینده از عراق بيرون مياورد. جان هوارد بيخودی اعلام کرد که اين حرف اوباما برای تروريستها خيلي خوشايند است. بعد اوباما گفته بود استراليا 1400 سرباز در عراق دارد، اگر نخست وزير استراليا خيلي به ماندن نيروهای خارجي در عراق علاقه دارد 20 هزار نيرو بفرستد عراق. حالا حزب کارگر که حزب مخالف در مجلس است افتاده به جان ِ هوارد. بيخود نيست ميگويند هوارد بايد جايش را بدهد به يک جوانتر.
روز دوم. احمدی نژاد هم با اين حرفها احمقانهای که درباره ی پيشرفت علمي کشور ميزند هر چه دستاورد علمي درست و درمان هم در اين چند ساله عايد ايران شده همه را دارد به گند ميکشد. اين که يک دانش آموز دبيرستاني تحقيق کردن را بلد باشد بد که نيست خيلي هم تشويق کردن دارد، اما اين که انرژی هستهای کشف کرده مسخره است. انگار بگوييد يک نفر اتومبيل را کشف کرده. بعد هم اگر آدمي مدعي شده که با انرژی هستهای کار کرده آن هم در خانهاش بايد گرفت و پدرش را درآورد. چرا؟ چون کار با منابع هستهای يعني کار با ايزوتوپهای راديو اکتيو و اين هم يعني خود آن آدم و هم آدمهای ده کيلومتر آن طرفترش آلوده شدهاند به مواد راديو اکتيو. اگر اين خبرها بود که عکس راديولوژی را هم توی خيابان مي گرفتند و اين همه سرب کوبي به در و ديوار لازم نداشت. همين الان کارشناسان آژانس بين المللي انرژی اتمي نگرانند که ممکن است منابع پلوتونيوم کشورهای فقير شوروی سابق در ازای پول به دست تروريستها افتاده باشد که بمب کثيف توليد کنند. آنوقت رئيس جمهور يک کشوری که هزار جور گرفتاری دارد در ادامهی حرفهای بي حساب و کتابش بردارد اعلام کند يک دانش آموز هم در خانهاش انرژی هستهای توليد کرده. لابد فردا ميگويد دانشمندان جوان ما هر کدام يک کيلو پودر سياه زخم در خانهشان دارند که همينطور که سر شب با اهل و عيال نشستهاند به اختلاط کردن گاهي يک آزمايشي هم بکنند که زودتر برسيم به قلههای دانش بشری.
روز سوم. به نظرم انفجارهای زاهدان يک ربطي به نزديک شدن مواضع ايران و امريکا به هم دارد. اگر بنا باشد ايران و امريکا به يک توافقهايي برسند بنابراين آن گروه از القاعدهایها که در ايران بازداشت هستند حتي اگر به امريکا تحويل داده نشوند به کشورهای متبوعشان برگردانده ميشوند و معنياش اين است که باز هم در دست امريکاييها هستند. خوب احتمال دارد اين موضوع خودش مايهی نگراني القاعدهایها بشود و آنها هم با اين انفجارها دارند خط و نشان ميکشند برای ايران. فقط بدبختياش اين است که جمهوری اسلامي هر کاری را در مرزهای ايران ربط ميدهد به تجزيه طلبها، که بدترين اتهام ممکن است برای مردمي که عملأ نه علاقهای به جدا شدن از ايران دارند و نه دليلي برای اين کار. در جنوب هم همين کار را ميکنند. در آذربايجان هم به همچنين و البته در کردستان هم به همين منوال. شما هم که باشيد چهار بار بگيرند و به زور حقنهتان کنند که تجزيه طلبيد خوب پيش خودتان فکر ميکنيد دليل ندارد آش نخورده و دهان سوخته بشويد. آدم سخنراني سعيد امامي در همدان را که ميشنود مطمئن ميشود که معني بر زمينت ميزند نادان دوست چقدر دربارهی جمهوری اسلامي مصداق دارد.
روز چهارم. بر خلاف اين ادعا که ميگويد رابطهی مستقيمي ميان نوشيدن قهوه و حملهی قلبي وجود دارد اما گاهي بعضي تحقيقات جديد کاملأ خلاف اين ادعا را نشان ميدهند. يکي از جديدترينهايش اين است که نوشيدن بيش از 5 فنجان قهوه در هفته خطر حملهی قلبي را تا 32 درصد کاهش ميدهد.اين را يک گروه تحقيقاتي در دانشگاه هاروارد اعلام کردهاند. علت اين ادعا در وجود ترکيبات Phenolic در قهوه است. اين ترکيبات فنلي خواص ضد اکسيدان دارند و همين اکسيدانها هستند که با توليد راديکالهای آزاد منجر به وقوع واکنشهای زنجيرهای ميشوند که دست آخر حملهی قلبي به بار ميآورند. در ضمن گفته ميشود قهوه باعث افزايش کارايي انسولين ميشود. حالا اگر ميخواهيد بدانيد اين ترکيبات فنلي اصلأ چه چيزهايي هستند بايد فنل فتالئين را يادتان بيندازم که لابد در آزمايشهای شيمي اول و دوم دبيرستان دربارهی رنگ به رنگ شدنش يک چيزهايي خوانده بوديد. فنلها اصلأ ترکيبات حلقوی هستند و مثل گربه مرتضي علي که از هر طرفي که بيفتند روی دست و پایشان فرود ميآيند اينها هم به دليل کمبود الکترون در لايههای آخرشان مثل چسب به هر چيزی مي چسبند ولي همانطور حلقوی باقي ميمانند.
روز پنجم. بلاخره مقتدی صدر ايران است يا نه؟ من که فکر ميکنم در ايران است. خوب اگر در عراق مانده باشد تا نيروهای عراقي و امريکايي برسند به نزديکيهای مقر او زد و خورد راه ميافتد و لاجرم طرح تازهی امنيتي عراق به شکست ميانجامد. بنابراين دليلي ندارد که هم خودش را بيشتر از اين بدنام کند و هم مالکي را بيندازد به دردسر. اما هيچ متوجه شدهايد که حالا اگر هر کدام از نيروهايش تکان بخورند مي بندنشان به تير. منظورم اين است که رهبر اين گروه شبه نظامي در عراق نيست و نيروهايش به امان خدا رها شدهاند و ممکن است به هر دليلي تحريک بشوند و در نتيجه نيروهای عراقي و امريکايي همهشان را با هم سر به نيست کنند. حالا شباهت را ببينيد. رجوی هم همين کار را کرد و بعد که از ايران خارج شد تمام هوادارانش را گذاشت مثل گوشت دم تير. باقياش را که يادتان هست در تابستان 67. حالا نوبت مقتدی است. لابد برای مقتدی صدر هم از اين حرفها درميآورند که با لباس زنانه از مرز عبور کرده.
روز ششم. اين اجرای موسيقي در خيابان هم دارد مايهی دردسر شهردار ميشود. چند جای بريزبن را برای اجرای زندهی موسيقي فراهم کردهاند، بعضيها خيلي نزديک به همديگر هستند و دو تا از گروهها که با هم اجرایشان شروع ميشود ديگر بايد فاتحهی گوشتان را بخوانيد از بس که سر و صدا راه ميافتد. با اين حال جمعه شبها گريزی نيست که صدای موسيقي زنده را که درشهر غوغا ميکند بشنويد. حالا شايع شده که شهردار ميخواهد بعضي از محلهای اجرای زنده را تعطيل کند. خود شهردار با قسم و آيه اعلام کرده که من اصلأ چنين قصدی ندارم اما اهل موسيقي ميگويند بايد ضمانت بدهي وگرنه کاری ميکنيم که مردم بيايند پايين دفتر کارت شلوغ کنند. به نظر مي رسد معاون شهردار بند را آب داده چون روزنامهها از قول او نوشتهاند که ما نميخواهيم موسيقي تعطيل بشود ولي بايد برای سر و صدای زيادیاش يک فکری بکنيم. رئيس تشکيلات موسيقي ايالتي هم جواب داده مشکل سر و صدا مربوط است به ساختمانسازیهای ناجور و غير آکوستيک و اگر ميخواهيد سر و صدا کم بشود برويد مشکل ساختمانهای اطراف محل اجرای موسيقي را حل کنيد. گفتم دنيا را ببين. اين همه در جشنوارهی موسيقي فجر به اهل موسيقي جايزه ميدهند آنوقت يکيشان اعتراض نميکند که چرا سازهای موسيقي را در تلويزيون نمايش نميدهيد. آنوقت اين جا به شهردار ميگويند مشکل از اجرای زنده نيست برو ساختمانها را درست کن.
و روز آخر. تبريک ميگويم به خودم که بلاخره اين هفت روز هفته را کوتاه نوشتم و در وقت شما و خودم صرفه جويي کردم. مشتریمداری است ديگر.
روز دوم. احمدی نژاد هم با اين حرفها احمقانهای که درباره ی پيشرفت علمي کشور ميزند هر چه دستاورد علمي درست و درمان هم در اين چند ساله عايد ايران شده همه را دارد به گند ميکشد. اين که يک دانش آموز دبيرستاني تحقيق کردن را بلد باشد بد که نيست خيلي هم تشويق کردن دارد، اما اين که انرژی هستهای کشف کرده مسخره است. انگار بگوييد يک نفر اتومبيل را کشف کرده. بعد هم اگر آدمي مدعي شده که با انرژی هستهای کار کرده آن هم در خانهاش بايد گرفت و پدرش را درآورد. چرا؟ چون کار با منابع هستهای يعني کار با ايزوتوپهای راديو اکتيو و اين هم يعني خود آن آدم و هم آدمهای ده کيلومتر آن طرفترش آلوده شدهاند به مواد راديو اکتيو. اگر اين خبرها بود که عکس راديولوژی را هم توی خيابان مي گرفتند و اين همه سرب کوبي به در و ديوار لازم نداشت. همين الان کارشناسان آژانس بين المللي انرژی اتمي نگرانند که ممکن است منابع پلوتونيوم کشورهای فقير شوروی سابق در ازای پول به دست تروريستها افتاده باشد که بمب کثيف توليد کنند. آنوقت رئيس جمهور يک کشوری که هزار جور گرفتاری دارد در ادامهی حرفهای بي حساب و کتابش بردارد اعلام کند يک دانش آموز هم در خانهاش انرژی هستهای توليد کرده. لابد فردا ميگويد دانشمندان جوان ما هر کدام يک کيلو پودر سياه زخم در خانهشان دارند که همينطور که سر شب با اهل و عيال نشستهاند به اختلاط کردن گاهي يک آزمايشي هم بکنند که زودتر برسيم به قلههای دانش بشری.
روز سوم. به نظرم انفجارهای زاهدان يک ربطي به نزديک شدن مواضع ايران و امريکا به هم دارد. اگر بنا باشد ايران و امريکا به يک توافقهايي برسند بنابراين آن گروه از القاعدهایها که در ايران بازداشت هستند حتي اگر به امريکا تحويل داده نشوند به کشورهای متبوعشان برگردانده ميشوند و معنياش اين است که باز هم در دست امريکاييها هستند. خوب احتمال دارد اين موضوع خودش مايهی نگراني القاعدهایها بشود و آنها هم با اين انفجارها دارند خط و نشان ميکشند برای ايران. فقط بدبختياش اين است که جمهوری اسلامي هر کاری را در مرزهای ايران ربط ميدهد به تجزيه طلبها، که بدترين اتهام ممکن است برای مردمي که عملأ نه علاقهای به جدا شدن از ايران دارند و نه دليلي برای اين کار. در جنوب هم همين کار را ميکنند. در آذربايجان هم به همچنين و البته در کردستان هم به همين منوال. شما هم که باشيد چهار بار بگيرند و به زور حقنهتان کنند که تجزيه طلبيد خوب پيش خودتان فکر ميکنيد دليل ندارد آش نخورده و دهان سوخته بشويد. آدم سخنراني سعيد امامي در همدان را که ميشنود مطمئن ميشود که معني بر زمينت ميزند نادان دوست چقدر دربارهی جمهوری اسلامي مصداق دارد.
روز چهارم. بر خلاف اين ادعا که ميگويد رابطهی مستقيمي ميان نوشيدن قهوه و حملهی قلبي وجود دارد اما گاهي بعضي تحقيقات جديد کاملأ خلاف اين ادعا را نشان ميدهند. يکي از جديدترينهايش اين است که نوشيدن بيش از 5 فنجان قهوه در هفته خطر حملهی قلبي را تا 32 درصد کاهش ميدهد.اين را يک گروه تحقيقاتي در دانشگاه هاروارد اعلام کردهاند. علت اين ادعا در وجود ترکيبات Phenolic در قهوه است. اين ترکيبات فنلي خواص ضد اکسيدان دارند و همين اکسيدانها هستند که با توليد راديکالهای آزاد منجر به وقوع واکنشهای زنجيرهای ميشوند که دست آخر حملهی قلبي به بار ميآورند. در ضمن گفته ميشود قهوه باعث افزايش کارايي انسولين ميشود. حالا اگر ميخواهيد بدانيد اين ترکيبات فنلي اصلأ چه چيزهايي هستند بايد فنل فتالئين را يادتان بيندازم که لابد در آزمايشهای شيمي اول و دوم دبيرستان دربارهی رنگ به رنگ شدنش يک چيزهايي خوانده بوديد. فنلها اصلأ ترکيبات حلقوی هستند و مثل گربه مرتضي علي که از هر طرفي که بيفتند روی دست و پایشان فرود ميآيند اينها هم به دليل کمبود الکترون در لايههای آخرشان مثل چسب به هر چيزی مي چسبند ولي همانطور حلقوی باقي ميمانند.
روز پنجم. بلاخره مقتدی صدر ايران است يا نه؟ من که فکر ميکنم در ايران است. خوب اگر در عراق مانده باشد تا نيروهای عراقي و امريکايي برسند به نزديکيهای مقر او زد و خورد راه ميافتد و لاجرم طرح تازهی امنيتي عراق به شکست ميانجامد. بنابراين دليلي ندارد که هم خودش را بيشتر از اين بدنام کند و هم مالکي را بيندازد به دردسر. اما هيچ متوجه شدهايد که حالا اگر هر کدام از نيروهايش تکان بخورند مي بندنشان به تير. منظورم اين است که رهبر اين گروه شبه نظامي در عراق نيست و نيروهايش به امان خدا رها شدهاند و ممکن است به هر دليلي تحريک بشوند و در نتيجه نيروهای عراقي و امريکايي همهشان را با هم سر به نيست کنند. حالا شباهت را ببينيد. رجوی هم همين کار را کرد و بعد که از ايران خارج شد تمام هوادارانش را گذاشت مثل گوشت دم تير. باقياش را که يادتان هست در تابستان 67. حالا نوبت مقتدی است. لابد برای مقتدی صدر هم از اين حرفها درميآورند که با لباس زنانه از مرز عبور کرده.
روز ششم. اين اجرای موسيقي در خيابان هم دارد مايهی دردسر شهردار ميشود. چند جای بريزبن را برای اجرای زندهی موسيقي فراهم کردهاند، بعضيها خيلي نزديک به همديگر هستند و دو تا از گروهها که با هم اجرایشان شروع ميشود ديگر بايد فاتحهی گوشتان را بخوانيد از بس که سر و صدا راه ميافتد. با اين حال جمعه شبها گريزی نيست که صدای موسيقي زنده را که درشهر غوغا ميکند بشنويد. حالا شايع شده که شهردار ميخواهد بعضي از محلهای اجرای زنده را تعطيل کند. خود شهردار با قسم و آيه اعلام کرده که من اصلأ چنين قصدی ندارم اما اهل موسيقي ميگويند بايد ضمانت بدهي وگرنه کاری ميکنيم که مردم بيايند پايين دفتر کارت شلوغ کنند. به نظر مي رسد معاون شهردار بند را آب داده چون روزنامهها از قول او نوشتهاند که ما نميخواهيم موسيقي تعطيل بشود ولي بايد برای سر و صدای زيادیاش يک فکری بکنيم. رئيس تشکيلات موسيقي ايالتي هم جواب داده مشکل سر و صدا مربوط است به ساختمانسازیهای ناجور و غير آکوستيک و اگر ميخواهيد سر و صدا کم بشود برويد مشکل ساختمانهای اطراف محل اجرای موسيقي را حل کنيد. گفتم دنيا را ببين. اين همه در جشنوارهی موسيقي فجر به اهل موسيقي جايزه ميدهند آنوقت يکيشان اعتراض نميکند که چرا سازهای موسيقي را در تلويزيون نمايش نميدهيد. آنوقت اين جا به شهردار ميگويند مشکل از اجرای زنده نيست برو ساختمانها را درست کن.
و روز آخر. تبريک ميگويم به خودم که بلاخره اين هفت روز هفته را کوتاه نوشتم و در وقت شما و خودم صرفه جويي کردم. مشتریمداری است ديگر.
نظرات