هفت روز هفته
روز اول. زوج کمدی Little Britain ماه آينده دارند ميآيند بريزبن. حالا پيش از آمدنشان يک مصاحبهای با یکي از اين کمدينها که اسمش David Williams است منتشر شده که خيلي خواندنيست. ديويد ويليامز با وجود کمدين بودن اما درگير بسياری از برنامههای خيريهای هم هست. سال گذشته در ماه جولای برای يکي از اين برنامهها که ميخواسته پول برای مستمندان جمع کند اعلام ميکند که تصميم دارد کانال مانش را با شنا کردن طي کند. تا به حال فقط 600 نفر در دنيا اين کار را انجام دادهاند. ديويد روزی 8 ساعت تمرين شنا ميکند که آماده بشود و بتواند هم شنا کند و هم برای بيش از ده ساعت آب سرد کانال را تحمل کند. دست آخر موفق ميشود. از جنبهی رکورد زدن هم يکي از پنجاه شناگری ميشود که توانسته کانال را شنا کند. آدمها با انتخاب روش زندگيشان با ديگران حرف ميزنند، گاهي با مرگشان هم به ديگران پيام ميدهند. خودتان قضاوت کنيد پيام زندگي بگيريد اعتقادتان به يک موضوع بيشتر ميشود يا پيام مرگ. کاری ندارم به اعتقاداتتان و خيلي هم به همهاش حتي اگر خودم هم معتقد به آنها نباشم احترام ميگذارم ولي ميبينيد بعضي آدمهای وقتي برای يک هدف اجتماعي اقدام ميکنند نميروند خودشان را بکشند که آن بعدیها اصلأ حاضر نشوند به چنين کارهايي فکر کنند. هدفي که رسيدن به آن مستلزم کشتن و کشته شدن باشد نتيجهاش خشونت است. چرخهی خشونت با همين کارها به راه ميافتد و مدام بازتوليد ميشود. حالا دوباره به کنسرتهای Live 8 فکر کنيد. چرا بونو مدام دارد اين طرف و آن طرف دنيا ميرود تا برای افريقاييها کمک جمع کند؟ لابد روی صحنه خودش را آتش بزند معروفتر ميشود! ميشود البته، اما تمام مي شود. امثال بونو دارند زندگي ميکنند و ما را به فکر فقر مياندازند تا با خوشي به فقرا کمک کنيم. ميدانند اگر مخاطبانشان ناخوش باشند به جای اين که به ديگران کمک کنند ميروند قرص و دوا برای خودشان ميخرند. اين غربيها هر روز دارند از مرگ فاصله ميگيرند، در عوض ما داريم با حرارت بيشتر نمايشش ميدهيم. حالا انصافأ بخنديم با گريه کنيم، ليلي با کداممان است؟
روز دوم. اين خبر پيشنهاد تشکيل اوپک گازی بين ايران و روسيه خيلي جالب بود. آدم دستي دستي ريش خودش و قيچي را بدهد دست ديگران و بنشيند زير دست آدم ناشي که هر روز صورت خودش را زخم و زيلي ميکند. روسيه با اين قرشمال بازیهايي که هر روز برای قيمت گاز صادراتياش درميآورد به تمام خريدارانش ثابت کرده که قابل اعتماد نيست. همين هم باعث شده تا کشورهای ديگری که صاحب منابع گاز و نفت هستند ولو که کوچک و دور باشند دارند آرام آرام مطرح ميشوند تا در موقع مقتضي جای اين بي اعتبارها را بگيرند. بيخود نيست که غرب دارد نقش فعالي در افريقا بازی ميکند که افريقای عقب افتاده اما ثروتمند بيايد وسط ميدان. آنوقت ايران برود برای مقابله با غرب خودش را شريک بدنامي روسيه کند! همين الان سالهاست که ايران که يکي از کشورهای بنيانگزار اوپک بود خودش نتوانسته رياست اين نهاد را بعهده بگيرد. خوب کشورهای ديگر از سر بي اعتمادی به حکومت ايران که فردای روز اوپک را هم به سياستهای درهم و برهم دچار کند نميگذارند اين اتفاق بيفتد. همان دورهی شاه هم به با آن برنامهی مسخرهی دزديدن هواپيمای جمشيد آموزگار که آن را به کارلوس نسبت دادند خواستند نشان بدهند که ايران يک چيز ديگریست و مثلأ برای اوپک هم يک عقاب دارد که همين جناب آموزگار است و با همين عقاب است که ایران دارد اوپک را از خطر دور نگه ميدارد. اشکال اصلي در اين است که ما ايرانیها خودمان اصولأ مديريت ناپذيريم و تا يک جايي را راه مياندازيم و رئيسش ميشويم از قوانين خودمان هم اطاعت نميکنيم. حالا با يک روسيهی بدتر از خودمان هم ترکيب بشويم افتضاحتر ميشود. حالا خوب است اهل روسيه با آن همه ودکايي که مينوشند باز حواسشان هست وگرنه ما که به قول جناب آقای هلالي مداح مست مستيم.
روز سوم. فهرست 10 ثروتمندترينهای استراليا و نيوزيلند اعلام شد. حالا از آن طرف اعلام ميکردند شايد اسم من و مهدی عسل هم تويش بود. ثروتمندترینشان که شماره يک است پسر Kerry Packer است. اسم اين آقا پسر 39 ساله James است و ثروتش را دو سال پيش که پدرش دار فاني را وداع گفت به دست آورد. ايشان يا در واقع پدرش صاحب يک امپراتوری رسانهای است که از شبکهی تلويزيوني تا انتشاراتي همه چيز دارد. ثروت ايشان هفت مميز12 ميليارد دلار تخمين زده شده. چهار نيوزيلندی در اين فهرست هستند که بالاترينشان در مکان سوم فهرست ده نفره نشسته. بلاخره شفافيت همين چيزهايش خوب است که کسي از ثروتمند شدن يا ثروتمند اعلام شدن هراسي ندارد. در فهرست بيست نفر اول اسم دو زن هم وجود دارد که اولي در مقام 14 و دومي در مقام 19 قرار گرفتهاند. حتمأ يک فهرست غير شفاف هم در دنيا هست که با چشم ما آدمهای معمولي قابل ديدن نيست. دلتان ميخواست شما رانندهی بليزر باشيد که بعدأ حتي به آن که برايش رانندگي کرديد و ديگران هم جواب پس ندهيد؟ زياد به حنجره تان فشار نياوريد شاه سابق ايران هم هست. لابد فعلأ هم همان قانون پول روی پول ميآيد دربارهی فهرست غيرشفاف دارد عمل ميکند. حالا ميگم باز بايد فردا هم کنسرو ماهي ببرم؟ نه. اصلأ. حرفش رو نزن. فردا برای تنوع کنسرو لوبيا ببر.
روز چهارم. اين دعوای بين لاريجاني و احمدی نژاد برای اعلام مواضع هستهای ايران هنوز به نتيجه نرسيده. تازه همين دو نفر هم که نيستند! بروجردی هم از مجلس موضع هستهای را اعلام ميکند. سازمان انرژی اتمي هم جواب بروجردی را ميدهد. اين شد چهار تا. رفسنجاني هم که اصل داستان را اعلام کرده بود برای پيشدستي کردن. خاتمي هم که هر جا ميرسد يک موضعي را اعلام ميکند. کمکم آدم به اين نتيجه ميرسد که اينها هر کدام برای خودشان يک تأسيسات هستهای مستقلي دارند که چون مال خودشان است ميتوانند هر بار دربارهی فعاليتهايش اعلام نظر کنند. از قرار گرفتاری فعلي در تعدد دايي جان ناپلئون است که هر کدام يک جايي يک جنگي راه انداختهاند و دارند داستان خودشان را میگويند و چهار تا مش قاسم هم هستند که به طرفداری از دايي جانها دارند حرف آنها را تأييد ميکنند. بلاخره حرف آخر موضوع هستهای ايران را چه کسي ميزند؟ الله اعلم. اين اعلام مواضع دارد نشان ميدهد آدمهايي از حکومت مجبورند به لایههای مختلفي از جامعه جواب بدهند که اتفاقأ هيچکدام هم مردم عادی کوچه و خيابان نيستند. ميدانيد چرا؟ راه افتادن اينجور تأسيسات که حساسيت جهاني هم دارند برای امتياز گرفتن از طرفهای خارجيست. در کشورهای جهان سوم اين خارجيها هستند که اگر يک بخش از يک حکومت را تأييد کنند آن بخش تفوق سياسي پيدا ميکند و مثلأ دولت را در دست ميگيرد، نمونهاش همين دولت سينيوره در لبنان است که نقطهی ثقلش عملأ در خارج از لبنان قرار گرفته. اين کنشهای داخل ايران که هر بخشي حرف خودش يا تفسير خودش را اعلام ميکند به انگيزهی دريافت يک واکنش از خارج است. بعضيها با تهديد ميخواهند واکنش مثبت از خارج بگيرند، بعضيها با نرمش. در واقع مردم کوچه و خيابان که امتيازی ندارند که دولت ازشان بگيرد يا با آنها معامله کند. اين را از وضع صندوقهای رأی ميشود تشخيص داد که رأی مردم به راحتي دستکاری ميشود. همين است که آدمهای با تجربه و دنيا ديده مدام به حکومت ايران توصيه ميکنند که به خاطر مردم هم که شده بايد موضوع را به نفع خلاص شدن مردم از فشارهای مختلف تمام کرد. اين که پيام به خارج بدهيد آنوقت بايد فردای روز آدم هم از خارج بياوريد که پشتيبان حکومت باشد. ولي خوب چه ميشود کرد که اولين درس حکومتي در جهان سوم اين است که حاکمان قبل از هر چيزی مقدار زيادی پنبه بخرند که دام بتپانند توی گوشهایشان که وقتي صدا بهشان برسد که بايد هول هولکي خداحافظي کنند. يادتان هست شاه ايران بعد از چند وقت تازه اعلام کرد که صدای انقلابتان را شنيدم؟ حالا شايد هم بعضيها فکر کردهاند اين اعلام مواضع هستهای يک موضوع فيزيولوژيکيست که هر آدمي ميتواند شخصي اظهار نظر کند. به نظرم همين است که مصریها را ترغيب کرده که آنها هم وارد بازی هستهای بشوند و حسني مبارک اعلام کند کسي نميتواند نياز به انرژی هستهای را کتمان کند. خوب به هر حال کشورهای عربي در اين مورد حساس هستند. ميدانيد که؟ آی عامو نيک آهنگ! کاکو مرض داری واژهها رو بد معني ميکني؟
روز پنجم. يک آقای استراليايي را که سنگاپوری الاصل است در بريزبن بردهاند دادگاه به جرم بدمستي. ايشان در حال بدمستي يک خانم را آزار داده و مانع دسترسي مردم به توالت عمومي شده. البته نکتهی اخلاقياش اين است که اين اتفاق در هواپيما و ميان آسمان و زمين رخ داده. اين جناب Donداشته با يک هواپيمای شرکت Qantas از سنگاپور ميآمده استراليا. هر چه ميهماندارها از ايشان پذيرايي ميکردهاند رد نميکرده و خودش را بسته بوده به مشروبات الکلي. آنقدر خورده بوده که کنترلش را از دست داده و شروع کرده به عربده زدن توی هواپيما و آمده با بغل دستياش اختلاط کند. ميهماندارها آمدهاند او را بردهاند يک جای ديگر نشاندهاند. بعد از مدتي ايشان نياز به دستشويي پيدا کرده و رفته آن جا و در را بسته و مدتها همانجا مانده، مردم هم اين بيرون در انتظار. هر چه در زدهاند که بيا بيرون داريم ميترکیم گفته نميآيم بيرون برويد يک جای ديگری. لامصب! توی هواپيمای در حال پرواز مردم کجا بروند قضای حاجت کنند؟ خلاصه ايشان را در اولين توقف در سيدني پيادهاش کردهاند و لابد هواپيما را هم سر تا پا شستهاند. حالا که رفته دادگاه وکيلش اعلام کرده که تقصير با شرکت هواپيماييست که نوشابههايش زيادی سکرآور است. گفتهاند اين کارهايي که اين جناب انجام داده اگر وسط خيابان هم انجام ميداد ميگرفتنش و جريمه ميشد بنابراين مهم اين است که آدم کنترل خودش را داشته باشد. اگر محکوم بشود بايد 1200 دلار جريمه بدهد. فکرش را بکنيد توی هواپيما آن هم بالای اقيانوس نتوانيد برويد دستشويي، يکي هم بهتان بگويد برو يک جای ديگر. من اگر به جای قاضي بودم ميگفتم يک سطل آب بخورد و در دستشويي را قفل ميکردم.
روز ششم. سخنراني هيلاری کلينتون دربارهی نگاه دموکرات ها به ايران خيلي هم غير منتظره نبايد باشد. اسم اين را بايد منافع منطقهای امريکا گذاشت. هيچ رئيس جمهوری در امريکا حاضر نيست منافع کشورش را ناديده بگيرد و در درازمدت مردمش را از کار و درآمد محروم کند. با وجود همهی اين کشته شدنهای سربازان امريکايي در عراق اما سود حاصل از پروژههای بازسازی و نفت و اينها و پولي که دارد به امريکا سرازير ميشود همه را ميشود ناديده گرفت. همين حرفهايي که دربارهی ويتنام ميزنند را بگذاريد کنار اين واقعيت که حالا ويتناميها دارند امريکا را برای سرمايه گذاری در کشورشان دعوت ميکنند. نه اين که تصور کنيد جنگ چيز خوبيست اما ميخواهم توجهتان را به اين نگاه دراز مدت جلب کنم که ببينيد منافع درازمدت هميشه برای کشورهای بزرگ اهميت داشته. اسم جورج بوش را با نفرت خواهند برد و ميگويند از او يادبود خوبي ندارند اما زندگيشان بهتر خواهد شد و کارخانههایشان پر رونق مي شود. بدنامي يک نفر در مقابل خوشي يک ملت. برای همين هم هست که دموکراتها هم اگر مخالفتي با نحوهی ادارهی جنگ يا رويارويي با ايران دارند اما در اصول که بايد اقتصاد امريکا پويا باشد با جمهوری خواهان موافقند. اين نوع نگاه غربيهاست. در اروپا هم گرچه فرهنگيترند ولي همين فرهنگي بودن هم اگر اقتصاد قدرتمندی تضمينش نکند يک شبه مضمحل ميشود. گاهي آدم بهشان حق ميدهد. به چه مناسبتي بايد امريکاييها و اروپاييها پول بدهند برای تحقيق دربارهی بيماریها، دربارهی فضا، دربارهی زندگي بهتر و ما فقط استفاده کنيم؟ يک کرهی زمين که بيشتر نيست، ما هم يک جای آن هستيم که منابع دارد اما داريم منابعش را نابود ميکنيم. چه مناسبتي دارد که ما اين همه احساس سروری ميکنيم برای دنيا اما هيچ گوشهی هيچ کاری را نميگيريم؟ نفتي را ميسوزانيم که همه جا با دقت مصرفش ميکنند. درختي را داريم قطع ميکنيم که دارد اکسيژن توليد ميکند. منابع آب آشاميدني را داريم آلوده ميکنيم. بعد هم حرفمان اين است که چهار ديواری اختياری. حقيقتش من هيچ نگاه ايدئولوژيکي که نتواند همين کرهی زمين را حفظ کند قبول ندارم. فکر نکنيد بايد مدام دربارهی غرب که حرف ميزنيم به اسم امپرياليسم بد و بيراه تحويلشان بدهيم. اتفاقأ بايد به آن سهم خودمان در پيشرفت علوم و انديشه که ادايش نميکنيم به خودمان بد و بيراه بگوييم. ژاپنيها اگر از اين ادعاها بکنند حق دارند، ما چه حقي داريم؟ داشتن نفت که حق ايجاد نميکند؟ اگر هم ايجاد کند که فعلأ ما داريم از بين ميبريمش. خلاصه که تا وقتي غربيها دارند جور ما را ميکشند بعيد است اوضاع بهتر بشود. خوب البته آدم بدش نميآيد با پنبه سرش را ببرند، دموکراتها با پنبه سر ميبرند ولي در بريدنشان شک نکنيد. اما مثل همين که اجاره نشينها ميگويند، صاحبخانهی خوب آدم را خانهدار نميکند.
و روز آخر. يک عنکبوتي خطرناک جنگلي هفتهی پيش آمده بوده در يک خانهای در بريزبن. اين عنکبوت شبکهی تارهايش را شبيه به قيف درست ميکند، برای همين هم به آن ميگويند Funnel-web. اتفاقأ صاحبخانه را هم نيش زده ولي به دادش رسيدهاند. حالا نکتهی جالبش همان نيش عنکبوت است که از زور انرژیزايي آدم را مياندازد. نيش اين عنکبوت حاوی مقدار زيادی آدرنالين است. لابد ميدانيد که آدرنالين همين مادهی انرژیزاييست که به اسم دوپينگ شناخته ميشود. البته هزار جور دارد ولي خاصيت همهشان در کل توليد انرژیست. وقتي اين انرژی زياد از حد وارد بدن مي شود و جايي برای مصرفش نيست آن کسي که نيش خورده ميافتد به عرق کردن و از شدت انرژی ميلرزد. خلاصه اين که تعجب کردهاند که اين عنکبوت که اصولأ در جنگلهای مرطوب بايد باشد از کجا آمده به شهر. شايد ميخواسته دست واسطهها را قطع کند و يکباره محصول را از کارخانه برساند دست مصرف کننده. حالا شايد هم آمده بوده يک جايي انرژی دَروَکنه.
روز دوم. اين خبر پيشنهاد تشکيل اوپک گازی بين ايران و روسيه خيلي جالب بود. آدم دستي دستي ريش خودش و قيچي را بدهد دست ديگران و بنشيند زير دست آدم ناشي که هر روز صورت خودش را زخم و زيلي ميکند. روسيه با اين قرشمال بازیهايي که هر روز برای قيمت گاز صادراتياش درميآورد به تمام خريدارانش ثابت کرده که قابل اعتماد نيست. همين هم باعث شده تا کشورهای ديگری که صاحب منابع گاز و نفت هستند ولو که کوچک و دور باشند دارند آرام آرام مطرح ميشوند تا در موقع مقتضي جای اين بي اعتبارها را بگيرند. بيخود نيست که غرب دارد نقش فعالي در افريقا بازی ميکند که افريقای عقب افتاده اما ثروتمند بيايد وسط ميدان. آنوقت ايران برود برای مقابله با غرب خودش را شريک بدنامي روسيه کند! همين الان سالهاست که ايران که يکي از کشورهای بنيانگزار اوپک بود خودش نتوانسته رياست اين نهاد را بعهده بگيرد. خوب کشورهای ديگر از سر بي اعتمادی به حکومت ايران که فردای روز اوپک را هم به سياستهای درهم و برهم دچار کند نميگذارند اين اتفاق بيفتد. همان دورهی شاه هم به با آن برنامهی مسخرهی دزديدن هواپيمای جمشيد آموزگار که آن را به کارلوس نسبت دادند خواستند نشان بدهند که ايران يک چيز ديگریست و مثلأ برای اوپک هم يک عقاب دارد که همين جناب آموزگار است و با همين عقاب است که ایران دارد اوپک را از خطر دور نگه ميدارد. اشکال اصلي در اين است که ما ايرانیها خودمان اصولأ مديريت ناپذيريم و تا يک جايي را راه مياندازيم و رئيسش ميشويم از قوانين خودمان هم اطاعت نميکنيم. حالا با يک روسيهی بدتر از خودمان هم ترکيب بشويم افتضاحتر ميشود. حالا خوب است اهل روسيه با آن همه ودکايي که مينوشند باز حواسشان هست وگرنه ما که به قول جناب آقای هلالي مداح مست مستيم.
روز سوم. فهرست 10 ثروتمندترينهای استراليا و نيوزيلند اعلام شد. حالا از آن طرف اعلام ميکردند شايد اسم من و مهدی عسل هم تويش بود. ثروتمندترینشان که شماره يک است پسر Kerry Packer است. اسم اين آقا پسر 39 ساله James است و ثروتش را دو سال پيش که پدرش دار فاني را وداع گفت به دست آورد. ايشان يا در واقع پدرش صاحب يک امپراتوری رسانهای است که از شبکهی تلويزيوني تا انتشاراتي همه چيز دارد. ثروت ايشان هفت مميز12 ميليارد دلار تخمين زده شده. چهار نيوزيلندی در اين فهرست هستند که بالاترينشان در مکان سوم فهرست ده نفره نشسته. بلاخره شفافيت همين چيزهايش خوب است که کسي از ثروتمند شدن يا ثروتمند اعلام شدن هراسي ندارد. در فهرست بيست نفر اول اسم دو زن هم وجود دارد که اولي در مقام 14 و دومي در مقام 19 قرار گرفتهاند. حتمأ يک فهرست غير شفاف هم در دنيا هست که با چشم ما آدمهای معمولي قابل ديدن نيست. دلتان ميخواست شما رانندهی بليزر باشيد که بعدأ حتي به آن که برايش رانندگي کرديد و ديگران هم جواب پس ندهيد؟ زياد به حنجره تان فشار نياوريد شاه سابق ايران هم هست. لابد فعلأ هم همان قانون پول روی پول ميآيد دربارهی فهرست غيرشفاف دارد عمل ميکند. حالا ميگم باز بايد فردا هم کنسرو ماهي ببرم؟ نه. اصلأ. حرفش رو نزن. فردا برای تنوع کنسرو لوبيا ببر.
روز چهارم. اين دعوای بين لاريجاني و احمدی نژاد برای اعلام مواضع هستهای ايران هنوز به نتيجه نرسيده. تازه همين دو نفر هم که نيستند! بروجردی هم از مجلس موضع هستهای را اعلام ميکند. سازمان انرژی اتمي هم جواب بروجردی را ميدهد. اين شد چهار تا. رفسنجاني هم که اصل داستان را اعلام کرده بود برای پيشدستي کردن. خاتمي هم که هر جا ميرسد يک موضعي را اعلام ميکند. کمکم آدم به اين نتيجه ميرسد که اينها هر کدام برای خودشان يک تأسيسات هستهای مستقلي دارند که چون مال خودشان است ميتوانند هر بار دربارهی فعاليتهايش اعلام نظر کنند. از قرار گرفتاری فعلي در تعدد دايي جان ناپلئون است که هر کدام يک جايي يک جنگي راه انداختهاند و دارند داستان خودشان را میگويند و چهار تا مش قاسم هم هستند که به طرفداری از دايي جانها دارند حرف آنها را تأييد ميکنند. بلاخره حرف آخر موضوع هستهای ايران را چه کسي ميزند؟ الله اعلم. اين اعلام مواضع دارد نشان ميدهد آدمهايي از حکومت مجبورند به لایههای مختلفي از جامعه جواب بدهند که اتفاقأ هيچکدام هم مردم عادی کوچه و خيابان نيستند. ميدانيد چرا؟ راه افتادن اينجور تأسيسات که حساسيت جهاني هم دارند برای امتياز گرفتن از طرفهای خارجيست. در کشورهای جهان سوم اين خارجيها هستند که اگر يک بخش از يک حکومت را تأييد کنند آن بخش تفوق سياسي پيدا ميکند و مثلأ دولت را در دست ميگيرد، نمونهاش همين دولت سينيوره در لبنان است که نقطهی ثقلش عملأ در خارج از لبنان قرار گرفته. اين کنشهای داخل ايران که هر بخشي حرف خودش يا تفسير خودش را اعلام ميکند به انگيزهی دريافت يک واکنش از خارج است. بعضيها با تهديد ميخواهند واکنش مثبت از خارج بگيرند، بعضيها با نرمش. در واقع مردم کوچه و خيابان که امتيازی ندارند که دولت ازشان بگيرد يا با آنها معامله کند. اين را از وضع صندوقهای رأی ميشود تشخيص داد که رأی مردم به راحتي دستکاری ميشود. همين است که آدمهای با تجربه و دنيا ديده مدام به حکومت ايران توصيه ميکنند که به خاطر مردم هم که شده بايد موضوع را به نفع خلاص شدن مردم از فشارهای مختلف تمام کرد. اين که پيام به خارج بدهيد آنوقت بايد فردای روز آدم هم از خارج بياوريد که پشتيبان حکومت باشد. ولي خوب چه ميشود کرد که اولين درس حکومتي در جهان سوم اين است که حاکمان قبل از هر چيزی مقدار زيادی پنبه بخرند که دام بتپانند توی گوشهایشان که وقتي صدا بهشان برسد که بايد هول هولکي خداحافظي کنند. يادتان هست شاه ايران بعد از چند وقت تازه اعلام کرد که صدای انقلابتان را شنيدم؟ حالا شايد هم بعضيها فکر کردهاند اين اعلام مواضع هستهای يک موضوع فيزيولوژيکيست که هر آدمي ميتواند شخصي اظهار نظر کند. به نظرم همين است که مصریها را ترغيب کرده که آنها هم وارد بازی هستهای بشوند و حسني مبارک اعلام کند کسي نميتواند نياز به انرژی هستهای را کتمان کند. خوب به هر حال کشورهای عربي در اين مورد حساس هستند. ميدانيد که؟ آی عامو نيک آهنگ! کاکو مرض داری واژهها رو بد معني ميکني؟
روز پنجم. يک آقای استراليايي را که سنگاپوری الاصل است در بريزبن بردهاند دادگاه به جرم بدمستي. ايشان در حال بدمستي يک خانم را آزار داده و مانع دسترسي مردم به توالت عمومي شده. البته نکتهی اخلاقياش اين است که اين اتفاق در هواپيما و ميان آسمان و زمين رخ داده. اين جناب Donداشته با يک هواپيمای شرکت Qantas از سنگاپور ميآمده استراليا. هر چه ميهماندارها از ايشان پذيرايي ميکردهاند رد نميکرده و خودش را بسته بوده به مشروبات الکلي. آنقدر خورده بوده که کنترلش را از دست داده و شروع کرده به عربده زدن توی هواپيما و آمده با بغل دستياش اختلاط کند. ميهماندارها آمدهاند او را بردهاند يک جای ديگر نشاندهاند. بعد از مدتي ايشان نياز به دستشويي پيدا کرده و رفته آن جا و در را بسته و مدتها همانجا مانده، مردم هم اين بيرون در انتظار. هر چه در زدهاند که بيا بيرون داريم ميترکیم گفته نميآيم بيرون برويد يک جای ديگری. لامصب! توی هواپيمای در حال پرواز مردم کجا بروند قضای حاجت کنند؟ خلاصه ايشان را در اولين توقف در سيدني پيادهاش کردهاند و لابد هواپيما را هم سر تا پا شستهاند. حالا که رفته دادگاه وکيلش اعلام کرده که تقصير با شرکت هواپيماييست که نوشابههايش زيادی سکرآور است. گفتهاند اين کارهايي که اين جناب انجام داده اگر وسط خيابان هم انجام ميداد ميگرفتنش و جريمه ميشد بنابراين مهم اين است که آدم کنترل خودش را داشته باشد. اگر محکوم بشود بايد 1200 دلار جريمه بدهد. فکرش را بکنيد توی هواپيما آن هم بالای اقيانوس نتوانيد برويد دستشويي، يکي هم بهتان بگويد برو يک جای ديگر. من اگر به جای قاضي بودم ميگفتم يک سطل آب بخورد و در دستشويي را قفل ميکردم.
روز ششم. سخنراني هيلاری کلينتون دربارهی نگاه دموکرات ها به ايران خيلي هم غير منتظره نبايد باشد. اسم اين را بايد منافع منطقهای امريکا گذاشت. هيچ رئيس جمهوری در امريکا حاضر نيست منافع کشورش را ناديده بگيرد و در درازمدت مردمش را از کار و درآمد محروم کند. با وجود همهی اين کشته شدنهای سربازان امريکايي در عراق اما سود حاصل از پروژههای بازسازی و نفت و اينها و پولي که دارد به امريکا سرازير ميشود همه را ميشود ناديده گرفت. همين حرفهايي که دربارهی ويتنام ميزنند را بگذاريد کنار اين واقعيت که حالا ويتناميها دارند امريکا را برای سرمايه گذاری در کشورشان دعوت ميکنند. نه اين که تصور کنيد جنگ چيز خوبيست اما ميخواهم توجهتان را به اين نگاه دراز مدت جلب کنم که ببينيد منافع درازمدت هميشه برای کشورهای بزرگ اهميت داشته. اسم جورج بوش را با نفرت خواهند برد و ميگويند از او يادبود خوبي ندارند اما زندگيشان بهتر خواهد شد و کارخانههایشان پر رونق مي شود. بدنامي يک نفر در مقابل خوشي يک ملت. برای همين هم هست که دموکراتها هم اگر مخالفتي با نحوهی ادارهی جنگ يا رويارويي با ايران دارند اما در اصول که بايد اقتصاد امريکا پويا باشد با جمهوری خواهان موافقند. اين نوع نگاه غربيهاست. در اروپا هم گرچه فرهنگيترند ولي همين فرهنگي بودن هم اگر اقتصاد قدرتمندی تضمينش نکند يک شبه مضمحل ميشود. گاهي آدم بهشان حق ميدهد. به چه مناسبتي بايد امريکاييها و اروپاييها پول بدهند برای تحقيق دربارهی بيماریها، دربارهی فضا، دربارهی زندگي بهتر و ما فقط استفاده کنيم؟ يک کرهی زمين که بيشتر نيست، ما هم يک جای آن هستيم که منابع دارد اما داريم منابعش را نابود ميکنيم. چه مناسبتي دارد که ما اين همه احساس سروری ميکنيم برای دنيا اما هيچ گوشهی هيچ کاری را نميگيريم؟ نفتي را ميسوزانيم که همه جا با دقت مصرفش ميکنند. درختي را داريم قطع ميکنيم که دارد اکسيژن توليد ميکند. منابع آب آشاميدني را داريم آلوده ميکنيم. بعد هم حرفمان اين است که چهار ديواری اختياری. حقيقتش من هيچ نگاه ايدئولوژيکي که نتواند همين کرهی زمين را حفظ کند قبول ندارم. فکر نکنيد بايد مدام دربارهی غرب که حرف ميزنيم به اسم امپرياليسم بد و بيراه تحويلشان بدهيم. اتفاقأ بايد به آن سهم خودمان در پيشرفت علوم و انديشه که ادايش نميکنيم به خودمان بد و بيراه بگوييم. ژاپنيها اگر از اين ادعاها بکنند حق دارند، ما چه حقي داريم؟ داشتن نفت که حق ايجاد نميکند؟ اگر هم ايجاد کند که فعلأ ما داريم از بين ميبريمش. خلاصه که تا وقتي غربيها دارند جور ما را ميکشند بعيد است اوضاع بهتر بشود. خوب البته آدم بدش نميآيد با پنبه سرش را ببرند، دموکراتها با پنبه سر ميبرند ولي در بريدنشان شک نکنيد. اما مثل همين که اجاره نشينها ميگويند، صاحبخانهی خوب آدم را خانهدار نميکند.
و روز آخر. يک عنکبوتي خطرناک جنگلي هفتهی پيش آمده بوده در يک خانهای در بريزبن. اين عنکبوت شبکهی تارهايش را شبيه به قيف درست ميکند، برای همين هم به آن ميگويند Funnel-web. اتفاقأ صاحبخانه را هم نيش زده ولي به دادش رسيدهاند. حالا نکتهی جالبش همان نيش عنکبوت است که از زور انرژیزايي آدم را مياندازد. نيش اين عنکبوت حاوی مقدار زيادی آدرنالين است. لابد ميدانيد که آدرنالين همين مادهی انرژیزاييست که به اسم دوپينگ شناخته ميشود. البته هزار جور دارد ولي خاصيت همهشان در کل توليد انرژیست. وقتي اين انرژی زياد از حد وارد بدن مي شود و جايي برای مصرفش نيست آن کسي که نيش خورده ميافتد به عرق کردن و از شدت انرژی ميلرزد. خلاصه اين که تعجب کردهاند که اين عنکبوت که اصولأ در جنگلهای مرطوب بايد باشد از کجا آمده به شهر. شايد ميخواسته دست واسطهها را قطع کند و يکباره محصول را از کارخانه برساند دست مصرف کننده. حالا شايد هم آمده بوده يک جايي انرژی دَروَکنه.
نظرات