رسانه‌

اين را که مي‌نويسم از يکي از کساني که افتخار شاگردی‌اش را در کارهای راديويي و تلويزيوني داشتم شنيدم، بعدها چند بار ديگر مشابه همين حرف را اين طرف و آن طرف هم شنيدم. با اين حال اصراری ندارم که اگر حرف دقيق‌تری از آدم مؤثق و بيطرفي بشنوم آن را نشنيده بگيرم.

وقتي انقلابيون داشته‌اند جام جم را تسخير مي‌کردند که در واقع صدای‌شان را از طريق رسانه‌ به عنوان پايان يک دوره و آغاز يک دوره‌ی جديد به مردم برساندند آن آدم‌هايي که نوبت کاری‌شان بوده در پخش راديو ترس برشان مي‌دارد که نکند بدون اين که کاره ای باشند به قهر انقلابي دچار بشوند. برای همين هم هر کدام‌شان به هر بهانه‌ای که مي‌شده از پخش راديو رفته‌اند بيرون. يک گروه کوچکتری از روی ناچاری مي‌مانند.

از قرار تعداد اين آدم‌ها زياد نبوده چون مدتي پيش از اين تقريبأ تمام آدم‌های پخش راديو و تلويزيون را عوض کرده بودند و افراد نظامي به جای‌شان کار مي کردند. من اين تغيير مجريان تلويزيون را يادم هست و لابد خيلي‌های ديگر که در موقعيت‌های بهتری بودند و سن و سال‌شان مي‌خورد بهتر از من يادشان هست.

ظاهرأ نظامي‌های شيفت دستور مي‌دهند که بايد يکي از نوارهای سخنراني شاه را بگذارند که پخش بشود. نوار يک سخنراني طولاني را مي‌گذارند روی دستگاه و ديگر همه، حتي خود نظامي‌ها هم از پخش مي‌روند. در حقيقت همه از ترس جانشان فرار مي‌کنند.

اين سخنراني داشته پخش مي‌شده تا بلاخره بعد از مدتي انقلابيون سر مي‌رسند و سخنراني را برمي‌دارند از روی دستگاه و اعلام مي‌کنند که ديگر تمام شد و ما آمديم.

هميشه برای من آن فاصله‌ی ميان رفتن گروه قبلي و آمدن گروه بعدی جالب بوده. اين فاصله‌ای که يک حکومت به يک حکومت ديگر تغيير مي‌کند در هيچ حادثه‌ی ديگری در دنيا به اين شکل نبوده. منظورم اين است که اين رسانه بوده که حکومت را از يک دست به يک دست ديگر داده. آدمي در آن لحظات نبوده که مثلأ تا قبل از ورود انقلابيون داشته حکومت قبلي را تبليغ مي‌کرده و بعد انقلابيون او را بگيرند يا بکشند و خودشان بنشينند جای او يا نمونه ی خنده‌دارش کاری که سعيد الصحاف در دوره‌ی صدام حسين انجام داد و مسخره شده بود.

يک نوار صدا که شناخته شده ترين مظهر رسانه‌های امروزی‌ست فاصله‌ی حکومت قبلي به بعدی را پر کرده بوده. انگار که يک آدمي داشته از يک جای دوری تلفني حرف مي‌زده و بعد خط تلفن قطع مي‌شود و دوباره که تلفن زنگ مي‌خورد يک آدم ديگری مي‌گويد سلام، من فلاني هستم.

هميشه با خودم فکر مي‌کردم که اين گرفتاری بعد از انقلاب در ايران با رسانه‌ها و بخصوص رسانه‌های صوتي و تصويری را بايد در همين مدل جا به جا شدن رسانه از دست يک گروه به دست گروه ديگر پيدا کرد.

ديده‌ايد که چقدر راديو و تلويزيون ما پيام مستقيم مي‌دهند به مخاطبانشان؟ برنامه سازی به معنای اين که يک آدمي برود مدت‌های مديد روی يک برنامه کار کند و مثلأ برنامه چکش بخورد و آنوقت پخش بشود و از اين خبرها نيست. خوب تقصيری آدم‌هايي که دارند همانجا به اسم برنامه ساز زحمت مي‌کشند هم نيست. گرفتاری در طرز تلقي اهل حکومت از راديو و تلويزيون است که اين دستگاه را شبيه به بيسيم و تلفن تصويری مي‌بينند که فقط بايد با استفاده از سرعت و پراکندگي وسيع جغرافيايي که در انتقال پيام دارد و به درد پيام دادن مي‌خورد از آن استفاده کرد.

اين جور استفاده از راديو و تلويزيون به عنوان دستگاه پيام رسان از همان اول انقلاب شروع شد که مجريان و بعدها مديران حکومتي بارها و بارها برای فرستادن نيروی کمکي برای مقابله با ضد انقلابيون از همين پيام‌های راديويي و تلويزيوني استفاده کردند. يک بار هم که محمد هاشمي که رئيس راديو تلويزيون بود برداشت و جوابيه‌ی خودش به مجلس را با صدای يکي از گويندگان راديو پخش کرد که آن وسط‌های نامه جلوی پخش آن را گرفتند.

و البته همين مدل پيام دادن بعدأ تبديل شد به اين که يک نفر بنشيند و يک ساعت به مردم درس احکام بدهد يا سخنراني های طولاني پخش کنند. در واقع آن ريشه‌های نازک برنامه سازی در رسانه خشکيده شدند و نسل‌های بعدی برنامه ساز از همان مدل دستگاه پيام رسان و نه رسانه‌ی سرگرم کننده‌ای که پيامش مستتر شده برای ارتباط با مخاطبانشان استفاده کردند، که هنوز هم همين وضعيت هست.

اين اشکال را آدم‌های معتبر رسانه‌ای در ايران هم مي‌زنند و من که شاگرد بعضي از همان آدم‌ها بودم و هستم وقتي به منطق و تجربه‌ام رجوع مي‌کنم وجود چنين اشکالي را مي‌بينم. برای همين هم خيلي وقت‌ها حسرت مي‌خورم که چرا حکومت و بعد رسانه با اين ابزار پر قدرتي که دارد آنقدر خرابي به بار آورده که ديگر اصل خود رسانه هم صدمه ديده چه برسد به پيامي که بناست به مخاطب برسد.

مي‌دانيد حرف اصلي‌ام اين است که چون آدم‌های رسانه‌ای قبلي، و ايضأ با تجربه، پيوندی با آدم‌های رسانه‌ای بعدی که من هم جزوشان بودم نداشتند يا اين ارتباط رسانه‌ای خيلي حداقلي و مگر با اصرار و التماس بود بنابراين آنچه از رسانه به انقلابيون معرفي شد فقط بخش پيام دهنده‌اش بود. در واقع انقلابيون از فرط تير و تفنگ بازی پيش از انقلاب و نفي رسانه‌ هرگز در فکر ياد گرفتن کار با رسانه نبودند.

حالا بعد از سه دهه اين رسانه‌ بلد نيست جامعه را به سمت آرامش ببرد و هنوز انقلابي‌ست. در دوران انقلاب از آن برای پيام دادن که کجا در خطر است و احتياج به نيرو دارد استفاده مي‌شد و بعد در دوره‌ی جنگ محل اعلام شماره‌ی کوپن و آژير بود و هنوز هم جايي‌ست که مردم را برای شنيدن خبرهای غير مترقبه آماده نگه داشته. دانشمند مي‌تراشد يا تا خبر از دهان يک آدم بي مستوليتي بيرون مي‌آيد آن را در بوق مي‌کند و کار مي‌دهد دست جامعه و خود حکومت.

مي‌دانيد حالا که فرصت مرور رسانه‌های خارجي را دارم به نظرم مي‌رسد اگر قرار باشد مردم بعد از سه دهه به آرامش نسبي برسند و بلاخره شور انقلابي فروکش کند و جای خودش را به فکر سازنده بدهد راهش اين است که اهل رسانه ياد بگيرند که چطور بايد از قابليت‌های غير مخابراتي رسانه استفاده کنند. به نظرم اگر اهل رسانه‌، همه‌مان، اين را ياد بگيريم آنوقت مي‌شود آرامش را به جامعه برگرداند.

و البته اين همان بخشي‌ست که فعلأ امکان ندارد. ياد گرفتن مترادف شده با هزار و يک جور انگ سياسي. نمونه‌اش را که‌ نمي‌خواهيد بگويم که؟

نظرات

پست‌های پرطرفدار