داد و ستد به سبک استراليايي

اين جا روی هر کالايي برچسب قيمت هست حتي روی ماشين هايي که در نمايشگاه ها گذاشته اند برای فروش، لباس و خوراکي بدون برچسب قيمت که اصلأ وجود ندارد بنابراين برای تازه واردها خيلي جای خوشحالي ست که مي بينند با حساب جيب شان مي توانند بروند کالايي را بخرند که از قبل محاسبه اش کرده اند و تقريبأ توی هچل نمي افتند. ضمنأ اين جا هر چيزی را که مي خريد و بابتش رسيد مي گيريد به طور اتوماتيک به شما نشان مي دهد که چقدر از پولي که پرداختيد ماليات خريدتان بوده و اگر کالايي که مي خريد برای مصرف در محل کارتان بوده آخر سال مالي هم مي توانيد مالياتي را که داده ايد پس بگيريد

خوب اين تصوير اوليه ست، اما يک تصوير دومي هم هست که تازه واردها مدتي طول مي کشد تا اين يکي را ببينند

تصوير دوم عبارت است از چانه زدن که با اين همه برچسب قيمتي که روی کالاها هست اصلأ به ذهن آدم نمي رسد که مي شود چانه هم زد. البته دو جور چانه زدن وجود دارد. يکي اش اين است که طرف مي گويد اگر رسيد نخواهي همان کار را برايت انجام مي دهم و ارزان تر مي گيرم. البته مسئوليت های بعدی اش با خود مصرف کننده است ولي در بعضي کارها و بخصوص وقتي آن کسي که کار را انجام مي دهد اهل آسيای جنوبشرقي باشد اصل داستان همين است که رسيد نگيرند و در عوض ارزان تر حساب کنند. عرب ها معمولأ در اين خط نيستند چون عمدتأ وضع مالي شان خوب است و مي روند برای هر چيزی که مي خرند دولا پهنا هم پول مي دهند و رسيد هم مي گيرند فقط برای خالي نبودن عريضه

راه دوم چانه زدن اين است که مثلأ مي خواهيد يک ماشين نو بخريد و بايد برای خريدنش از امکانات مالي بانک يا يک شرکتي که به شما وام مي دهد استفاده کنيد. هر دوی اين ها بر اساس وامي که مي دهند مقداری سود هم مي گيرند اما اگر برويد به يکي شان بگوئيد که آن ديگری نرخ سودش کمتر است او سعي مي کند در نرخ سود خودش تجديد نظر کند. باز هم مي رويد سراغ اولي و کاهش سود دومي را اعلام مي کنيد و اين بار او سودش را پائين مي آورد و اين داستان تا جايي پيش مي رود که ديگر هيچ کدام از يک حدی پائين تر نمي آيند. به اين ترتيب با چانه زدن کلي از سود وام را کم مي کنيد

اين چانه زدن های نوع دوم نه تنها بد نيست بلکه برايش تبليغ هم مي کنند که مثلأ اگر جايي ديديد ارزان تر است ما باز هم ارزان تر حساب مي کنيم منتها آدمي که مي خواهد وارد اين چانه زدن ها بشود بايد حواسش کاملأ به قيمت ها و نوسانات آن ها باشد که خوب مثلأ آدمي مثل من اساسأ در اين موارد خيلي ورزيده نيستم، در واقع اگر وقتش را داشته باشم بدم هم نمي آيد بروم و ته و تويش را در بياورم که کار سختي هم نيست ولي ترجيحم هميشه چيزهای ديگری بوده

مي دانيد چرا اين را مي نويسم که من ترجيحم چيز ديگری ست؟ دليلش اين ست که گاهي بعضي ها را ديده ام دور و بر خودم حتي در ايران که از بس که درگير قيمت کالاها بودند اصلأ وقت برای استفاده کردن از وسايل شان را نداشتند، در حالي که من بيشتر توانسته ام از وسايل استفاده شده ام که ممکن است هرگز قيمتي هم نداشته باشند بعد از مدت های طولاني استفاده کنم. البته ممکن است خيلي هم اخلاق به درد بخوری نباشد که آدم وسايلش را آنقدر نگه دارد که ديگر به هيچ دردی نخورند ولي به هر حال من اين روش را خيلي هم بد نمي دانم برای خودم

جدا از داستان چانه زدن و برچسب قيمت که ممکن است برای تازه واردها تازگي داشته باشد يک چيزی ديگری هم هست که خيلي به تازه واردها سخت مي آيد و آن هم اين است که چانه زدن های اين جا را با واژه های استراليايي ياد بگيرند. ديده ايد در ترکمن صحرا چطور اسب خريد و فروش مي کنند؟ اصلأ معامله کردن هايشان هم با واژه های خاصي ست که هيچ جای ديگری نيست. اين جا هم همينطور است و آشنا شدن با اين واژه ها کلي از کار را انجام مي دهد. فکر مي کنم چاره اش اين باشد که اين راديوی سراسری استراليا را بشنويد دست کم بعضي وقت ها که دارد درباره ی بازار داد و ستد حرف مي زند چيزهايي دستگيرتان مي شود. اگر هم انگليسي با لهجه ی استراليايي را نشنيده ايد متوجه مي شويد که چه لهجه ی فاجعه ای دارند

نظرات

پست‌های پرطرفدار